ساعتی با بیژن نوباوه
مشخصات شناسنامه بیژن نوباوه چیست؟
نوباوه: بیوگرافی من را همه میدانند (با خنده.) من دو دختر دارم كه یكی از آنها اخیرا ازدواج كرده كه دانشجوی دانشكده صدا و سیماست كه رشته گرافیك رایانه میخواند و دختر دیگرم كلاس سوم راهنمایی است. خودم هم متولد سال 1338در تهران هستم. پدر و مادرم اصالتا آذری زبان و اردبیلی هستند، ولی از سال 1325 كه دقیقا شصت سال میشود پدرم از اردبیل به تهران مهاجرت كرد و از آن موقع تا به الان در پایتخت هستیم. از 31 شهریور سال 1359 به صورت خیلی اتفاقی و دقیقا همان روزی كه فرودگاه مهرآباد توسط عراق بمباران شد وارد سازمان صدا و سیما شدم.
قبل از آن نیز از طریق دانشگاه جذب شده بودم. الان دقیقا 26 سال و یك ماه است كه از فعالیتم در سازمان میگذرد. از همان ابتدا كار خبر كردم و از معدود نفراتی هستم كه 26 سال خبرنگار بودم. در همه حوزههای خبری فعالیت داشتهام از زمان نخستین رییسجمهوری ایران و اولین نخستوزیر، مرحوم رجایی و قبل از آن مهدیكنی و آقای باهنر و... كه خبرنگار ویژه آنها بودم تا مقام معظم رهبری كه آن زمان رییسجمهور وقت شدند، در خدمت ایشان نیز بودم تا آمدم سازمان صدا و سیما.
در واحد مركزی خبر مدیر كل اخبار داخلی و چند سال هم به طور مشترك مدیر كل اخبار خارجی بودم. یعنی بهطور همزمان دو واحد كل را مدیریت میكردم و 2,3سال به این شكل كار كردم. همچنین حدود 12 سال از مدت خدمتم را در خارج از ایران بودم. ماموریت ثابت به كشور پاكستان رفتم، پنج سال در آمریكا بودم، مدتی در انگلیس و به غیر از آنها جاهای متنوعی بودم، از كشورهای آفریقایی گرفته تا اروپایی ، آسیایی و اسكاندیناوی، در غائلههای مختلف جهانی بهخصوص جنگهای منطقهای حضور داشتم كه مثال بارز آن جنگ بوسنی و هرزگوین است.
حدود چند ساعت مستند جنگ از این منطقه تهیه كردم. رشته كارشناسی من سینمافوتوگرافی است (یعنی رشته فیلمبرداری نه تصویربرداری) كارشناسی ارشد من در رشته تهیه و تولید تلویزیون است. مدتی هم رشته دكترای هنری را آغاز كردم كه آن را در خارج از كشور ادامه میدهم و طی مدت كاری كه داشتهام مهمترین مدت زمانی را كه گذراندم ایام دفاع مقدس بود كه حدود دو هزار دقیقه كار اختصاصی جنگ دارم و بیشترین تجربه من در این زمینه است كه مهمترین آنها گزارشی از فتح خرمشهر در عملیات فاو بوده است.
تقریبا در همه عملیاتهای مهم جنگ حضور داشتم و تمام آن از مهمترین تجربیات زندگی من به شمار میروند. در سال گذشته و تقریبا در آخرین روزهای ماه مبارك رمضان بیمار شدم و الان به مدت یك سال است كه این بیماری به لطف خدا ادامه دارد. البته در این مدت تحت مداوا هستم و الحمدا... حالم بهتر شده و فعالیتهایم را ادامه میدهم.
كمی از نوع بیماریتان بگویید كه آیا ربطی به دوران جنگ تحمیلی دارد یا خیر؟
نوباوه: بیماری من یك نوع مصدومیت شیمیایی محسوب میشود. این مصدومیت هنوز منبعش معلوم نیست كه از كجاست. این عارضه بخشی از ریه مرا آلوده كرده كه منجر به یك بیماری خونی بسیار شدید شده كه به همین دلیل پیوند مغز و استخوان شدم و از آن زمان تا به حال قریب به نه ماه میگذرد و به لطف خدا رو به بهبودی میروم. من هم مثل سایر دوستان كه بعد از ایام جنگ بیماریهایشان عود میكند هستم و استثنایی نیست. هنوز پزشكان نتوانستهاند به دلیل شرایط بدنیام جواب قطعی بدهند كه این بیماری چگونه بر من رخنه كرده است.
ولی كلا برایم فرقی نمیكند كه چه اتفاقی افتاده است. این هم یك بیماری است مثل بقیه بیماریها. من تلاش كردم در طیایام بیماری فعالیتم را حفظ كنم. به همین ترتیب در دانشگاه تدریس میكنم، كتاب مینویسم، یادداشتهای خبرنگاریام را جمعوجور میكنم و فعالیتهای اجتماعی - فرهنگی را در تلاش هستم كه داشته باشم. در حال حاضر هم مدیر شبكه جهانی جامجم 2 هستم (ویژه آمریكا) كه تقریبا حدود یك سال و نیم است كه در این پست حضور دارم و باید عرض كنم بعد از این كه از آمریكا برگشتم مهمترین مسئولیتم همین بود.
با توجه به اینكه شما از مجروحان شیمیایی دوران جنگ به شمار میروید و صد البته تفاوت نسبی به سایر این عزیزان از لحاظ چهرهای خاص بودن و فرهیختگی دارید، به نظرتان آیا در خصوص رسیدگی و دوا و درمان پزشكی نسبت به این همرزمانتان كوتاهی نشده است؟
نوباوه: این سئوال شما در دو بخش قابل پاسخ است. یك بحث مهم آن برمیگردد به نگاه ما و نگاه جامعه به ایثارگران كه نكته اصلی اشكال ماست كه مورد اعتراض من هم است. همیشه گفتهام ما نگاهمان را نتوانستیم ارزشی كنیم به نسبت كسانی كه صاحبان اصلی مملكت هستند.
تاریخی كه نشان میدهد كشور ما هرگاه تهاجمی به كشور ما صورت گرفته بخشی از آن به تاراج رفته! حالا گذشته كه ببینیم عثمانیها، مغولها و اعراب و... چه كردند. به همین اواخر هم كه نگاه میكنیم میبینیم كه انگلیسیها بخشی از خاك ما را گرفتند و بخشی از مالكیت ما توسط روسها به خاطر پادشاهان بیلیاقت ما در آن زمان به دست اجنبیها افتاد. با این توضیح كه بسیاری از مناطق آسیای میانه، مركزی و... تمام متعلق به ما (ایران) بوده است. همه اینها در اثر بیلیاقتی، بیسیاستی و عدم انسجام مردم در شرایط خودش صورت گرفته و تنها موردی كه مشهود بود یك تهاجم
بسیار گسترده شكل گرفت و به نظر من بعد از جنگ جهانی دوم جنگ ایران و عراق است كه صورت میگیرد و بیرودربایستی میشود گفت كه شرق و غرب با یكدیگر متحد بودند و سعی میكردند خودشان را دشمن یكدیگر نشان دهند و به این وسیله سلاح میفروختند و جنگهای منطقهای به راه میانداختند و... بعد از اینها در یك جا متحد میشوند و آن هم علیه ایران! تهران با موشكهای <اسكاد> روسی مورد هدف قرار میگیرد و در حالی كه هواپیمای <آی. واكس> آمریكایی بر فراز آسمان ما پرواز میكند، موشكهای سوپر استاندارد فرانسوی، رادارهای رازیت اسراییلی، به كمك فردی میآیند به نام صدام كه دنیا در رابطه با این موضوع اتفاق نظر دارد. این امر واقعا در طول تاریخ بینظیر است كه در كشورهای شرق و غرب اینقدر تهاجم به یك كشوری (ایران) صورت بگیرد!
در این توطئه بسیار وسیع موضوع ایدئولوژیك، خطری برای بینالملل محسوب میشود و آنها بر نمیتابند و نمیپذیرند و همین موقعیت استراتژیك ما در خاورمیانه است كه آنها را به این نتیجه میرساند كه كشور ایران باید از بین برود! خب در این تهاجم بسیار وسیع و بینظیر ما باید چه كار میكردیم؟ باید بخش مهمی از خاكمان را از دست میدادیم كه در این راستا استراتژی جنگی آنها نشان میداد كه میخواستند چاههای نفت آغاجاری خوزستان را تا منطقه اهواز جدا كنند و...
حتی آنها اسامی شهرهای ما را هم عوض كرده بودند! كه ما را از منابع اقتصادیمان دور بكنند و به ما بگویند چه خبر!؟ و ما را ساقط میكردند. در این جا یك عده انسان كه از بهترین جوانان مملكت بودند با رهبری بسیار بسیار هوشمندانه امام راحل (ره) در آن زمان وارد صحنه میشوند و ما در آن هنگام كاری را انجام دادیم كه اگر زیادهگویی نباشد میتوان گفت بینظیر است.
به گفته بسیاری از بزرگان جنگ، از جمله <ژنرال زیانگ> فرمانده نیروهای ویتنامی مقابل آمریكا كه میگفت: اگر ما در جنگ مقابل آمریكا دست آنها را از كشورمان قطع كردیم شما كمر آنها را شكستید! و این جنگ بینظیر نشان میدهد كه دفاع بسیار بزرگی در كشور صورت گرفته، توسط چه كسانی؟ توسط همین مردم ما كه از همه اقشار بودند (پیر، جوان و...) و بیانصافی است كه بخشی را در نظر نگیریم. حضور رزمندگان و به خصوص جوانان مملكت ما بسیار تاثیرگذار بود. چطور میشود اینها كه صاحبان و ناجیان اصلی این مملكت هستند امروز مورد بیمهری قرار بگیرند؟ چرا باید یك جانباز در یك مملكت بالاترین ارزش افتخار ملی را در اختیار نداشته باشد؟ همه حرف من این است كه چرا بالاترین ارزشها به عنوان بهترین ارزشهای ما لقب نمیگیرند؟ حالا هر خانوادهای میخواهد (جانباز، شهید، رزمنده و...) باشد. جامعه ایثارگر ما كه یك طیفی را تشكیل میدهند باید مورد احترام باشند.
حتی در كشورهایی كه جنگهای نابرابر و ظالمانه كردند افرادی كه در جنگ بودند به آنها به عنوان افراد ملی نگاه میكنند و بسیار بیشتر از ما به آنها احترام میگذارند. این نگاه باید در جامعه ما اصلاح شود مثالی در این زمینه میزنم.
به نظر من یك دانشمند هستهای ما كه حول و حوش 25 -30 ساله است هیچ تفاوتی با یك رزمنده ندارد و همان نقشی را ایفا میكند كه یك رزمنده در میادین جنگ به آن میپرداخت. اگر ما نگاه درستی به ایثارگر و رزمندهمان داشته باشیم مطمئنا به دانشمند هستهای، فیزیكدان وبه پزشكمان كه در موسسه رویان فعالیت میكند و این همه افتخار و افتخارات علمی كه برای ما رقم میزند درست نگاه خواهیم كرد. پس این، یك بحث ارزشی در تاریخ ما نیست! یك نكته بسیار مهمی است كه ما نگاه زر و زور و تزویر نداشته باشیم.
كسی كه پول داشته باشد در مملكت آقا باشد، كسی كه دانشمند است و فردی كه زحمت میكشد و تلاش میكند هیچ امكانات مالی هم در اختیار ندارد و این باید در سایه قرار بگیرد، این موضوع روی خوشی ندارد. چیزی كه مورد اعتراض میباشد این است كه ما باید به افرادی كه ارزشی هستند در جامعه، با بالاترین ارزش ممكن نگاه كنیم. این مسئله من است! در بخش دوم سئوال شما كه گفتید امكانات برای بعضیها هست و برای بعضیها نیست را قبول ندارم! به لطف خدا و با اعتقادی كه خودم دارم از روز اولی كه به من گفتند برو خارج از كشور معالجه شو، خودم قبول نكردم.
به خاطر این كه با مشورتی كه انجام دادم گفتند كه در داخل ایران هم میشود معالجه كرد و این در حالی است كه میدانستم كمبودهایی هم هست. از نظر معالجه ما (بیماران شیمیایی) مشكلی نداریم. در انگلیس و آلمان مراكز معالجه داریم كه اكثر رزمندگان در آنجا حضور پیدا میكنند و اعزام میشوند ولی من نرفتم. شاید از معدود آدمهایی باشم كه در ایران مشكلاتی را كه بعضا دارم به دلیل عدم رسیدگی و نرسینگ پرستاری است كه شامل حال من شده است.
از این نظر نگاه من ارزشی است. اینكه ما بیاییم و بگوییم امكانات مالی خوبی را در اختیار یك رزمنده و جانبازمان قرار دادیم، كار خوبی كردیم؟ نه! به نظر من كار مهمی نیست! شما نگاه كنید به زمان جنگ كه بسیاری از فرصتها اعم از فرصتهای تحصیلی، اقتصادی، شغلی و... از دست بچههای رزمنده رفته است. هشت سال كه میتوانستند فكر كنند و كار كنند، از دست دادهاند.
زمانی كه بنده مدرك لیسانس خود را بیست سال پیش و فوق لیسانس را نیز ده سال پیش گرفتم، آیا نمیتوانستم كه دو دوره PHD گذرانده باشم؟ و این در حالی است كه بهترین موقعیت تحصیلیام در خارج از كشور بود كه میتوانستم درس بخوانم. چون كه پول نداشتم و همچنین موقعیتهای دیگران را نداشتهام نتوانستم ادامه دهم و این در صورتی است كه شاگردان من در مقاطع لیسانس الان همهشان PHD دكترا دارند! پس این موقعیتی بوده كه از دست دادم. من خودم را میگویم به خاطر اینكه كسی نمیتواند به من اعتراض كند! ولی میدانم از من با شرایط بهتر و امكانات كمتر بسیاری هستند كه استعدادشان بیشتر است و... ولی آنها موقعیتشان را از دست دادهاند، چرا؟ چون جامعه به آنها به خوبی نگاه نكرده و اگر تهدیدی علیه مملكت ما صورت بگیرد، شما چگونه توجیه خواهید كرد حضورمان را در جنگ و سختترین شرایط اجتماعی را و اینچنین است كه باید جامعه ما نگاه خودش را نسبت به افراد صددرصد ارزشی امروز عوض بكند!
دولت هم شامل این جامعهای كه مثال زدید میشود؟
نوباوه: صددرصد! اصلا جامعه توسط دولتمردان شكل داده میشود. فرهنگسازی یك جامعه توسط دولتمردان و سیستمهاست كه ما حركتی را شروع بكنیم و مردم به دنبال آن باشند. به واقع و به نظر من مردم ما نگاه خوبی دارند در صورتی كه به درستی هدایت شوند و این سیستمها هستند كه میتوانند ارزشگذاری كنند و ما تا وقتی كه صحبت میكنیم و میگوییم امتیاز...
میگویند بله! شما یك گروه شغلی ارتقا پیدا كنید!
در صورتی كه یك رزمنده نیازی به اینها ندارد. شخصی كه جانش را گذاشته و معلول حركتی و جسمی است دست و پاهایش را از دست داده برایش چه فرقی میكند كه هفتصد تومان به حقوقش اضافه شود و گروه شغلیاش بالا برود؟!
نگاهی كه به او میشود باید نگاهی ارزشی باشد. آنها و امثال آنها باید احساس كنند كه انسانی است كه بهترین كار را برای مملكتش انجام داده پس باید بهترین نگاه به سویش شود. بسیاری از شور و شعفی كه به آدم منتقل میشود از طریق پول و مادیات نیست. منش انسانی و بزرگواریهاست كه باید بر روابط انسانی كشورمان حاكم باشد. این واقعا مورد اعتراضم است كه بودهام و مشاهده كردهام كه تلاشهای رزمندگانمان طی این بیست و چند سال بسان یك سایه بوده است و این كمبود را متاسفانه حس میكنم.
به نظر شما صدا و سیما در این بین چقدر موفق بوده است؟ و خود شما به عنوان یك مدیر سازمانی توانستهاید كه این فرهنگ را پرورش دهید؟
نوباوه: ببینید، نه صدا و سیما، بلكه همه رسانهها با توجه به اینكه رسانهها مجموعهای از آلات و ابزار هستند كه در شكل دادن افكار عمومی نقش دارند، هیچیك از آنها نتوانستهاند كه رسالت خود را به نحو احسن انجام دهند.
اتفاقا صدا و سیما از رسانههای نسبتا موفق است كه در این زمینه تلاش كرده ولی قطعا تلاش كامل و موفقی نبوده است این تلاش یك تلاش جمعی و گروهی را در سطح كشور میطلبد، همانطور كه رسانههای مكتوب ما این مشكلات را دارند. یعنی این بحث، عمومی است.
به عنوان مثال شما وقتی كه میخواهید صحبت كنید، چند كتاب خوب درباره ایثارگران میشناسید، چند رمان خوب در مورد جنگ دارید؟ آیا ما <جنگ و صلح> تولستوی نمیتوانیم بنویسیم؟ مگر چه چیزی كمتر از آنها داریم؟ آنها جنگ ظالمانه ناپلئون را كه میخواهد كشورگشایی كند به شكل فاتحانه جلوه میدهند و آن را به عنوان جنگهای آنچنانی مطرح میكنند.
ارزشهای انسانی را در آن قرار میدهند و در مقابل چطور ما نمیتوانیم جنگ واقعیمان را كه در دفاع از كشورمان صورت گرفته را توجیه كنیم و آن را به عنوان یك الگو به مردم معرفی كنیم؟ كدام كتاب را داریم كه به ما بگوید ما یكی از مردانهترین جنگها را كه هشت سال به طول انجامید، اداره كردیم؟ نداریم! نه تنها رسانهها، بلكه همه نویسندههای ما، اندیشمندان ما، سخنوران ما و... آنها چه كار كردهاند؟ رسانه هم برآیندی از تفكرات حاكم بر جامعه فرهنگی ماست.
در رسانه و روزنامه چه كسی و كسانی كار میكنند؟ یك نویسنده از كجا تغذیه میشود؟ همین نویسندهها تعیین كننده هستند. اگر امروزه میبینیم كه سریال خوب نداریم، فیلم و فیلمنامه خوب نداریم معلوم است كه نویسنده خوبی نداشته و نداریم. نویسنده خوب نداشتن یعنی اینكه خوب هدایت نشدن. نویسنده گرسنه كه نمیآید مطلب بنویسد!
در زمان جنگ یك دورانی بود كه بحث، بحث ارزشها بود. فردی كه با لباس خاكی و چفیه در شهر مشاهده میشد برای او عزت و احترام خاصی را میگذاشتند. ولی در حال حاضر و با گذشت زمان این موضوع دیگر وجود خارجی ندارد و دیگر محسوس نیست. چرا یك بسیجی گذشته خود را انكار میكند؟
نوباوه: من صحبتهای شما را بهطور كامل قبول ندارم. بخشی از صحبتهای شما درست است. در بخشی از جامعه اگر ارزشی كامل بوده در حال حاضر ناقص شده است. یعنی اگر آن موقع یك ارزش والا بود امروزه دیگر نیست. ولی اینكه واقعا و كاملا در سایه باشد عقلانی نیست.
بسیجی یعنی چه؟
وقتی كه مسئله امنیتی در كشور پیش میآید (نه از نظر فیزیكی، بلكه از نظر فكری، فرهنگی و...) افرادی را نیاز داریم كه متخلق به اخلاق انسانی باشند، نه اهل تجاوز و تجاوزگری فكری. در اینجا وقتی كه دنبال افراد میگردیم كسانی را درمییابیم كه به ارزشها نزدیكتر هستند. به عنوان مثال چرا ما و شما به یك روحانی احترام میگذاریم؟ تصورتان این است كه یك روحانی متخلق به اخلاق الهی است یعنی گناه كمتر میكند.
ممكن است كه خیلیها هم نسبت به روحانیت جلوتر باشند ولی بالاخره این یك نشانهای است از یك روحانی. بسیج و بسیجی هم نشانهای از اخلاق است. نگاه جامعه ما به بسیج صرفا یك نگاه امنیتی شده است. یك چیزی نزدیك و شبیه به پلیس. همه پلیس را دوست دارند چون كه امنیت را برایشان رقم میزند. ولی خیلیها هم دوست ندارند كه همنشین یك پلیس باشند چون كه از چم و خم كارشان سر در میآورد! در همه جوامع دنیا هم همینطور است. همه حرف من هم كه به شما گفتم این است كه ما نباید به یك بسیجی به عنوان یك نیروی امنیتی نگاه كنیم. بسیجی در هر عرصهای بسیجی است. یك معلم چون خوب درس میدهد یك بسیجی است. یك پزشكی كه حاضر است یك مریضی را مداوا كند، مجانی كار كند و یا كمتر پول بگیرد، او هم یك بسیجی است.
چرا امام راحل(ره) فرمودند: بسیج بیست میلیونی! چرا نگفتند بسیج 21 میلیونی و...؟
این اشاره به كثرتی كه میشود یعنی اینكه همه مردم ما در آن زمان كه جمعیتشان به سی میلیون نفر هم نمیرسید، میتوانستند یك بسیجی باشند. یعنی افكار بسیجی داشته باشیم.
اگر اوایل انقلاب تصادفی میشد همدیگر را میبخشیدیم و یا با حداقل خسارت از كنار هم میگذشتیم، چرا امروز نشده؟ مگر ربطی به تفكر بسیجی و غیربسیجی دارد؟ چرا اگر یك خط و خشی روی ماشین میافتد میرویم در خیابان و میخواهیم همدیگر را بزنیم؟ و جنجال كنیم در حالی كه بیمه خودرو هست. میتوانیم تامل كنیم، گذشت كنیم و... متاسفانه نگاه مردم و نگاه جامعه ما در این دوره كه به نام <دوران بازسازی> شد نگاه مادی شده است.
اگر ما درست بیندیشیم و یك بسیجی را در جامعه درست جا بیندازیم و بگوییم كه بسیجی فردی است كه حاضر است ایثار كند و پولی و حقوقی نگیرد و جانش را فدا كند و آن هم در راه خدا، همه این نگاهها معكوس خواهد شد.
چندی پیش شایعهای شنیده میشد مبنی بر اینكه در ماموریت به كشور آمریكا به خاطر دخترتان قصد داشتید كه در آنجا پناهنده شوید. آیا این قضیه صحت داشت؟
نوباوه: من اصلا در آمریكا چنین چیزی را نشنیدم و وقتی كه به ایران آمدم، این حرفها از زبان چندین و چند نفر به گوشم رسید. ببینید، جامعه آمریكا در مجامع بینالمللی و در دنیا خیلی پررنگ تعریف شده است و این در صورتی است كه اصلا چنین چیزی نیست.
آن چیزی كه رنگ است <عشق> است و عشق معمولا در جایی است كه میگویند <وطن آنجاست كه دل خوش است> امثال من و امثال ماها، هیچ وقت در جامعهای مثل آمریكا خوش نبوده و نخواهیم بود. هم من و هم خانوادهام این چنین نبودیم و روزشماری میكردیم كه بتوانیم بعد از 4,5 سال به ایران بازگردیم. یكی از دلایلی كه باعث مطرح شدن چنین موضوعی شد، این است، تئوری كه آمریكاییها تعریف كردهاند در قالب مسائل فرهنگی و میگویند كه ما بهترین هستیم و هر كس كه به اینجا میآید جذب این كشور میشود و... برای آنها كسانی را كه برعكس جهت آب رودخانه شنا میكنند بسیار سنگین تمام میشود و برایشان سخت است.
آنجا از من سئوال میكردند كه آیا شما در كشورتان ماشین دارید؟! مثلا شما میدانید كه باربیكیو چیست؟ و... از این قبیل سئوالهای مسخره و احمقانه كه اصلا كسی تصورش را هم نمیكرد و یا وقتی كه نوع غذا خوردن ما را میدیدند و یا وقتی كه همسرم و یا دخترم رانندگی میكردند اینها می گفتندا... شما رانندگی بلد هستید؟! ببینید، وقتی جریان فكری در كشوری اینچنین است. وقتی شما خلاف آن حركت میكنید و نشان میدهید كه شما از آنها متمدنتر هستید و حاضر نیستید یك روز در كشور خودتان ماندن را به یك عمر زندگی در آمریكا عوض كنید، خب این جریانی است كه آسیب میزند به جریان فكری كه تا به حال در آن كشور حاكم بوده است.
ما وقتی كه برگشتیم بسیاری از ایرانیانی كه سالهاست دروغ میگویند و در آمریكا به بزهكاری مشغول هستند و یا در آنجا در اداره فاضلاب كار میكنند و در اینجا به نام آقای مهندس و دكتر معروف هستند! وقتی میبینند كه شما با بهترین شرایط در آمریكا زندگی میكنید و بر میگردی كشورت و حاضر نیستی دیگر در آنجا بمانی، خب این جریانی است كه به تفكرات دروغ آنها نیز آسیب میزند و این آسیب برای آنها جدی بود.
یك عدهای هم میگفتند كه در ایران كشت و كشتار است و من به آنها میگفتم كه ایران یكی از امنترین كشورهای دنیاست و این را آمار و ارقام نیز نشان میدهد كه حداقل در نیویورك در طی روز 20 تا 25 نفر كشته میشوند و این آمار هرگز اعلام نمیشود! بنده همه اینها را همیشه در حد یك شایعه تصور میكردم واقعیت جامعه آمریكا را با یك مثال عرض میكنم.
یكی از دیپلماتهای كشورهای آفریقایی كه اگر اشتباه نكنم از زامبیا بود، با هم در یك كلاس درس میخواندیم و در ماه آگوست یا سپتامبر بود كه اكثرا برای تعطیلات یك ماهه به كشورهای خودشان میرفتند. هنگام رفتن به او گفتم: حالا كه دارید میروید دلت برای نیویورك تنگ نمیشود؟
رو كرد به من و گفت: میدانم تو این سئوال را به شوخی از من میكنی و تو نظر من را هم میدانی و از آنجایی كه یك مسلمان هستی و میدانم كه مسلمانها چگونه فكر میكنند میخواهم به شما بگویم كه من هنوز پدر و مادرم در حلبیآباد زندگی میكنند و در آن شهری كه هستیم خانههای آنچنانی وجود ندارد ولی من آن حلبیآباد را به این آسمانخراشهای صد طبقه نیویورك ترجیح میدهم. چون كه آنجا روح است، انسانیت است و... ولی در آمریكا نیست. اینجا هر چیزی كه هست مربوط به خودشان است و ساختگی است.
كشوری كه دویست سال كل سابقهاش است و دو سوم از آن نیز در جنگ شمال و جنوب بوده، این كشور نمیتواند در مقابل كشوری مثل ایران كه قدمتی هفت هزار ساله دارد عرضاندام كند. زمانی كه حتی مردم عادی ما با قاشق و چنگال غذا میخوردند و روی میز و صندلی مینشستند به گفته آقای <ریچارد فرای> استاد دانشگاه هاروارد اصلا اروپایی وجود نداشته است.
آمریكا كه اصلا نبوده و به دست ایندیانا گردانده میشد. پس هیچ وقت نمیتوانند خودشان را با ما قیاس بكنند. وقتی یك فرد آفریقایی این جوری فكر میكند پس منی كه تاریخ تمدنم بیشتر از آنهاست نباید به خود اجازه فكركردن به غیر را بدهم.
من دنیا را تجربه كردم و بهترین جا را ایران خودمان میدانم هم به لحاظ ارزشی و هم به لحاظ مادی و معیشتی و... كشور خودمان بهترین كشور دنیاست.
در جوامع بینالملل با توجه به تجاربی كه جنابعالی در سطح جهان داشتهاید كشور ایران را از لحاظ مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... چگونه ارزیابی میكنند؟ شناخت آنها از كشوری مثل ایران تا چه اندازه است؟
نوباوه: به طور كلی سیاست كشورهای غربی این نیست كه كشورهای غیر از خودشان را بزرگ بكنند. دوز اطلاعاتی (نمك) كه در كشورهای غربی حتی در مجامع علمیشان نسبت به دیگر كشورها ارائه میكنند بسیار، بسیار، بسیار، پایینتر از اطلاعاتی است كه در كشورهای جهان سوم و افكار عمومیشان ارائه میشود. مثلا شما كتاب جغرافی دانشآموزان آمریكایی را ملاحظه كنید، شاید بتوانید درباره ایران فقط چند تا جمله پیدا كنید.
فقط همین. در مورد دیگر كشورها هم همینطور حتی در مورد اروپا هم اینها سعی میكنند به مردمشان اطلاعات ندهند. آنجا جغرافی فقط جغرافی آمریكاست. چرا؟ چون كه سیاست تهاجمی دارند. اگر قرار باشد كه بگویند مردم عراق صاحب تمدن هستند چطور میتوانند بیایند موزهها و آثار تاریخی و مذهبی آن را تخریب كنند و از بین ببرند؟
اگر قرار باشد كه بگویند ایران مهد تمدن بشری است با هفت هزار سابقه تمدن بشری، چه طور میتوانند به این كشور هجمه بكنند و برای آن توجیهی داشته باشند؟ پس این امر در سیاست كلی غربیها میگنجد كه در اطلاعاتی كه نسبت به دیگر كشورها به مردمشان میدهند بسیار بسیار ناقص عمل میكنند.
بچههای من 4،5 سال در آنجا درس خواندند. كتابهای تاریخ و جغرافی آنها را نیز من مطالعه كردم. اطلاعاتی كه مردم آمریكا نسبت به سایر كشورها دارند و نه تنها نسبت به كشور ما، بسیار پایین است. شما باید چند بار به پلیس آنجا بگویید كه من ایرانی هستم نه عراقی (كه تازه آنها متوجه بشوند كه شما از كشور جمهوری اسلامی ایران هستید) تازه، این در صورتی است كه با عراق جنگ كردهاند. در غیر این صورت فرق بین ایران و عراق را اصلا نمیدانند.
حتی یك نفر من را با یك جردنی (اهل كشور اردن) اشتباه گرفته بود.
به هركس میگفتم ایران به من میگفت: جردن؟ یعنی اردن. چرا؟ چون دو بار پادشاه آنها رفته برای نوكری و دستبوسی آمریكاییها! بزرگترین تعارضی را كه آمریكاییها با آن مواجه هستند همین است.
27 سال حداقل گفتهاند كه این كشور (ایران) یك كشور عقبافتاده است. بعد نگاه میكنیم این كشور میگوید (ایران) من قدرت تكنولوژی هستهای دارم كه میتوانم غنیسازی اورانیوم را انجام دهم و این كشوری است كه میآید سلولهای بنیادی را برای اولین بار بین 3,4 كشور دنیا به نتیجه میرساند.
این كشور كشوری است كه به راحتی میتواند موشكهای <بالستیك> بسازد.
این كشور كشوری است كه دانشمندان خودش را در سنین پایین در بهترین مقامهای علمی بینالمللی دنیا معرفی میكند. دانشجوهایش در آمریكا از بهترینها هستند. این تعارضی است كه ایجاد میشود و مردم آنها میگویند ایرانیهایی كه سوار الاغ میشوند و بیابانگرد هستند، پس این همه پیشرفت را از كجا آوردهاند؟! این بزرگترین تعارضی است كه در حال حاضر غربیها با آن دست به گریبان هستند.اگر ما عقب مانده هستیم پس این قدرتها از كجا آمده است؟ آمریكا از موشك و بمب اتم ایران نمیترسد. آنها از اینكه ما الگویی هستیم برای سایر كشورهای جهان كه میتوانیم مبارزه بكنیم، پیشرفت كنیم و برسیم به دروازههای ترقی جهان واهمه دارند و این موضوع برای جوامع غرب و... قابل هضم نیست.
در بخشهای مختلف خبری كه از تلویزیون پخش میشود به نظر شما مهمترین بخش كدام است؟
نوباوه: تا 7,8 سال پیش این سئوال شما پاسخگفتنی بود ولی امروزه با توجه به تعاریفی كه در مورد بخشهای مختلف خبری داریم تلاش كردیم كه هر بخش خبری را با مخاطب خاص خودش نگاه كنیم. هم با توجه به ساعتی كه خبر پخش میشود و هم با توجه به نوع مخاطب.
از اخبار ورزشی گرفته تا... كه حتی در اخبار ورزشی هم ما مخاطب خاص و عام داریم. در اخبار جوانهها كه در ساعت خاصی برای بچهها پخش میشود. اخبار ساعت 14 نگاه خانوادگیمان بیشتر است. در اخبار 20 /30 یك نگاه انتقادی گذرا داریم برای افرادی كه فرصت نمیكنند اخبار را به طور كامل نگاه كنند. اخبار ساعت 21 كاملا رسمی است كه بیان مواضع و دیدگاههای دولتی است. اخبار 22/30یك اخبار تحلیلی و گزارشی است كه برای افرادی خاص در نظر گرفته شده است. خودم معمولا به اخبار ساعت 21 به عنوان مجموعهای از اخبار یك روز كه تجمعی از اطلاعات است نگاه میكنم و اگر وقت نكنم، اخبار ساعت 24 شبانگاهی رادیو را گوش میدهم. كلا باید بگویم كه بخش خبر ما در سازمان رشد قابل توجهی را در پاسخگویی به نیاز مخاطبان خود داشته است و به نظر من نسبت به كشورهای غربی و... زیاد عقب نیستیم.
به نظر شما تفسیر خبر در بخشهای خبری تا چه میزان توانسته نیاز مخاطب را پاسخ دهد؟ این در صورتی است كه در كشورهای دیگر و كانالهای خارجی به این بخش اهمیت ویژهای را میدهند ولی در اخبار ما این موضوع به چشم نمیآید.
نوباوه: من به شما موضوعی را باید عرض كنم كه از نظر روانشناسی خبر، اتفاقا تنها بخشی كه كمترین تاثیر را بر مخاطب خود دارد، تفسیر خبر است. به دلیل آنكه در عین حالی كه ممكن است اطلاعات زیادی را جابهجا كند ولی همیشه مخاطب این احساس را دارد كه مفسر خبر میخواهد یك چیزی را به او القا كند! از نظر تاثیر خبری، تفاسیر اگر در داخل اخبار در قالب گزارشهای خبری واز زبان غیر از مفسران ارائه شود موثرتر است. به نظر من در كشور ما اتفاقا تفسیر خبر نه تنها كم نیست بلكه بیش از حد هم است. ما برنامههای سیاسیمان بسیار ضعیف و این نشات گرفته از پژوهش اندك و آموزشهای كم است.
یك جمله معروف در عرصه خبررسانی دوران جنگ داشتید. لطفا آن را برای تداعی شدن خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس تكرار كنید.
نوباوه: آهان <بسما... الرحمن الرحیم، لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم. درود به روان پاك شهدای اسلام و درود خدا به رزم بیامان رزمندگان اسلام.> من نشده كه جملهای را حفظ كنم و آن را بخوانم. همواره آن چیزی را كه حس میكنم بر زبان میآورم. اگر حس نكنم گزارش نمیكردم و نمیكنم.
در جبهه هدفم این بود، كسانی ملقب به اصطلاحی شوند كه لیاقت آن را داشته باشند و آنها كسانی نبودند جز رزمندگان و شهدای اسلام.
یك خاطره (خوب یا بد) از دوران فعالیت خود دارید كه گفتنش برای مخاطبان خالی از لطف نباشد؟
نوباوه: من خاطرهای ندارم. به خدا تمام زندگی من خاطره است و تمام اینها برای من درس بوده است. بهترین خاطره من این است كه 26 سال در عرصه خبر كار كردهام و تمام آن خاطره بوده و از آن لذت بردهام و هیچ وقت از حرفه خبرنگاری بدم نیامده است. بدترین شرایط را دیدم. بهترین دوستانم را در كنار خود مشاهده كردم كه شهید شدند. یتیم شدن فرزندان آنها و... همه و همه برای زندگی من عبرتانگیز بودهاند و خواهد بود. والسلام...
منبع:خانواده سبز