تبیان، دستیار زندگی
اگر در خیابان ها به عنوان عابر پیاده عبور و مرور دارید، حتما مواظب خودروها باشید آنها ناخودآگاه به شما حمله می کنند!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حسن فرامرزی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از کجا دستور حمله خودروها به عابرها صادر می شود؟

اگر در خیابان ها به عنوان عابر پیاده عبور و مرور دارید، حتما مواظب خودروها باشید آنها ناخودآگاه به شما حمله می کنند!

حسن فرامرزی - بخش اجتماعی تبیان
عابر پیاده

یک: از محل کارم بیرون می زنم.  هوا آن قدر لطیف و رویابافانه است که آدم باورش نمی شود. مثل وقتی که شمال می روی  و دلت  نمی آید از میان مهی که جنگل مثل پیراهنی بر تنش کرده، دوباره ریه هایت را  بکشی و بیاوری وسط دود و ترافیک تهران، دلم نمی آید سوار تاکسی شوم و این هوای معرکه را به سادگی از دست بدهم. می خواهم تا سیدخندان را پیاده گز کنم. مگر در 365 روز سال چند روز هوا این طراوت را می تواند داشته باشد که در نشستن بر صندلی های یک تاکسی حرام شود.
دو: پیاده پیش می روم. طبق معمول بعد دویست سیصد متر  به یک پمپ بنزین می رسم. پمپ بنزین طوری طراحی شده که عملا در فضای پیاده رو است و قلمروش را تا عرض کامل پیاده رو گسترش داده است. پس مجبور می شوی بروی خیابان، یعنی هیچ راه دیگری وجود ندارد مخصوصا که از سر عمد یا سهوی در بخشی از عرض پیاده رو که در قلمرو پمپ بنزین قرار گرفته -  یا بهتر است بگوییم پمپ بنزین در قلمرو پیاده رو قرار گرفته - آب جمع شده و  فضای پیاده رو بیشتر شبیه مسابقات اسب دوانی است که در آن موانعی برای توجیه پرش با اسب ایجاد می کنند.  دور و بروم را نگاه می کنم. اسبی آن حوالی نیست و شش هفت متر طول چاله را هم نمی شود پرید، دست کم دست و پای من این حد از کشسانی را در چنته شان ندارند.  این یعنی چاره ای نیست و باید بخشی از مسیر را به خیابان  کوچ اجباری کنم.

سه: هنوز چند ده متری پیش نرفته ام که داربست ها و نوارهای پلاستیکی زردرنگ از چند متری به من چشمک می زنند. ظاهرا طبق قانون داربست ها در ساخت و سازها به گونه ای باید طراحی شوند که عابران پیاده در ایمنی کامل بتوانند از زیر داربست ها تردد کنند اما هیچ فضایی برای تردد از زیر داربست ها وجود ندارد و دوباره باید به صورت اجباری به خیابان بکوچم.
چهار: با این کوچ های اجباری از پیاده رو به خیابان، آن حس لطیف بهاری آرام آرام کنار می رود. انگار که وجود پیاده رو برای شهر یک امر تزئینی است و بود و نبودش برای شهر چندان فرقی نمی کند پس زیاد هم نباید جدی اش گرفت. به عبارت دیگر اگر یک زره آهنین نداشته باشی بهتر است پایت را بیرون نگذاری، این پیامی است که در این چند دقیقه به زبان بی زبانی از آنچه مبلمان شهری گفته می شود در چشمان من سرازیر می شود.
پنج: بسیاری از اتفاقاتی که در فضای زندگی ما روی می دهد اگرچه قانون نیستند و روی کاغذ نگاشته نشده اند و  علی الظاهر صورت قانون  مکتوب و رسمی را به خود نگرفته اند و در هیچ کتاب قانونی هم نیامده اند اما از هر قانون به ثبت رسیده دیگری تحکم بیشتری دارند. یعنی چنان در تار و پود فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی و فرهنگی جاگیر شده اند که وجود آن ها به عنوان یک امر مسلم پذیرفته شده است. مثلا اگرچه در کلانشهری مثل تهران کسی قانون ممنوعیت پیاده روی در شهر را وضع نکرده است و هیچ قانونی در تأیید منع پیاده روی در شهر وجود ندارد اما اتفاقاتی که در یک پیاده روی برای یک شهروند عادی روی می دهد - چه برسد به شهروندی که از معلولیت حسی یا جسمی – حرکتی رنج می برد -  عملا صدور این حکم را برای او در پی دارد که منطقی نیست کسی بدون داشتن یک خودرو یا همان زره آهنی وارد معابر شهری شود.
شش: اما این تحلیل زمانی تلخ تر می شود که در طول کم تر از نیم ساعت پیاده روی و در گذر از خطوط عابر پیاده در چند تقاطع با حمله خودروها به عابر پیاده ای که عبارت باشد از من، مواجه می شوم.  عجیب است که این جا هم قانون نانوشته ای وجود دارد که هر وقت خودرویی عابر پیاده ای را می بیند آن هم وقتی که آن عابر از روی خطوط عابر پیاده در عرض خیابان رد می شود به جای آن که پا را از روی پدال گاز بردارد و با فشار ملایم پدال ترمز از سرعت خود بکاهد کاملا معکوس رفتار می کند. به گونه ای که مغز آن راننده وقتی عابری را تشخیص و تجزیه تحلیل می کند به او دستور می دهد به جای کاستن از فشار بر روی پدال گاز  اتفاقا پدال را با فشار بیشتری لمس کند و  به گونه ای عابر را بترساند تا پا پس بکشد.

وقتی این اتفاق بارها و بارها تکرار می شود دیگر نمی توان به آن رفتار از زاویه یک کُنش فردی نگریست بلکه آن را می توان یک سندرم رفتاری و اجتماعی نامید که به عنوان رفتاری مشترک در میان رانندگان تسری یافته است

هفت: بدون آن که قصد غلو و اغراق داشته باشم در طول نیم ساعت پیاده روی و عبور از پنج شش تقاطع بارها با این رفتار راننده ها مواجه می شوم. آن ها آشکارا به من حمله می کنند و قصدشان چیزی جز ترساندن من برای پا پس کشیدن و عقب نشینی نیست. اگر در نیم ساعت پیاده روی که در طول هفته معمولا چندین بار اتفاق می افتد یکی دو بار این اتفاق برای کسی بیفتد می توان آن را به حساب خستگی یا حواس پرتی یا عصبانیت فردی یک راننده گذاشت اما وقتی این اتفاق بارها و بارها تکرار می شود دیگر نمی توان به آن رفتار از زاویه یک کُنش فردی نگریست بلکه آن را می توان یک سندرم رفتاری و اجتماعی نامید که به عنوان رفتاری مشترک در میان رانندگان تسری یافته است. از این رو است که همه این اتفاقات دست به دست هم می دهند تا شهر نه برای انسان ها که برای خودروها رسمیت داشته باشد. شهری که آدم هایش از این که به همدیگر اندک مجالی برای جابجایی بدهند تردید دارند حتی اگر به این موضوع فکر کنند که آیا چند ساعت یا چند روز بعد خود یا همسر و فرزندان شان در جایگاه یک عابر پیاده  نخواهند بود که در برابر حمله خودروها گزینه ای جز پا پس کشیدن ندارند؟