تبیان، دستیار زندگی
چگونگی روایت یک موقعیت یا داستان نمایشی از مهم ترین ویژگی های نمایش به حساب می آید؛ گاهی از حادثه یا موضوعی ساده و حتا قابل پیش بینی، یک موضوع و موقعیت نمایشی غیرقابل انتظار خلق می شود و روند بسیار ساده و ظاهرأ معمولی حوادث و موضوع به موقعیت و موضوعی معما
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره نمایش «دژاوو»


چگونگی روایت یک موقعیت یا داستان نمایشی از مهم‌ترین ویژگی‌های نمایش به حساب می‌آید؛ گاهی از حادثه یا موضوعی ساده و حتا قابل پیش‌بینی، یک موضوع و موقعیت نمایشی غیرقابل انتظار خلق می‌شود و روند بسیار ساده و ظاهرأ معمولی حوادث و موضوع به موقعیت و موضوعی معماگونه تبدیل می‌شود.

نمایش دژاوو

معمولأ نمایشنامه‌نویسان برای آفریدن موقعیت‌های نمایشی ترفندها و شیوه‌های گوناگون دارند. یکی از تأویل‌‌زاترین این شیوه‌ها همین بازکاوی و بازخوردی کردن یک  موضوع ساده و آشکار نمودن وجوه و جنبه‌های پنهان و نادیده آن است؛ این شیوه نگرش به موضوع و موقعیت، عملأ اثر را از سادگی اولیه در می‌آورد و از آن حتا اثری چند وجهی، پیچیده، و تفکربرانگیز می‌آفریند. این موضوع ساده می‌تواند یک حادثه، موضوع و موقعیت، یا در نمایشنامه «دژاوو» به روایت اصلی هارولد پینتر و اقتباس و کارگردانی مسعود دلخواه در بازکاوی یک خاطره دور، تلخ و تا حدی هم شیرین خلاصه شود. مسعود دلخواه طرح و مضمون اصلی نمایش را از نمایشنامه «ناکجا آباد» به قلم هارولد پینتر گرفته و به آن تا حدی شاکله داستانی‌تری داده است. البته این فقط می‌تواند پس‌زمینه اولیه‌ای باشد برای تحلیل و ارزیابی همه آنچه به تماشاگر ارائه شده است.

اما آنچه روی صحنه اجرا می‌شود صرف‌نظر از پس‌زمینه مورد نظر، در کلیت خود به طور نسبی قابل تأمل است. همه چیز با دیالوگ آغاز می‌شود، سپس جنبه‌ای داستانی و روایی پیدا می‌کند که شامل مقطعی از گذشته پرسوناژهای نمایش است و  همین موضوع عامل تقابل و پیوند آنها و دلیلی برای حضورشان در صحنه می‌شود. دیالوگ‌ها به شکل درخشان و خلاقانه‌ای وجوه «حادثه‌وار»ی پیدا می‌کنند و ذهن تماشاگر در تمام مدت اجرا معطوف به آنهاست؛ این دیالوگ‌ها که برآیند تأثیرات یک حادثه در گذشته‌اند، ذهن مخاطب را به درون زندگی و شخصیت پرسوناژها می‌برند و به حوادثی داستانی‌تر و مهم‌تر می‌‌رسانند و به گونه‌ای موجز و تلگرافی، واقعیتی را که گاه مجازی و گاه حقیقی به نظر می‌رسد، تاحدی که همواره طی یک روند کند، اما تسلسلی و ادامه‌دار کنجکاوی عاطفی و ذهنی تماشاگر را برانگیزند، نمایان می‌سازند. واقعیت نمایشی اجرا آن است که عناصر و شخصیت‌ها در آغاز نمایش همانند مهره‌های شطرنج چیده شده‌اند، ولی روی هیچ بستر و یا زمینه شکیل سیاه و سفیدی جای ندارند و فقط در پایان نمایش است که هویت زمانی و مکانی آنها در چارچوب نوع و تعریف خاصی از زندگی و روابط شخصی، معین و مشخص می‌شود. یعنی همه چیز همچون رشته‌ای در هر مرحله «گره‌دار» می‌شود و نهایتأ هم با یک اعتراف کامل همه گره‌ها گشوده می‌شوند، اما نکته مهمی را باید در نظر داشت: همین گشودگی گره‌ها هم به شکل پارادوکسیکالی حالت یک گره کور بازنشدنی پیدا می‌کند که پایان تلویحی زندگی دکتر هریس یا همان جک اسپنسر را به همراه دارد. چند و چون شکل‌گیری موضوع ابتدا با تأکید بر تناقض‌های ذهنی و کلامی به منظور دامن زدن به نمایشی ابهام‌آمیز و نسبتأ نوستالژیک شکل می‌گیرد: «موضوع می‌تواند سکوت باشد»، «اونوقت تا ابد باید ساکت بمونیم»، «چه قدر تنهایی‌های مسخره وجود داره، من از تنهایی بیزارم»، «فکری نیست، خاطره‌ای نیست، با وجود این همه چیز هست، ساکت و...»، «چه جمع تنهایی»، «آدم‌ها فقط در جنگ نمی‌میرند» و ...

در جایی از نمایش «دژاوو» به کارگردانی مسعود دلخواه نوعی «ترکیب‌سازی ذهنی» یا «همزیستی ذهنی با مضمون یک تابلو و نیز با خیالات و خواب‌های» جک اسپنسر (دکتر هریس) شکل می‌گیرد که ذهن تماشاگر را به ساحتی بین واقعیت و خیال و نهایتأ مابین حقیقت و مجاز می‌برد و سپس آرام آرام به عالم واقعیت باز می‌گرداند تا عشق‌هایی یک طرفه به عنوان علت‌های اصلی و روانشناختی قتل یک زن زیبا مورد ارزیابی قرار بگیرد.

همه چیز به شکلی گردابه‌ای و «درجایی» به کمک تقابل پرسوناژها و دو سویه شدن موضوع و ماجرا درون‌کاوی می‌شود و به برون‌نمایی نادیده‌ها و بخش‌های پازل‌گونه پنهان منجر می‌شود. شکل‌گیری نمایش با ورود پرسوناژ شاعری به نام «بوریس بوریس» آغاز و با خارج شدن پرسوناژ شاعر دیگر (دکتر هریس) از صحنه زندگی به آخر می‌رسد. شبح یک زن هم که حضورش به گونه‌ای خاطره‌وار جزو  وجوه تماتیک و محوری نمایش است، به صورت آشکار و نهان پیرامون پرسوناژها، در فضای جنبی صحنه همواره در گردش است.

نمایش دژاوو

در جایی از نمایش «دژاوو» به کارگردانی مسعود دلخواه نوعی «ترکیب‌سازی ذهنی» یا «همزیستی ذهنی با مضمون یک تابلو و نیز با خیالات و خواب‌های» جک اسپنسر (دکتر هریس) شکل می‌گیرد که ذهن تماشاگر را به ساحتی بین واقعیت و خیال و نهایتأ مابین حقیقت و مجاز می‌برد و سپس آرام آرام به عالم واقعیت باز می‌گرداند تا عشق‌هایی یک طرفه به عنوان علت‌های اصلی و روانشناختی قتل یک زن زیبا مورد ارزیابی قرار بگیرد.

ژانر نمایش «دژاوو» شرطی است: اگر اعتراف پایانی «دکتر هریس» مبنی بر هل دادن زن از میان قایق به داخل آب دریا و خفه شدن او، راست باشد نمایش «تراژدی مدرن» و چنانچه اعتراف او دروغ باشد، نمایش مورد نظر «کمدی درام» است.

کنش دراماتیک نمایش ابتدا به رویارویی دو پرسوناژ «بوریس» و «دکتر هریس» مربوط می‌شود که بعد از یک رویداد واقعی و خارجی در درون آنها روی داده و ادامه دارد. مسعود دلخواه به کمک طراحی ساده صحنه و مخصوصأ بازی بازیگرانش موفق می‌شود اجرای نمایش «دژاوو» را به رغم صحنه ثابت و یکسان و میزانسن‌های تکراری ایجابی و نیز مضمون نسبتأ مبهم نمایش، به شکل قابل قبولی پیش ببرد؛ در این رابطه باید گفت که بازی درخشان و به یادماندنی سیامک صفری و فرخ  نعمتی و نیز بازی درخور رحیم نوروزی به جذابیت و کنش‌زایی موضوع کمک کرده است. انتخاب سیامک صفری و فرخ نعمتی برای ایفای نقش پرسوناژهایی که در تقابل نسبی با هم هستند، یک ویژگی مضاعف به اجرا بخشیده است. آنها هر دو به تناسب نقش‌هایشان به بازی همدیگر کمک کرده‌اند و مکمل بودنشان برجسته‌تر شده است. این موضوع هوشمندی کارگردان را در انتخاب این دو بازیگر نشان می‌دهد، به همین دلیل پرسوناژها روی صحنه به خوبی شخصیت‌پردازی می‌شوند. کاربری نور و موسیقی هم در راستای موضوع و شیوه اجراست.

نمایش «دژاوو» به نویسندگی هارولد پینتر و اقتباس، بازنویسی و کارگردانی مسعود دلخواه که هم اکنون در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌شود، نمایشی نسبتأ گیرا به شمار می‌رود و در زمینه‌های کارگردانی و مخصوصأ بازیگری و این که «چگونه هارولد پینتر گفت‌وگو و دیالوگ‌نویسی را به یک نمایشنامه تبدیل کرده تا شرایط زیبایی‌شناختی موجهی برای اجرا داشته باشد»، نمایشی دیدنی و قابل تأمل است.

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منبع: ایران تئاتر