همه گناهان زیر سر یک گناه!
تازیانه این آیه، نهیبی است بر من که گاه خواب غفلت درمیربایدم و یادم میرود که باید بیش از پیش، هوای عقلم را داشته باشم که مبادا سرنوشتم به سرنوشت اینان گره بخورد.
نویسنده: شکوری-شبکه تخصصی قرآن
یک. گاهی میمانم سر دوراهی شک که ایمان مهتر است یا تعقل؟ اینقدر که در کتابت، انگشت تاکید گذاشتهای روی خردورزی. اما خوب که فکر میکنم میبینم این"یا"ئی که بین ایمان و تعقل نشسته است، طناب پوسیدهای بیش نیست چون این دو، نه تنها بیگانه نیستند نسبت به هم، که به عکس، پیوندشان چنان استوار است که اگر یکی نباشد دیگری هم نیست. این را به شهادت آیاتی میگویم که فرمودهای:
1. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ(انفال/22)
بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند.
2. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا یوْمِنُونَ(انفال/55)
به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمیآورند.
یکجا نابخردان را مصداق بدترین جنبندگان معرفی میکنی یکجا کافران را. پیداست این هر دو (کفر و عدم تعقل) یکی بیش نیست.
دو. با گشت و گذاری دوباره در بوستان آیات، این چنین دستگیرم میشود که خداوند هر گاه بخواهد از مطلق پلیدیها سخن بگوید از کلیدواژه "رجس" استفاده میکند. چتر معنایی واژه "رجس" همه مصادیق پلیدیها را میپوشاند، خاصه زمانی که با الف و لام جنس میآید، فرقی هم نمیکند که این پلیدیها معنوی و باطنی باشند مثل کفر، شرک، کبر، حسد، یا مادی و ظاهری مثل شراب، قمار، مردار، گناهان جوارحی و...
همانطور که "تعقل" عنصر لاینفک از "ایمان" است نتیجه طبیعی عدم تعقل نیز فرو افتادن در ورطه کفر و شرک و هر امر پلید(رجس)ی است که به ذهن و زبان بیاید.
3. « وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ » (یونس/ 100 ) (و او پلیدی- کفر و شرك- را بر کسانی قرار میدهد که عقلشان را بکار نمیگیرند).
4. «کَذَلِكَ یجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یوْمِنُونَ»(انعام/125) ( این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمیآورند قرار میدهد!)
حالا معنی این روایت را بهتر میفهمم: که « لا دین لمن لا عقل له» (دین ندارد آنکه عقل ندارد).
سه. اصلا به گمانم هر چه بدبختی و نکبت و تباهی است، زیر سر همین "عدم تعقل" است. برای اینکه عمق این حقیقت را بهتر دریابم، صحنهای را تصویر کردهای از حضور محکومان ابدی جهنم، که ماموران گوش به فرمانت، به اقرار و اعتراف گرفتندشان، صحنهای که از اعتراف تلخ و تکاندهندشان، وحشت و دلهره میبارد:
اذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِی تَفُورُ تَكَادُ تَمَیزُ مِنَ الْغَیظِ كُلَّمَا أُلْقِی فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِكُمْ نَذِیرٌ قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ كَبِیرٍ وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ(ملک/7 -11)
(هنگامی که در آن افکنده شوند صدای وحشتناکی از آن میشنوند، و این در حالی است که پیوسته میجوشد! نزدیک است (دوزخ) از شدت غضب پاره پاره شود؛ هر زمان که گروهی در آن افکنده میشوند، نگهبانان دوزخ از آنها میپرسند: «مگر بیمدهنده الهی به سراغ شما نیامد؟!» میگویند: «آری، بیمدهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گمراهی بزرگی هستید!» و میگویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» اینجاست که به گناه خود اعتراف میکنند؛ دور باشند دوزخیان از رحمت خدا!
گذشته از صحنه دهشتبار عذاب و تعبیر به رفیقان آتش در خطاب به کسانی که کرکره عقلشان را پایین کشیدهاند، مفرد آمدن کلمه "ذنب" به جای "ذنوب" هم بدین معناست که همه گناهان از یک گناه، برمیخیزد: عدم تعقل.
تازیانه این آیه، نهیبی است بر منی که گاه خواب غفلت درمیربایدم و یادم میرود که باید بیش از پیش، هوای عقلم را داشته باشیم که مبادا سرنوشتم به سرنوشت اینان گره بخورد.
الان دیگر برایم هیچ عجیب نیست اگر برای "اولواالالباب" حساب ویژه باز کنی جوری که هر وقت موضوع مهمی در میان است، پای آنها هم به وسط بیاوری.