تبیان، دستیار زندگی
اطلاق نام حزب بر جامعه ی روحانیت اصلاً درست نیست. اعضای جامعه (حتی همه ی روحانیون هم در میان ما نبودند) تعدادی روحانی بودند كه هدف مشتركی داشتند و دور هم جمع شده بودند و این اهداف، اهداف صنفی نیز نبود كه به خاطر حفظ منافع صنفی و گروهی متشكل شده باشند بلك
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روحانیت حزب نیست


 اطلاق نام حزب بر جامعه‌ی روحانیت اصلاً درست نیست. اعضای جامعه (حتی همه‌ی روحانیون هم در میان ما نبودند) تعدادی روحانی بودند كه هدف مشتركی داشتند و دور هم جمع شده بودند و این اهداف، اهداف صنفی نیز نبود كه به خاطر حفظ منافع صنفی و گروهی متشكل شده باشند بلكه تنها به منظور هدف‌های دینی گرد هم آمده بودند


مهدوی کنی و هاشمی

همین‌جا لازم است درباره‌ی روحانیت مطلبی را عرض كنم. جامعه‌ی روحانیت جمعی روحانی هستند كه هدف یا اهداف مشتركی آنها را گرد آورده است. این را باید با یك جمعیت حزبی، متفاوت دانست. اولاً حزب یك جمعیت فراگیر را گویند كه به صنف خاصی اختصاص ندارد. اگر صنف خاصی ـ دینی یا غیر دینی ـ دور هم جمع شوند به این جمع، حزب نمی‌گویند. بنابراین اطلاق نام حزب بر جامعه‌ی روحانیت اصلاً درست نیست. اعضای جامعه (حتی همه‌ی روحانیون هم در میان ما نبودند) تعدادی روحانی بودند كه هدف مشتركی داشتند و دور هم جمع شده بودند و این اهداف، اهداف صنفی نیز نبود كه به خاطر حفظ منافع صنفی و گروهی متشكل شده باشند بلكه تنها به منظور هدف‌های دینی گرد هم آمده بودند. دلیل دوم این است كه احزاب معمولاً به خاطر كسب قدرت و اهداف سیاسی تشكیل می‌شود و در این راستا مرام‌نامه‌ای دارد كه خط مشی سیاسی آینده را در تشكیل دولت و انتخابات و جذب اعضا مشخص می‌سازد. در حزب همیشه مرام‌نامه‌ای هست. حزب معمولاً برای كسب قدرت و در دست گرفتن آن تشكیل می‌شود. البته حزب به معنایی كه الان معروف و مصطلح است، نه حزب به معنای لغوی آن؛ یعنی حزبی كه در دنیا تشكیل می‌شود حزبی است كه كارش سیاسی است، اگر هم كار فرهنگی بكند باز در پرتو اهداف سیاسی است. اصولاً حزب مرام‌نامه‌ای برای اداره‌ی كشور و در دست گرفتن دولت و قدرت دارد و لذا احزاب برنامه‌هایی از پیش تعیین شده‌ دارند، اساس‌نامه دارند، مرام‌نامه دارند كه اگر سر كار آمدیم و قدرت را به دست گرفتیم، مسئول دولت كه باشد، هیئت دولت از چه كسانی تشكیل بشود، اقتصاد چگونه باشد و سیاست چگونه باشد؟ سیاست داخلی چه طور باشد، سیاست خارجی چگونه باشد تمام اینها در آنجا تبیین شده است و كسانی به حزب می‌گروند كه اساس‌نامه و مرام‌نامه‌ی آن را پذیرفته باشند. ما این گونه فكر نمی‌كردیم، البته ما خواهان تشكیل حكومت اسلامی بودیم، ولی دولت را در جمع خودمان محصور نمی‌كردیم .

ولی احزاب موجود در دنیا این‌گونه‌اند و جامعه‌ی روحانیت هیچ یك از این‌ خصیصه‌ها را نداشته و ندارد. ما گروه خاصی روحانی بودیم كه با اهداف مشترك دینی دور هم جمع شدیم. این را هیچ‌یك از مكاتب سیاسی اجتماعی دنیا حزب نمی‌نامند. این یك تشكیلات مذهبی است، تشكیلاتی كه با برنامه و ایده‌های دینی در جهت تبلیغ دین و تحكیم و ترویج رسالت و اهداف آن فعالیت می‌كند و روش‌های سیاستمدارانه‌ی احزاب را برنمی‌تابد و در جهت سلطه و تحكیم قدرت گام برنمی‌دارد، از این رو با روحانیونی كه در جمع ما نبوده و در جریان انقلاب با ما همراه نبودند و كارشكنی هم نمی‌كردند، دوست بودیم و در اجتماعات‌مان آنها را دعوت می‌كردیم و به آنها احترام می‌گذاشتیم.

وقتی قبل از انقلاب متشكّل شدیم؛ ابتدا انگیزه‌ی ما سیاسی نبود، ما حرف‌های مشترك فرهنگی و دینی داشتیم، منتها در پیرامون آن بحث‌های سیاسی هم می‌كردیم، بر عكس احزاب كه مسائل سیاسی برای‌شان اصل است و در چارچوب مسائل سیاسی، مسائل فرهنگی‌شان را مطرح می‌كنند، اما ما بر عكس بودیم.

من از اول كه در جامعه‌ی روحانیت وارد شدم همواره بر حزب نبودن جامعه و حزبی نبودن اعضا تأكید داشتم و تا به حال هم ایستاده‌ام و به شما بگویم كه اگر بنده نبودم، دوستان ما می‌گفتند چه اشكالی دارد كه ما برویم جامعه را به عنوان یك انجمن ثبت كنیم و جامعه‌ی روحانیت هم مثل سایر اصناف یا حداقل انجمن‌ها باشد؛ ولی من بارها گفته‌ام كه اصلاً ما هیچ كدام از آثاری را كه انجمن‌ها و اصناف دارند نداریم

ما قبل از انقلاب اهداف مذهبی داشتیم و برای رسیدن به آن اهداف، مبارزات سیاسی می‌كردیم.  در تمام دنیا افراد یا گروه‌هایی دیده می‌شوند كه در امور سیاسی تأثیرگذارند، ولی حزب نیستند ]بلكه[ نهادهای غیر  رسمی و مردمی هستند و در مواردی تأثیرشان از احزاب هم بیشتر است، بلكه در جوامع بشری افرادی هستند كه به اعتبار شخصیت‌شان در جامعه‌ی خود دارای نفوذ فراوانند و به تعبیر قرآن كریم؛ خود به تنهایی امتی هستند. افزون بر این، اصولاً روحانیت را حتی به عنوان یك صنف نباید تلقی كرد، زیرا صنف تنها به فكر حفظ منافع و مصالح اعضای صنف فعالیت می‌كند و حال آنكه روحانیت، گروهی مردمی است كه تنها به صنف خود نمی‌اندیشد، بلكه به عنوان پدر روحانی، دلسوز همه‌ی مردم است، مگر در مواقعی كه مردم آنها را نخواهند و پذیرای آنها نباشند كه این بحث دیگری است. از این رو جامعه‌ی روحانیت در فعالیت‌های سیاسی؛ مانند انتخابات، تنها از اعضای رسمی خود نامزد معرفی نمی‌كند و دولت حزبی یا مجلس حزبی تشكیل نمی‌دهد، بلكه از افراد ذیصلاح برای سمت‌های اجرایی یا نمایندگی، نامزد یا نامزدهایی معرفی می‌كند.

بنابراین ما همیشه با وزارت كشور و بعضی از احزاب گفتگو داشتیم كه ما حزب نیستیم. می‌گفتند پس شما چی هستید؟ می‌گفتیم ما یك تشكل روحانی هستیم و این به آن معنی نیست كه تمام اعضای جامعه دارای تفكر واحد و ایده‌ی واحد باشند، ما با تمام سلایق در راستای هدف‌های مشترك كار می‌كردیم و جمعیت ما همانند احزاب، جامع و مانع نیست كه گروهی را دفع و گروهی را جذب كند؛ یعنی پذیرش اساس‌نامه و مرام‌نامه معیار جمع نبود، بلكه صلاحیت‌های عمومی و هم‌اندیشی در دفاع از مذهب و نظام اسلامی ما را به دور محور امام خمینی گرد آورد و در واقع، روحانیت مبارز بازوی مقام مرجعیت و ولایت بوده و خواهد بود، ان‌شاءالله تعالی، و تمام اصناف و جمعیت‌ها برای ما یكسان بودند، مگر آنها كه ما را نمی‌پذیرفتند و آرا و عقاید ما را قبول نداشتند كه قهراً دفع از سوی آنها بود نه ما.

من از اول كه در جامعه‌ی روحانیت وارد شدم همواره بر حزب نبودن جامعه و حزبی نبودن اعضا تأكید داشتم و تا به حال هم ایستاده‌ام و به شما بگویم كه اگر بنده نبودم، دوستان ما می‌گفتند چه اشكالی دارد كه ما برویم جامعه را به عنوان یك انجمن ثبت كنیم و جامعه‌ی روحانیت هم مثل سایر اصناف یا حداقل انجمن‌ها باشد؛ ولی من بارها گفته‌ام كه اصلاً ما هیچ كدام از آثاری را كه انجمن‌ها و اصناف دارند نداریم.

اگر مسئله‌ی حزب مطرح شود باز جهات دیگری در حزب است كه ما نداریم. پس ما حزب نیستیم؛ یعنی این طور نیست كه اعضای این جامعه یك ایده‌ی مدوّن و مصوّب از پیش پرداخته و مورد قبول همه داشته باشد و در آن چارچوب اگر حرفی گفته شد مورد قبول همه باشد. حتی مسئله‌ی اكثریت در بسیاری از مواقع آنجا مورد توجه نبود، به تدریج كه وارد انقلاب شدیم مسئله‌ی اكثریت مورد عنایت واقع شد، ولی قبلاً این طور نبود و هم‌اكنون نیز در جمیع موارد این‌چنین نیست.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منبع: خاطرات آیت الله مهدوی كنی، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص176