تبیان، دستیار زندگی
گفت وگو با داریوش طلایی در آستانه کنسرتش در تهران
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ساز به خواننده ساختار می‌دهد

گفت‌وگو با داریوش طلایی در آستانه کنسرتش در تهران

بخش هنری تبیان
داریوش طلایی

موسیقی کلاسیک شناسنامه فرهنگی هر کشور است. در ایران اما به‌خاطر شرایط اجتماعی و جغرافیایی، همیشه محل مناقشه بوده و آسیب‌های جبران‌ناپذیری دیده است. سال‌هاست به بهانه نوگرایی و تجدد «موسیقی کلاسیک ایرانی»، آسیب‌های زیادی به موسیقی کلاسیک وارد می‌شود. از یک سو عدم حمایت دولت از موسیقی و از سوی دیگر تقلید‌های نادرست از موسیقی غربی و اعمال رفتارهای آگاهانه و ناآگاهانه، زمینه تخریب این موسیقی را در پی داشته؛ هرچند ردیف‌های دستگاهی و آخرین شاگردان مستقیم استادان موسیقی کلاسیک هنوز هستند تا کمبود‌ها و عدم حمایت‌ها را به ترتیب قدیم منتقل کنند؛ به همان شیوه که ساز را زیر عبایشان پنهان می‌کردند و پنهانی آموزش می‌دیدند. داریوش طلایی یکی از چهره‌های تأثیر‌گذار موسیقی کلاسیک ایرانی است. او مکتب استادان این موسیقی مانند علی‌اکبر شهنازی، سعید هرمزی، یوسف فروتن، نورعلی‌خان برومند و عبدالله دوامی را با نگاهی علمی به این موسیقی و با تألیف آثاری چون «نگرشی نو به تئوری موسیقی ایران» و «ردیف میرزاعبدالله» به‌خوبی درک کرده. آثارش در نوازندگی تار و سه‌تار درعین نوبودن، ریشه در فرهنگ عمیق موسیقی قدیم دارد. بهانه گفت‌وگوی کوتاه ما با طلایی، برگزاری کنسرت موسیقی کلاسیک ایرانی طی روزهای دهم و یازدهم اردیبهشت در فرهنگسرای نیاوران است.
 کنسرت پیش‌رو از چه بخش‌هایی تشکیل شده؟
از دو قسمت؛ بخش اول تک‌نوازی در سبک تارنوازی قدما و بخش دوم سبک جدیدتری در موسیقی ایرانی است، یعنی سبک خودم. درواقع نوازندگی تار ایرانی در تار و سه‌تار از زمانی که رادیو تأسیس شد، تغییر فاحشی کرد. به‌هرحال یک سبک نوازندگی داریم که بسیار قوی، تأثیر‌گذار و پرکار است و با ارزش‌ها و زیبایی‌شناسی موسیقی ایرانی ارتباط تنگاتنگی دارد که درحال‌حاضر این نوع نوازندگی متروک شده، درحالی‌که شکوفا‌ترین دوره نوازندگی تار در ایران است. بعد از تأسیس رادیو، شکل نوازندگی تغییر می‌کند که آن‌هم طی مراحلی تا امروز ادامه دارد و من هم طی این سال‌ها این تحولات را در نوازندگی‌ام داشته‌ام.
 در این کنسرت هم مثل سال گذشته بداهه‌نوازی جایگاه عمده‌ای دارد؟
بداهه‌نوازی اتفاق جدیدی نیست و اصولا ذات موسیقی خالص ایرانی تک‌نوازی و تک‌خوانی است و اگر هم چندنوازنده و خواننده با هم این موسیقی را اجرا کنند، به‌صورت سوال و جواب و گفت‌وگوست. ذات این موسیقی بداهه است. منظور از بداهه این نیست که همه‌چیز خلق‌الساعه و بدون سابقه اجرا می‌شود، بلکه به‌هرحال تمام الگوهای موسیقی که در ردیف موسیقی دستگاهی داریم، مشخص هستند و بداهه نوعی بازگویی آنها در زمان و لحظه است. حتی از آنجا که موسیقی کلاسیک ما ذاتا بر بداهه استوار است، استادان و قدما از واژه بداهه‌نوازی استفاده نکرده‌اند و نیازی هم نبوده است. موسیقی ما «پارتیتور» و آهنگ‌ساز به مفهوم رایج غرب ندارد و تمام بحث‌های نظری، در مورد قالب‌ها و ساختارها بوده است. درواقع براساس قالب‌ها، نوازنده و خواننده مهارت‌های اجرایی و ذهنی‌اش را در هر شرایطی به ‌منصه‌ظهور می‌گذارد. این ذات موسیقی دستگاهی است. مثلا «راگا» دستورالعمل موسیقی کلاسیک هند است و «تالاها» یا ریتم‌ها همه مجموعه‌ای ا‌ست که اگر کسی بخواهد وارد موسیقی شود، باید یک عمر صرف کند تا این قواعد را بیاموزد تا از آنها برای بروز استعدادش استفاده کند، نه‌اینکه دائم همان‌ها را مشق کند.
 در موسیقی ایرانی هم به همین شکل است، زمانی مقام‌ها و ادوار بودند و بعد موسیقی دستگاهی هم همین کارکرد را داشته است، این سیستم موسیقی ماست و نامش را هم بداهه نمی‌گذاشتند، ولی خب از زمان قاجار که تدریس ردیف به یک فعالیت آموزشی برای امرارمعاش تبدیل شد، که تابه‌حال هم ادامه دارد، این برداشت به وجود آمد که موسیقی دستگاهی همین است و باید به همین شکل باقی بماند و موبه‌مو عین چیزی که آموزش داده شده، نواخته شود و صرفا مشق پس بدهند و باید همان به نسل بعد منتقل شود. اگر در نظر بگیریم موسیقی هنری است که در لحظه بین نوازنده و مخاطب اتفاق می‌افتد، به‌نظرم موسیقی ایرانی همیشه حالت زنده‌بودنش را دارد و این از خصوصیات موسیقی ایرانی است که نوازنده یا خواننده و آهنگ‌ساز یک‌نفر است (البته در پیش‌درآمد و تصنیف معدود کسانی هستند که کارشان را دیگران اجرا می‌کنند و آهنگ‌ساز به‌شمار می‌آیند)؛ خیلی از موسیقی‌های دیگر هم به شکل موسیقی ایرانی همین کیفیت را دارند مثل موسیقی هندی، ترکی و عربی. به نوعی این خاصیت همه موسیقی‌هایی است که مدال و مقامی هستند. این یکی از تفاوت‌های عمده موسیقی شرقی با موسیقی کلاسیک غربی است. در موسیقی کلاسیک غربی آهنگ‌ساز و نوازنده از هم تفکیک شده‌اند.
  درباره قسمت اول کنسرت و نوازندگی قدما می‌خواستم بدانم به سیاق قبل، کارهای «علی‌اکبر‌خان شهنازی» را می‌نوازید؟
من از کودکی که موسیقی را شروع کردم، شاگرد ایشان بودم و بعد که به‌هرحال به سن بالا‌تر و دانشگاه و مرکز حفظ و اشاعه راه پیدا کردم، خیلی روی صفحات قدیمی مثل کارهای «آقاحسین قلی»، «عبدالحسین شهنازی»، «نی داوود» و تمام نوازندگان شاخص تار کار کردم و کار‌هایشان را بازسازی کردم و این جزء فرهنگ موسیقی من است. این روز‌ها وقتی می‌گوییم موسیقی «قدما»، همه فکر می‌کنند این موسیقی به‌اصطلاح از مُد افتاده در صورتی که اینها آثار کلاسیک ما هستند و همیشه قابل شنیدنند. در همه هنر‌ها دوره‌های درخشانی وجود دارد و در موسیقی ایرانی یکی از این دوره‌ها، تارنوازی قدماست که بسیار مورد غفلت واقع شده.
 خصوصیت و ویژگی این دوره از نوازندگی در چیست؟
 خصوصیت بارز موسیقی این دوره پرکاربودن و زمان فشرده آن است. مثل «مینیاتور ایرانی» که در یک حجم کوچک اتفاقات زیادی رخ می‌دهد و پر از ریزه‌کاری است. بعد از تأسیس رادیو و با تغییر و افزایش مخاطب و شرایط ضبط و طولانی‌ترشدن زمان اجرای موسیقی، شکل نوازندگی تغییراتی کرد که البته آن هم زیبایی‌شناسی و خصوصیات خودش را دارد، بنابر این کنسرت پیش‌رو را به دو بخش تقسیم کردم که در بخش دوم، نوازندگی تنبک هم اضافه می‌شود و مرا در این بخش هنرمند جوان حسین همتی با تنبک همراهی می‌کند.
 کارهای شما همچنان به روال قبل اینسترومنتال است؛ آیا این ادای دینی به موسیقی ناب است یا ضدیتی با جریانی است که براساس حضور خواننده برای موسیقی مخاطب ایجاد می‌کند؟
ضدیتی ندارم که با خواننده کار کنم، ولی اتفاقا موسیقی‌های کلاسیک دنیا هم در پایه، مبتنی بر موسیقی‌سازی است و درواقع این ساز است که به خواننده ساختار می‌دهد. نمی‌خواهم خیلی وارد بحث خواننده در موسیقی شوم، ولی در اکثر مواقع این جریان خواننده‌محوری به همان بخش پاپ و مردم‌پسند موسیقی مربوط می‌شود. بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های تأثیرگذار کلاسیک دنیا همه نوازنده بوده‌اند. مثلا کدام آهنگ‌سازی، خواننده بوده؟! وقتی باخ گام موسیقی غرب را تعدیل می‌کند، براساس آن، تحول و دنیایی جدید در موسیقی به‌وجود می‌آورد و حال اگر در این سیستم آواز هم وارد شده، بنا بر چارچوب و ساختاری بوده که باخِ آهنگ‌ساز و نوازنده ابداع کرده. در موسیقی مقامی هم همین‌طور است. البته موسیقی مقامی به معنی موسیقی محلی ایران را نمی‌گویم، منظور سیستم مقامی است که در دنیای موسیقی ایران، عرب و ترک وجود دارد. اگر خواننده‌ها مقام می‌خوانند و مقام‌گردی می‌کنند، درواقع مسیرهایی است که براساس ساز عود و تنبور هموار و ساخته شده. به همان شکل در موسیقی دستگاهی به وسیله تار و سه‌تار این اتفاق می‌افتد: پرده‌بندی‌ها، روابط و مُد‌گردی‌ها که دنیایی از علم و تکنیک و امکانات موسیقی است و در اختیار ساز است و این مهم‌ترین خصوصیت موسیقی کلاسیک ماست. ما فکر می‌کنیم اگر خواننده نباشد موسیقی ناقص است درحالی‌که در موسیقی‌های کلاسیک جهان کسی توقع ندارد حتما خواننده در موسیقی حضور داشته باشد.
 سالن فرهنگسرای نیاوران گنجایش کمتری نسبت به تالار وحدت دارد... .
درواقع حس کردم سالن فرهنگسرای نیاوران برای تک‌نوازی مناسب است و لزوما نباید سالن بزرگ باشد، مخصوصا که سالن‌های بزرگ مشکلات و محدودیت‌های خودشان را دارند و مراحل برگزاری کنسرت در آنها سخت و پیچیده‌تر است. به‌هرحال فکر می‌کنم تداوم در برگزاری چنین کنسرت‌هایی مهم‌تر از همه‌چیز است. یکی از بازخورد‌های کنسرت سال گذشته این بود که گفتند این یکی از معدود کنسرت‌هایی بود که اکثر کسانی که آمده بودند، اهل فن بودند. نباید فقط به فکر برگزاری کنسرت‌های مردم‌پسند در سالن‌های بزرگ باشیم، چون همان‌طور که گفتم، پروسه برگزاری و زمان‌بندی در سالن‌های بزرگ‌تر کمی فرسایشی است و نمی‌توان برنامه‌ریزی دقیقی برای کنسرت داشت. تالار وحدت بسیار سالن خوبی است و من هم خیلی این سالن را دوست دارم، اما همیشه شرایط طوری است که آدم را در منگنه قرار می‌دهند، البته به این معنی نیست که هیچ‌وقت در تالار وحدت کنسرت برگزار نخواهم کرد!


منبع: شرق