یه شب خانومم نبود
همه ما تجربه ساعت هایی از روز رو داریم که بدون این که بفهمیم دقیقا چند ساعت گذشته، تو یه بحث وایبری یا واتس آپی یا هرکدوم از این شبکه ها وارد شدیم و پیش رفتیم. بعضی از این بحث ها یه گفتگوی دلی می شن و بعضی ها رد و بدل شدن تجربه های زندگی. بعضی هاش هم یه بحث جدی فکری و دینی و حتی سیاسی.
این گروهی که من توش عضو هستم و می خوام یکی از گفتگوهاش رو براتون بنویسم یه مجموعه از پدرهای بالای چهل سال توش عضو هستن که من اسمشون رو «پدرهای نگران» گذاشته ام. از همون پدرهایی که آردشون رو بیختن و الکشون رو آویختن و حالا نگران بچه های نوجوون و جوونشون هستن. بعضیاشون دور از چشم خانومهاشون میان تو وایبر و حرف می زنن، بعضی هاشون هم همراه با همسران عزیز(!)شون کلاً اجازه دارن در شبکه¬های موبایلی حضور داشته باشن. کلاً مردی که بتونه با خیال راحت با موبایلش ور بره نداریم نمی دونم چرا!!
متنی که می خونین یه گفتگوی یه ساعت و نیمه است بین ده نفر از همین پدرهای نگران که با توجه به این که مشکل خیلی از پدرهای دیگه هم هست شاید خوندنش یه تجربه به تجربه های پدرها اضافه کنه.
پدر 1: همگی سلااااام، خوبین؟ خوش می گذره؟ رفقای محترم! امشب زن من خونه نیست... می خوام وایبری بزنم به بدن که جواب بده ها
پدر2: شکلک تأسف
پدر3: سلام. شکلک حسرت
پدر4: سلام. این هم آخر شادی داره؟ من که از بودن کنار همسرم همواره احساس افتخار می کنم....
پدر5: آره تو بمیری...
پدر6: آقا اصلا بیاین این موضوع رو بذاریم کنار... به هر حال از این اتفاقا تو زندگی هر کدوممون میفته
پدر 7: بله.موافقم
پدر4:موافقممممممم
پدر9: مخالفم. چون متاسفانه تو زندگی من نمیفته!!!!!!!
پدر 10: من تازه اومدممممم. میشه بگین منظورتون دقیقا کدوم اتفاقه.
پدر3: مهم نیست. آقا برای من امروز یه اتفاق بد افتاده. من می خوام کمکم کنییین
پدر4: اتفاقاً خانم بنده که مشاوره خانواده اینجا هستن و می تونن کمکمون کنن
پدر5: عجب...سلام ما رو به ایشون برسونین
پدر1: بدبخت شدم. حالا مشکل چیه؟
پدر3: پسرم رفتار مشکوکی داره.
پدر10: از رفتارهای خودت مشکوکتر؟
پدر7: خانواده اینجا تشریف داره. دوستان رعایت کنن!
پدر4: خانواده رفت خوابید. فک کنم فهمید بره بخوابه بهتره!
پدر6: بلهههههه. همین درسته. تبریک می گم
پدر3: به جان خودتون مشکوکه. خیلی نگرانشم.
پدر1: یعنی به چی مشکوکه؟ شیشه؟کراک؟ تریاک؟
پدر3: نه......فکر کنم عاشق شده. یا خلاصه گرفتار شده بچه ام
پدر1: این که از همه اش خطرناکتره
پدر10: خیلی خطرناکه
پدر9: فاتحه اش خونده اس
پدر4: ولی به هرحال شاید امکان تشکیل خانواده باشه
پدر5: باز چی شد؟ خانواده برگشت؟ کارش یه قرص خواب آوره ها!
پدر8: مطمئنی که مشکوکه یا مشکوکی که مشکوکه؟
پدر3: واووووووووووووووووووو. باز این رفت سراغ فلسفیدن!
پدر10:ولی این مهمه. این که آدم به مشکوک بودن رفتار مطمئن باشه مهمه
پدر1: موافقم. شده من احساس می کردم رفتار دخترم مشکوکه ولی بعداً فهمیدم اصلاً حتی رفتارش هم مشکوک نبوده
پدر2: پس کار اول اطمینان از مشکوک بودنه
پدر4: می تونی با مادر بچه ها درمیون بذاری
پدر5: آخخخخ.کشت ما رو این
پدر1: از کجا مشکوک شدی؟
پدر3: از نوع رفتارش با موبایلش
پدر5: شکلک خنده و ریسه
پدر7: دقیقا یعنی چی؟
پدر9: وقت زیادی میذاره؟ یا حال عجیبی داره؟
پدر10: یا هردو؟
پدر3: شکلک فکر
پدر4: شاید داره....
پدر5: فکر می کنه روز مادر چی برای مادرش بخره....آره؟
پدر2: اینکه اینهمه غصه نداره موبایلش رو ازش بگیر خخخخخخخخخخ
پدر2: شوخی نکنین. مساله مهمیه به خدا
پدر1: می فهمم...می فهمم
پدر6:من سکوت کردم...چون کلا گرخیدم
پدر9: الان خوابه یا بیدار؟
پدر3: خوابه فک کنم
پدر9: برو ببین موبایلش رمز داره یا نداره. اگه داشت می تونی مطمئن باشی که باید مشکوک بشی
پدر10: چه حرفیه. موبایل منم رمز داره
پدرها یکی پس از دیگری: موبایل من هم رمز داره
رمز داره
پدر4: موبایل من ولی رمز نداره
پدر5: تو برو بمیررررررررر
پدر7: کدوم خطت؟
پدر4: آقایون همون بحث قبلی رو ادامه بدین لطفا.
پدر8: شاید بشه با خوندن موبایلش به مساله پی برد
پدر9:نههههههههههههههههههههههههه
پدر3: این ورود به حریم خصوصی آدماست
پدر2: پس وظیفه پدری ما چی میشه؟
پدر10: بله
پدر9: دقیقا
پدر4: وظیفه پدری مهمتره
پدر1: نه. حریم خصوصی آدما مهمتره
پدر5: من با وظیفه پدری موافقترم
پدر3: من با رعایت حریم خصوصی آدما موافقم
پدر9: منم. لایک
پدر7: کدوم خطت؟!!!!!!
پدر6: یه جوری نمیشه بین این دوتا جمع کرد؟
پدر4: خانم من که اینجا تشریف دارن میگن اگه پسر بفهمه یا بو ببره که شما موبایلش رو دیدین دیگه باید دور اون بچه رو خط بکشین
پدر6: موافقم
پدر5: پس باید دزدکی دید
پدر1:هم تجاوز به حریم خصوصی، هم دزدی؟
پدر5: برای مصلحت بزرگتر اشکالی نداره
پدر9: بله. اگه بعدا فهمیدی ارتباط داره با یه دختری، چیکار می کنی؟
پدر7: با کدوم خطش؟
پدر4: با هرکدوم. فرقی نمی کنه
پدر10: میشه هم از راه مخابرات پیامکهاشو کنترل کنی. خط به اسم کیه؟
پدر7: کدوم خطش؟
جمع پدرها: شکلک خنده و ریسه
پدر1: من باشم نگاه نمی کنم. باهاش حرف می زنم
پدر2: من باشم موبایلش رو به یه بهونه ای ازش می گیرم که دزدکی نباشه و نگاه می کنم
پدر4: من باشم می گم مادرش باهاش صحبت کنه
پدر5: من باشم یه روز موبایلشو گم می کنم و کل قصه رو می فهمم
پدر6:من باشم مساله رو با خودش درمیون میذارم و ازش می خوام خودش موبایلشو بده تا من بخونم
پدر7: من باشم یه موبایل با یه خط جدید می خرم . خطی که به اسم خودمه و بعد کنترلش می کنم.
پدر8: من باشم میرم دنبالش. از بیرون کنترلش می کنم. بالاخره تو خونه و با وایبر که نمیشه خلاف کرد.
پدر5: میشه
پدر6: چه عرض کنم
پدر9: من باشم، اصلا نیستم
پدر10: برا من حریم خصوصیش مهمتره. من بهش اعتماد تزریق می کنم...تا جایی که ممکنه بدونه که من بهش اعتماد دارم. فوقش هم یه ارتباطی داره دیگه. ایشالا که می خواد ازدواج کنه.
پدر3: نه. هیچکدومتون جای من نیستین. اینایی که میگین حرفه همه اش.
پدر1: یه شب خانوم ما نبودها...به جای این که چندتا جک بگین مشکل مطرح کردین
پدر3: به خدا نگرانم.اصل مشکل به نظرم همون مساله حریم خصوصی و وظیفه پدریه.بازم کمکم کنین...
این گفتگو البته ادامه داشت ولی حرف متفاوتی دربرنداشت. گرفتاری خانواده ها در ارتباط با فرزندانشان، شاید واقعا نسخه یکسانی نداشته باشه ولی به هر حال گاهی این گفتگوها می تونه تجربه های جدیدی برای ما ایجاد کنه....
شما در این مورد چی فکر می کنین؟ وظیفه پدری مهمتره یا حریم خصوصی؟ شاید هم راه متفاوتی دارید. اگه دوست دارین برامون بنویسین.