تبیان، دستیار زندگی
تا روز جهانی معلول، چند روزی بیشتر باقی نمانده بودکه تصمیم گرفتیم برای تهیه گزارش به کهریزک برویم. همان گروه سه نفره ای که دو ماه قبل به سرای سالمندان کهریزک رفتیم و آن روز آنقدر برایمان خاطره ساز شد که اینبار هم بدون هیچ ترد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارشی اختصاصی تبیان از خانه معلولان کهریزک


تا روز جهانی معلول، چند روزی بیشتر باقی نمانده بودکه تصمیم گرفتیم برای تهیه گزارش به کهریزک برویم. همان گروه سه نفره ای که دو ماه قبل به سرای سالمندان کهریزک رفتیم و آن روز آنقدر برایمان خاطره ساز شد که اینبار هم بدون هیچ تردیدی آنجا را انتخاب کردیم.

دیگر نه صحبت از راه طولانی بود ونه مشکلات اداری وهماهنگی برایمان مسئله ساز می شد در راه قسمتی از سوالهایی که قرار بود پرسیده شود را هماهنگ کردیم دلم می خواست در بین سوالاتم ، جمله یا حرفی باشد که بتواند به آنها امید بدهد و تسلی دلشان شود . می دانستم این بار به دیدن پدربزرگ و مادربزرگهایی نمی روم که سالهای آخر عمرشان را به جای در کنار خانواده بودن ، در آسایشگاه می گذرانند ، بلکه قرار است افرادی را ببینم که شایدهم سن و سال خودم باشند ، ولی از بدو تولد و یا در اثر بیماری و حادثه ای در سالهای بعد دچار نقص عضوی شده اند وزندگی شان متفاوت شده است

هنوز جمله ای پیدا نکرده بودم که به کهریزک رسیدیم همان مکانی که انسانهائی خیر با ساختش ، محکی به انسانیت خود زدند و سرافراز بیرون آمدند .

این بار آشناتر از دفعه قبل ، وارد شدیم و بعد از هماهنگی به همراه مددکار بخش به سمت خانه زوجهای معلول رفتیم .

برایمان جالب بود وقتی شنیدیم معلولانی که در کهریزک زندگی می کنند ، به هم علاقمند می شوند و در صورت اجازه روانشناس و پزشک ، تشکیل خانواده می دهند . در کارگاههای توان بخشی کار می کنند و بعضی هایشان رسمی می شوند .

در راه خانه های زوجهای معلول ، فکر می کردم وقتی دادگاه خانواده روز به روز از ازدحام زوجهای جوان ، سالم و تحصیلکرده که برای طلاق مراجعه می کنند ، بیشتر رنج می برد چطور ممکن است دو نفر که هر کدام ، گذشته ای پر از سختی دارند بامعلولیتی که هر لحظه با آنهاست از همسرش که حرف می زد ، رضایتی عمیق در نگاهش موج می زند و بیشترین چیزی که در بین حرفهایش به گوش می خورد ، شکر خدااز شرایط خوبی است که امروز دارد .

او با آنکه برای تعطیلات آخر هفته با دوستانش قرار گوهنوردی نمی گذارد ، باهمسرش به رستوران نمی رود ، برای خرید وسایل لوکس و تجملی ساعتها در بازارهانمی گردد ، از زندگی اش لذت می برد . کاری که خیلی از ما انجامش رایاد نگرفته ایم . او شرایط موجود را پذیرفته و سعی کرده است تلاش کند تا زندگی اش شیرین باشد .

کوکب – زن کدبانوی معلول یکی از خانه های کهریزک - مثل من وامثال من دانشگاه نرفته بود . دنیایش از دنیای من کوچک تر بود و خانه اش هم . اما دلش خیلی بزرگ تر از این حرفها بود .خانه ی کوچکش از تمیزی برق می زد .با این که سرزده وارد خانه شان شده بودیم ، ولی همه چیز در جای مناسبش قرار داشت . آنقدر جا خورده بودیم که نتوانستیم از جای جای خانه عکس نیندازیم. یاد خانه ی خودم افتادم که ظرف های صبحانه را نشسته بودم !!! لینک این عکس ها را انتهای گزارش قرار داده ایم.

در بین حرفهای کوکب خانم جمله هایی بود که مرا تسلی می داد . گویی معلولیت ، او را مقاوم کرده بود وعزت نفس بالا در حرکات و حرفهایش نمایان بود . من که قبل از آمدن به دنبال جمله ای می گشتم تا امثال او را تسلی دهم ، حالا دلم می خواست بیشتر با او حرف بزنم تا سبک شوم . 2 ماه بود که کوکب و همسرش صاحب پسر کوچولوئی شده بودند که با گریه های نوزادانه اش ، رنگی طلائی بخشیده بود از جنس امید، به این خانواده ی گرم و صمیمی .

بالاخره از خانه صمیمی آنها خداحافظی کردیم و به سمت کارگاه توانبخشی رفتیم .

سه طبقه از کارگاههائی که افراد معلول در حال انجام کارشان بودند . مثل خیاطی ، معرق ، مروارید بافی و ....

بیماری بعضی ها به دستهایشان هم آسیب زده بود ولی آنها با دستان در ظاهر معیوب ، هنری راخلق می کردند که خیلی از دستان سالم ، توانایی خلق آن را ندارد . لینک عکس های کارگاه توان بخشی و صنایع دستی معلولان را نیز در انتهای گزارش قرار داده ام.

در آنجا با مردی آشنا شدیم که ورزشکار بود و برای رفتن به تیم معلولین کشوری تلاش می کرد درست است که هر چند لحظه با آنها بودن ما را از رنج و سختی که تحمل می کنند با خبر نمی کند می دانم عبور کردن از پیاده روهای شهر ما با صندلی چرخدار چقدر مشکل است و به طورقطع آنها هم زمانی ناامید شده اند اما چیزی که مهم است شرایط موجود را پذیرفته اند و تلاش می کنند ، کار می کنند ، عاشق می شوند گاهی گله می کنند اما بیشتر شکر می کنند ودر یک کلام ، زندگی می کنند آنطور که شاید بعضی از انسانهای سالم توانایی اش را ندارند .


معلولین عزیز : روزتان مبارک

زندگی ، آموزگار شگفتی است

... ومی آموزی که باختن ، همیشه گامی دیگر است

به سوی بردن و پیروزی .

... و دیگر بار به عادت دیرینه

زندگی لب به خنده گشاید .

... و آنگاه ، قدر آرام لحظه های خوب را دریابی

به ژرفایی که هرگز نمی شناختی

"دونا لوین"


لینک :

- گزارش تصویری تبیان از خانه ی یک معلول

- گزارش تصویری تیبان از صنایع دستی معلولان کهریزک

- گزارش تصویری تبیان از کارگاه توان بخشی معلولان کهریزک

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.