در حسرت دیروز
شعرهایی از دکتر شفیعی کدکنی، قیصر امین پور و فریدون مشیری.
سه شعر از دکتر شفیعی کدکنی:
به آغازِ جهان و به جوانسالیِ هستی
صداییست پُر از باغ و بهاران
پُر از جوی و پُر از صبح
پُر از نمنمِ باران.
صداییست پُر از جذبه و اشراق
پُر از پرده عشاق
رها در همه آفاق.
صدایی که مرا میبَرَد از خویش به مستی
به آغاز جهان و به جوانسالیِ هستی
صداییست،
صداییست.
شیپورِ اطلسیها
در روزگارِ عربده مرگ
در غربتی که هرچه ترانهست
از مرگ میسراید و
نومید،
شیپورِ اطلسیها
فریادِ زندگیست
در انتظارِ رایتِ خورشید.
امروز و فردا
دیری،
به شوقِ دیدن فردا،
گریستم
فردا، چو شد،
به حسرتِ دیروز
زیستم
*
سه شعر از قیصر امین پور:
آرزو
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار...
پایتخت درد
چشم های من
این جزیره ها که در تصرف غم است
این جزیره ها که از چهارسو محاصره است
در هوای گریه های نم نم است
گرچه گریه های گاه گاه من
آب می دهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می کند
سد صخره های سخت درد را
فکر می کنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می کند
پایتخت درد را
استحاله
در سال صرفه جویی لبخند
پروانه های رنگ پریده
روی لبان ما
پرپر زدند
لبخند ما
به زخم بدل شد
و زخم هایمان
تا استخوان رسیدند
و بوسه هایمان
پوسید
ما
لبخند استخوانی خود را
در لا به لای زخم نهان کردیم
صد سال آزگار
ماندیم
و زخم های خشک ترک خورده را
در متن لایه های نمک
خواباندیم
اما
در روزهای ریخت و پاش لبخند
قصابکان پروار
و کاسبان رسمی پروانه دار
لبخندهای یخ زده خویش را
بر پیشخوان خود
به تماشا گذاشتند!
*
سه شعر از فریدون مشیری:
در پی هر خنده...
خنده را تا یاد دارم، شاد و شیرین و شكرریز است
چهرههایی هست اما این زمان
پیش چشم ما و پیرامونمان
خندههاشان شوم و تلخ و نفرتانگیز است
خنده پیروزی یغماگران
سنگدل جمعی كه میخندند خوش،
بر گریههای دیگران!
غافلاند اینان كه چشم روزگار
با سرانجام چنین خوش خندههایی آشناست
گریههایی در پی این خندههاست
در پی هر گریه
من، بر این ابری كه این سان سوگوار
اشك بارد زار زار
دل نمیسوزانم ای یاران، كه فردا بیگمان
در پی این گریه میخندد بهار.
ارغوان میرقصد، از شوق گلافشانی
نسترن میتابد و باغ است نورانی
بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست
گریه كن! ای ابر پربار زمستانی
گریه كن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!
گفته بودند از پس هر گریه آخر خندهایست
این سخن بیهوده نیست
زندگی مجموعهای از اشك و لبخند است
خنده شیرین فروردین
بازتاب گریه پربار اسفند است.
ای زمستان! ای بهار
بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:
گریه امروز ما هم، ارغوان خنده میآرد به بار
بهاری پر از ارغوان
تو را دارم ای گل، جهان با من است.
تو تا با منی، جان جان با من است.
چو میتابد از دور پیشانیات
كران تا كران آسمان با من است.
چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است !
كنار تو هر لحظه گویم به خویش
كه خوشبختی بیكران با من است.
روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم كه مهرت روان با من است.
چه غم دارم از تلخی روزگار،
شكر خنده آن دهان با من است.
منابع: سایت های ادبی