تفحصی تکاندهندهتر از کربلای 4
با لبهای تشنه و خاک گرفته آمدهاند تا ما را از سرچشمه معرفت سیراب کنند و احدی جرئت به تعرض نکند.
روایت صحنه تفحص این دلاوران چنان دل را به درد میآورد که حتی یکی از رزمندگان کربلای 4 اذعان میکند: تصور صحنه این شهدا و تفحص آن بهنوبه خود ازنظر من بهعنوان یک رزمنده که جبههها را بهخوبی درک کردهام، بسیار سختتر از صحنههایی است که ما دیدیم و تحمل کردیم.
خبر تکاندهندهای بود
غلامرضا آسمانی همزمان با وقایع اخیر و تفحص شهدای غواص خطشکن خاطرهای از کربلای 4 را به این سبک بیان میکند. وی میگوید: هرچند یگان منطقه ما غواص نداشت اما خبر تفحص شهدای غواص خطشکن با دستهای بسته که گویا عدهای از آنها حتی زندهبهگور شده بودند، واقعاً تکاندهنده بود و خاطرات کربلای 4 صحنههای پس از عملیات و شهدای به خاک افتاده را جلوی چشمانم تداعی کرد و مرا به یاد لحظههای شهادت دوستان شهیدم در آن عملیات انداخت. تصور آن صحنه خیلی دلخراش است و حتی در تمام 8 سال دفاع مقدس این قضیه خیلی تکاندهنده بود. برای کسی مثل من که جنگ و جبهه را درک کرده و دیده بود، این موضوع همچنان سخت است، چه برسد به نسلهای پس از 8 سال دفاع مقدس.
شبی که صحنه کربلا مجسم شد
غلامرضا آسمانی در ادامه به حضور خودش در کربلای 4 اشاره و خاطره آن شب را اینگونه روایت میکند:
آن منطقه هموار و مسطح است. برای همین خاکریزهای متعددی زده بودند و قسمتی را هم با آب بسته بودند. جلو رفتیم، واگنهای قطاری که عراقیها در خاک کرده بودند و بهوسیله خاک آن را پوشانده بودند و با آجر، اطراف آن را دیوارچینی کرده بودند، رسیدیم. از هر واگن چند پله میخورد و وارد واگن میشد. همراه فرمانده وارد شدیم و فرمانده آنجا مستقر شد. شب عراق دوباره حمله کرد و چون منطقه مال خودشان بود بهشدت آتش در آنجا میریخت. گلولهباران و آتش شدید بود، به حدی که نمیتوانستیم از قطار خارج شویم و خروج از واگن بیشک برابر با کشته شدن بود. تا صبح آنجا بودیم. با گرگومیش شدن هوا از سرعت آتشبار کاسته شده بود و توانستیم از پناهگاه خارج شویم و جلو برویم. به فرمانده پیشنهاد برگشت به عقب دادیم و او هم قبول کرد. در این شرایط که ظاهر امر نشان میدهد عملیات لو رفته است، عقبنشینی کنیم. وقتی از واگن خارج شدیم، دیدیم که تیربار دیشب به حدی زیاد بوده که باعث شده بود آجرهای روی سقف واگنها، تماماً خورد و پراکنده شوند.
به حدی که بهجرئت میتوانم بگویم روی سقف واگن، 4 میلیمتری بیشتر خاک، نمانده بود. طوری که اگر بگویم این گلولهباران تا حدود یک ساعت دیگر ادامه پیدا میکرد، حتماً سقف واگنها سوراخ میشد و آتش به داخل قطار میآمد. واقعاً صحنه عجیبی بود. از لحظهای که تاریکی آسمان به زمین سایه انداخت تا تلالو سپیدهدم، همچون باران آتش تیر بر سر ما میریخت. لطف خدا بود که این نبرد تا صبح بیشتر دوام نیاورده بود. فرمانده پیشنهاد داد قبل از برگشت یکسری به خط بزنیم، همینطور که داشتیم به سمت جلو میرفتیم که یک صحنه واقعاً عجیبی دیدم. به حدی از رزمندگان شهید شده بودند که راه نبود بین بدنها پا بگذاریم و عبور کنیم.
دو شب قبل یعنی شب آغاز عملیات یک گردان به این منطقه آمده بود و به خاطر لو رفتن کربلای 4 توسط ماهوارههای آمریکایی پس از جریان «مک فارلین»، بعثیها توانسته بودند رزمندگان ما را قتلعام کنند. کاری هم از ما ساخته نبود و حتی نمیشد آنجا ایستاد چون گلوله میآمد و در همین لحظه پیام آمد هرکجا هستید عقبنشینی کنید و ما هم برگشتیم عقب. وقتی داشتیم برمیگشتیم آتشبار کم شده بود و آمبولانسها وارد منطقه شده بودند. جنازهها را جمع میکردند و اگر مجروح و زخمی بود مداوا میکردند.
وقتی یک نفر از ما جدا شد
با دونفری که همراهم بودند، داشتیم از کنار خاکریز برمیگشتیم که گلولهای در نزدیکی ما منفجر شد به حدی نزدیک بود که با صدای انفجار، هر سه ما به زمین افتادیم. وقتی بلند شدم اثر از جراحات و صدمات در خودم ندیدم فقط به خاطر انفجار گیج بودم و چشمانم نمی دید. یکی، دو دقیقهای طول کشید تا به خودم مسلط شدم .همراه من و فرمانده، یک پسر بسیجی بود به نام حامد. وقتی نگاه کردم دیدم حامد خونی افتاده است. حامد ترکشخورده بود و شهید شده بود. (حامد براثر اصابت ترکش، شهید شده بود).
فرمانده هم مانند من دچار موج انفجار شده بود. بلند شدیم و دیدیم کنار سنگر چند تا رزمنده دیگر نشستهاند . یکی از آنها ناله میکرد و دستش را روی صورتش گرفته بود، دست و صورتش پرخون شده بودند. ترکش به چشمش اصابت کرده بود و چشم را از حدقه خارج کرده بود. چفیهاش را از دور گردنش باز کردم و سرش را بستم. در همین حین یک آمبولانس هم آمد. آمبولانس را نگه داشتیم و این بسیجی را به همراه رفیقمان که شهید شده بود گذاشتیم داخل آمبولانس. شاید حدود ده تا پانزده جنازه شهدا رویهم در داخل آمبولانس بود. سه نفر بودیم و شدیم دو نفر و به راهمان ادامه دادیم تا رسیدیم به مقر اصلی خودمان و از بچهها پرسیدیم عملیات شب گذشته چطور بود که خوشبختانه باوجود لو رفتن عملیات توانسته بودند خط دشمن را بشکنند.
بهواقع میشود گفت که صحنههای کربلا را که بارنگ روغن بر بوم ایجاد میکنند، در این صحنهها با خون بر خاک مجسم کردند و بهعین میشد آن صحنه را احساس کرد. صحنههای ناگفتنی بود که کسی حتی در خواب هم تحمل دیدنش را نداشت. آن روز پیکر رزمندگان در خون غلتیده بر خاک افتاده بود؛ اما تصور صحنه این شهدا و تفحص آن بهنوبه خود ازنظر من بهعنوان یک رزمنده که جبههها را بهخوبی درک کردهام، بسیار سختتر از صحنههایی است که ما دیدیم و تحمل کردیم.
آنچه بر کربلای 4 گذشت
وی در انتها با رجوع به منابع عملیات کربلای چهار بیان میکند:
کربلای 4 نام عملیات نظامی نیروهای ایرانی در جنگ ایران و عراق است. این عملیات با رمز «محمد رسولالله» (ص) در محور ابوالخصیب بهصورت گسترده در دی ۱۳۶۵ به فرماندهی سپاه انجام شد. در این عملیات ابتدا حدود ۱۵ هزار نفر از نیروهای ایرانی به رهبری گروهی از تکاوران و غواصان نیمه جنوبی دجله و نیمه شمالی اروندرود را پشت سر گذاشتند و با گذر از جزیرههای امالرصاص، امالبابی، قطعه ۲ و سهیل به خاک عراق واردشده و خط دفاعی حدفاصل سپاه سوم عراق در شرق بصره و سپاه هفتم در منطقه نزدیک شبهجزیره فاو را شکستند. بعدازآن حمله حدود ۶۰ هزار نیروی سپاه و بسیجی ایران به سمت مواضع عراق در ساحل شرقی شط العرب ادامه یافت. هنگامیکه این نیروها حرکت بهسوی بصره را آغاز کردند، ارتش ایران نتوانست آتش پشتیبان کافی را برای آنها فراهم کند. آنطور که تاریخنویسان جنگ ایران و عراق نوشتهاند، وقتی این نیروها به استحکامات دفاعی عراقیها شامل میدانهای مین و سیمهای خاردار هجوم آوردند، منطقه تبدیل به یک میدان کشتار شد. تا ۳۶ ساعت پس از آغاز عملیات حجم وسیع خساراتی که به ایرانیها واردشده بود از حمله اشتباه آنها به مواضع قوی و منظم دشمن حکایت داشت. نیروهای عراقی برای از بین بردن نیروهای ایرانی فقط از سلاحهای مستقیم و توپخانه بهره نبردند بلکه هواپیماها و بالگردهای مسلح را هم علیه نیروهای بیسرپناه و آشکار در منطقه به کار گرفتند. بخش زیادی از نیروهای آبیخاکی ایران غرق شدند و ۱۲ هزار کشته و زخمی برای ایران برجا ماند. این عملیات با لو رفتن طرح عملیات پیش از آغاز آن توسط هواپیماهای آواکس، مسدود کردن حفر کانال در معبر اصلی محور و پر کردن آن با مازوت برای زمینگیر کردن نیروهای ایرانی به شکست نیروهای ایرانی منجر شد؛ شکستی که هنوز هم رزمندههای جنگ با تلخی از آن یاد میکنند.
رقمی به این نزدیکی مصاحبه: سامیه امینی بخش فرهنگ پایداری تبیان
گفتنی است که از زمان پایان جنگ ایران و عراق تابهحال، تعداد زیادی پیکر مفقودالاثرهای ایرانی پیداشده و به ایران بازگردانده شده است؛ اما آنطور که چند وقت پیش «ابراهیم رنگین»، مسئول ستاد معراج شهدای مرکز گفته بود: «بیش از ۱۱ هزار و ۶۰۰ خانواده مفقودالاثر در ایران وجود دارد که پیکر فرزندانشان را از جنگ تحویل نگرفتهاند، اگر از این تعداد ۶۰۰۰ خانوار را کم کنیم که فرزندشان در همان سالهای جنگ بهعنوان شهدای مجهول در مزارهای مختلف به خاک سپرده شدند درنهایت رقمی در همین حدود نیز باقی میماند که یا در خاک عراق یا در گورستان اردوگاههای اسیران ایرانی دفن شدهاند که باید آنها را تفحص کنیم و در صورت شناسایی به آغوش خانوادههایشان برگردانیم.»
مطالب مرتبط: