تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به فیلم سینمایی من دیه گو مارادونا هستم ساخته بهرام توکلی.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تقلب به سبک مارادونا



نگاهی به فیلم سینمایی "من دیه گو مارادونا هستم" ساخته بهرام توکلی.

من دیه گو مارادونا هستم

"من دیه گو مارادونا هستم" حتما یكی از بهترین كارهای سال سینمایی ما و حتما یك اتفاق مثبت و قابل بررسی در سینمای یك دهه اخیر ایران است.  اصولا بهرام توكلی اگر نگوییم بهترین و صاحب ایده ترین سینماگر فعلی فعال در عرصه فیلمسازی كشور است، حتما جز دو سه فیلمساز جدی این روزهای ماست.

جنس نگاه توكلی به مسئله واقعیت و ذهن گرایی، در هم تنیدن مرز میان این دو، فیلمنامه نویسی چند لایه برای اقناع نگاه ها و افكار مختلف در سطوح متنوع، صاحب فكر و ایده بودن و قدم برداشتن در جهت سینمای مولف، شناخت صحیح اصل در هم تنیدگی فرم و محتوا، دور ماندن از فضای هیجان زدگی و خودشیفتگی و خام دستانه رفتار كردن، قابلیت چرخش جدی در فضای فیلمسازی در عین پایبند بودن به قواعد فكری و ذهنی برای فیلم سازی، فرو نرفتن در فیمنامه نویسی صرف و شناخت درست از میزانسن، فرم، حركت دوربین و قاب بندی، توانایی در اداره گروه بزرگی از بازیگران در قابهای محدود و فضاهای بسته، و البته شناخت جدی او از مسئله زبان و روان به عنوان دورعنصر جدی برای خلق فضای داستانی به خصوص در " من دیه گو مارادونا هستم " هستم، نمایش كاریكاتورگونه شمایل اجتماع ایرانی، عدم توانایی ما در دیالوگ كردن، جهل مضاعف و همه گیر كه طعنه به حماقت می زند، در نگاه كلی تر نقد اجتماع حال حاضر ایرانی و ... همه و همه باعث شده تا " من دیه گو مارادونا هستم" به نمونه ای قابل تدریس و كشف و آنالیز از فیلمسازی تبدیل شود.

من دیه گو مارادونا هستم

تماشای " من دیه گو مارادونا هستم" به سیاق سایر آثار توكلی نیازمند ذوق و میل بالایی برای فیلم دیدن است و حتما موجب لذت بسیار خواهد بود.در كنار اینكه هیچ نسبتی با بی حوصلگی و سطحی نگری نخواهد داشت.
ساخته تازه بهرام توکلی به شدت بی ربط به سایر آثار او و همزمان کاملا مرتبط با آن آثار است. بهرام توکلی که پیشتر او را با "پابرهنه در بهشت"، "پرسه در مه"، "اینجا بدون من" و حتی "آسمان زرد کم عمق" می شناختیم این بار سراغ ساخت اثری به ظاهر متفاوت رفته و برگی تازه در کارنامه فیلم سازی اش را برای مخاطب رو کرده است. توکلی را به ساخت آثار کم پرسوناژ و دیالوگ های حداقلی و ریتم آرام و حرکت های حداقلی دوربین میشناختیم ، این بارسراغ ساخت اثری با شخصیت های متعدد، حجم بالا و غلیظ دیالوگ و البته حرکات سریع دوربین و نماهای متنوع و متکثر رفته است.

"من دیه گو مارادونا هستم" کاملا در همان مسیری قرار می گیرد که توکلی پیشتر هم در سینمای خودش آن را دنبال می کرده است. اصل غیر قابل شناسایی بودن مرز بین واقعیت و دنیای ذهنی شخصیت ها.این اصل به عنوان ستون اصلی شکل گیری تعلیق و درام در آثار بهرام توکلی، در اثر تازه اش هم جاری و ساری است.


اما از منظری عمیق تر "من دیه گو مارادونا هستم" کاملا در همان مسیری قرار می گیرد که توکلی پیشتر هم در سینمای خودش آن را دنبال می کرده است. اصل غیر قابل شناسایی بودن مرز بین واقعیت و دنیای ذهنی شخصیت ها.این اصل به عنوان ستون اصلی شکل گیری تعلیق و درام در آثار بهرام توکلی، در اثر تازه اش هم جاری و ساری است. در واقع توکلی با تکیه بر اهمیت و امتیازی که برای ذهن گرایی و جریان سیال ذهن قائل است، به نوعی سراغی از ذات سینما که ریشه در خیال پردازی و چیدن دنیای پیرامون بر مبنای ذهنیت و تخیل پایه ریزی شده ، گرفته است.

فضای داستان "من دیه گو مارادونا هستم"، فضایی به ظاهر برون گرایانه تر از آثار پیشین توکلی دارد. در واقع توکلی در این اثر سراغ موضوعات و رفتارهای اجتماعی و بیرونی شخصیت ها را گرفته و به تبع آن غلطت ذهن گرایی در این اثر نسبت به اثری مثل "پرسه در مه" کمتر به نظر می رسد. اما با اندکی تامل پیرامون فیلم لایه های ذهن گرایی در فیلم بیشتر و بهتر درک می شود. به بیان بهتر درست است که در ظاهر داستان فیلم جنبه برون گرایانه تری نسبت به آثار قبلی توکلی دارد، ولی در دل این فضای به ظاهر شلوغ و بیرونی، جنس درون گرایی و ذهنیت گرایی همیشگی آثار توکلی باز هم دراین اثر حاضر و جاری است.

من دیه گو مارادونا هستم

مرز میان واقعیت در جریان و داستانی که فرهاد(سعید آقاخانی) در حال نگارش آن است، در واقع مرز میان واقعیت و خیال است. نکته اینجاست که خود فرهاد در میان داستان، دیالوگی با این مضمون می گوید که "من داشتم داستانی می نوشتم در مورد سنگی که میخوره به شیشه و منجر به یه سری اتفاقات میشه و همزمان یه سنگ اومد و خورد به شیشه". در واقع با این دیالوگ منطق حاکم بر داستان مشخص می شود. یعنی اینکه مشخص نیست داستان فرهاد است که رخدادها را رقم می زند یا اینکه رخدادها از قبل وجود داشته اند و تصمیم فرهاد برای نوشتن این رخدادها هم جزیی از رقم خوردگی قبلی است، یا اینکه فرهاد با دست بردن در واقعیت سعی در تغییر مسیر آن دارد تا داستان جالب تری را روایت کند، یا اینکه همه چیز ریشه در زمان گذشته دارد و در زمان حال از زبان فرهاد روایت می شود، یا همه چیز ریشه در زمان حال دارد و فرهاد صرفا تماشاگر وضعیت حال است، یا ... عدم قطعیت در نتیجه گیری و تشخیص روابط علی و معلولی بر مبنای الگوهای شکل گرفته قبلی در این اثر هم کاملا در جریان است.

تماشای " من دیه گو مارادونا هستم" به سیاق سایر آثار توكلی نیازمند ذوق و میل بالایی برای فیلم دیدن است و حتما موجب لذت بسیار خواهد بود.در كنار اینكه هیچ نسبتی با بی حوصلگی و سطحی نگری نخواهد داشت.


شکل تاویل پذیری و رویه های انتقادی و اجتماعی "من دیه گو مارادونا هستم" اما یکی از وجوه تازه و برجسته شده اثر تازه توکلی است. در واقع توکلی به مخاطبی که دنبال کردن رگه های اجتماعی و نشانه های تاویل پذیری در اثر را جذاب تر می بیند نیز فکر کرده است.شکل و شمایل رفتاری و جنس تعاملات درون خانواده دو خواهر داستان فیلم، شیوه دیالوگ کردن و پرگویی بدون گوش دادن در فیلم، کم عمقی غلیظی که در مدل فکری و رفتاری تمام شخصیت ها موج می زند و البته اشاره مستقیم او به شکل برتری جویی مارادونا و تشویق عمومی او بعد از گل زدن با دست به عنوان یک مزیت و نه امری متقلبانه و ... نشانه های اجتماعی ای است که در اثر قابل کنکاش است.در مجموع باید گفت که "من دیه گو مارادونا هستم" برون گرایانه ترین اثر توکلی تا به امروز تلقی می شود ولی در عین حال ریشه در همان فضای گفتگوی درونی راوی اصلی، به عنوان دانای کل دارد.

محمدرضا مقدسیان
بخش سینما و تلویزیون تبیان