سعدی و سپهری
در اینجا به طور مختصر به نمودهای عرفانی، طبیعتگرایی و اجتماعی در شعر سعدی و سپهری اشاره میشود که برخی از این اشتراک اندیشگی در شعر کلاسیک و معاصر فارسی ترسیم شود.
نمودهای عرفانی
عرفان در تعریفی جامع و جهانشمول به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» برای یافتن و پیوستن به «حال» و «تجربهی درونی» و «شهود» که در عقاید مختلف به چشم میخورد. مصداق حقیقت در عرفان الهی وجود خداست و با «عشق» و «ذوق» و «اشراق» همراه است که از طریق شناخت قلبی حاصل میشود. در آثار سعدی و سپهری نمود این امر به وضوح هویداست.
سعدی که کلامش از شیرینی و حلاوت خاصی برخوردار است و به گفتهی خود قیامت میکند سعدی بدین شیرین سخن گفتن، معتقد است که همهی موجودات، خدا را تسبیح میکنند و یاد و نامش را از خاطر نمیبرند. در نظر سعدی مردان خدا چون در سایهی لطف خداوندی به سر میبرند و در طریقت جز حضرت حق جلّ و اعلی را تمنا نمیکنند و پیوسته از منبع نور الهی وجودشان مستفیض میشود، تاریکی برای آنان معنا و مفهومی ندارد، زیرا اینان منور به نور الهی هستند.
شب مردان خدا روز جهانافروز است روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است طیران آدمیت
سعدی در بوستان، گلستان و رسالههای خویش در بسیاری از موارد توانسته خوشههای عرفان و خرد را در گفتههای خویش بپرورد و با گریز از تکرارهای ملالآور، شیوههای نو و جذابی را برای رسیدن به عالم ملکوت، ارائه دهد. از نظر سعدی، همه جا سرشار از خداست و سفر انسان، آغاز و انجامش به سوی روشنایی است.
شعر سپهری، در کمال خود، یک سره بیان شاعرانهی زیبایی نظام همگن اندیشههای اوست. سپهری نه تنها صاحب سبک خاصی در شعر است که صاحب مکتب فکری خاصی نیز هست. یکی از ویژگیهای سپهری توجه خاص او به سرچشمه جوشان معنویت است. در اشعار او نوعی خاص از عرفان با عنوان «عرفان طبیعی» یا «عرفان شرقی» وجود دارد. عرفانی که انسان را به شناخت معبود و معشوق حقیقی و درک مقام پروردگار از همهی هستی، از راه طبیعت و کشف اسرار وجودی مخلوقات زمینی فرامیخواند. نگاه سپهری به جهان خلقت، سراسر زیبا و تاملبرانگیز است. خداوندگار و تجلیاتش در تمام ذات هستی برای او ساری و جاری است:
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شببوها، پای آن کاج بلند
در میان تمامی آثار سپهری، قرآن مجید در «سوره تماشا» بیش از همه جلوه مییابد. نام شعر با توجه به نام سورههای قرآن مجید است و مشاهده میشود که تماشا در اندیشه سپهری از چه اهمیتی برخوردار است که به آن قسم یاد میکند.
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است
اشعار او مملو از مضامین دقیق و ظریف عرفانی است و جوهرهی شعرش عشق به هستی است. این دیدگاه در نگاه زاهدانه خشک وجود ندارد، ولی سهراب این پنجره را به روی بشر بازمیکند. منظر سهراب مایه گرفته از نگاه عارفانه مذهبی است. از همین رو است که میسراید:
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو،
ماهیها حوضشان بیآب است
عرفان سپهری، عرفان تامل و آرامش است و در تمامی اجزا و عناصر شعر او نفوذ دارد. عرفان جاری در آثار سپهری، تلفیقی از عرفان اسلامی و عرفان شرقی است. او در جایجای هشت کتاب، معتقدات عرفانی و وحدت وجودی خود را بیان کرده است. او میخواهد با زبان خیالی و انعطافپذیر شعر، حالات روحی و عرفانی پیچیدهی خود را تبیین کند.
نمودهای طبیعتگرایی
بیتردید در تمام ادوار شعر و ادب فارسی چه در عرصهی ادبیات کهن و کلاسیک و چه در عرصهی ادبیات مدرن، شاعران احساسیترین و لطیفترین پیوندها را با تجلیات طبیعت داشتهاند. سعدی و سپهری نیز در آثار خود بدین امر پرداختهاند. توجه شاعران به تشبیه و استعاره گلها در زبان، علاوه بر نام خاص و عطر و رنگ ویژه، نامی و حیاتی ایهامی و استعاری دارد که شکل ظاهر و پنهانی در بیان آنان پیدا شده است. توجه خاص سعدی و سپهری به طبیعت و عناصر آن، به آب، به خورشید، به گلها، به درختان، به پرندگان، به فصلها به ویژه بهار، بسامد بالایی دارد و سعدی از واژهی گل و ترکیبات وابسته به آن، چه به صورت اسم مرکب و چه به صورت اضافی و وصفی بسیار بهره جسته و گل را در ترکیبات گلآکند، گلاندام، گلافشان، گلبیز، گلآمیز و ... به کار برده است.
برخیز که باد نوروز در باغچه میکند گلافشان
ای بلبل اگر نالی، من با تو همآوازم تو عشق گلی داری، من عشق گلاندامی
و صدها مثال دیگر در بوستان و گلستان میتوان یافت.
سپهری نیز نگاه عمیق و زیبایی به طبیعت دارد. سپهری شاعر طبیعت است و جهان سپهری آن چنان زیبا و شفاف است که هیچ پرسشی را برنمیتابد. جهانی است که بر بال لطافت نیلوفر و با پر پروانه ساخته شده. در نقاشی و اشعار وی طبیعت و مظاهر طبیعت نمودهای بالایی دارد و در ترکیبات طبیعتگرایانه و واژگان و ترکیباتی چون: شبنم ستارگان، دریچهی خدا، چشم تماشا، باغ زمان، آب تجلی، باغ فنا، نیایش بیرنگ، سبزه مرگ، گل سرخ و ...
طبیعت برای او شاخصهای مقدس است. سپهری در همهی اشیاء به ظاهر بیجان نیز «شور خواستن» و «شوق رفتن» و «وزن بودن» میدید:
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
و نیز
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شببوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
باغ ما در طرف سایهی دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
من صدای نفس باغچه را میشنوم
من صدای وزش ماه را میشنوم
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گلها را میگیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت
سپهری به نوعی قانون معنوی و اخلاقی در هستی قائل است و از همگان میخواهد که روی قانون چمن پا نگذارند. او زبان وزش نسیم، ریزش آب، خزیدن مارمولک، رویش گل، پرواز پرنده و سکوت سنگ را میفهمد و میتواند برای ما حکایت کند. مظاهر طبیعی و نمادهای برگرفته شده از طبیعت مانند چشمه، رود، گل، بلبل، کوه، جنگل، درخت، باران، سیب، کبوتر و مانند آن زیاد به چشم میخورد.
در صدای پای آب، مسلمانی خود را هماهنگ و همنوا با طبیعت چنین توصیف میکند:
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
تا آخر شعر ...
طبیعتگرایی از شاخصهای شعر و اندیشهی سپهری است. او در آثارش میان آرزوها و آرمانها و واقعیات جامعه درگیر است. یکی از ویژگیهای آن بازگشت به طبیعت است و احساس دلسردی و انزجار از تمدن جدید. طبیعت به نظر او زنده است و اجزای به هم پیوسته و منظمی دارد. سهراب در حجم سبز بیش از دیگر آثارش به طبیعت پرداخته است.
نمودهای اجتماعی
سعدی در تمام ایران و در سراسر قلمرو زبان فارسی از شهرت و قبولی خوبی بهرهمند شده و این به خاطر توانمندیای است که سعدی تقریبا در تمام فنون و انواع شعر و نثر فارسی دارد. شهرت جهانی هم دارد. او معلم اخلاقی است که منادی انسانیت و مبشر عدالت اجتماعی است. او مفهوم دقیق آدمیت را یافته است و از همین روست که بر آن است
بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
سعدی روزگار خود را گمراه و محتاج هدایت و تربیت میدانست و میپنداشت تا وقتی نیازش به رفع ظلم و تبعیض و توهم باقی است، حکمت راستین جز به آنچه تعلق به تربیت و اخلاق دارد به کار دیگری نباید بپردازد. عشق هم که جانمایهی شعر اوست اگر وسیلهای برای تربیت و اخلاق تلقی نشود متضمن کمالی نخواهد بود. از این روست که عشق در کلام او به عشق به انسانیت میرسد و به تمام کاینات تسری پیدا میکند و سرانجام به عشق الهی منجر میشود. حکمت سعدی که حاصل تامل شخصی او در اخلاق و تربیت است، در مواعظ و حکایات و تمثیلات او پراکنده است. سعدی در گلستان دنیا را چنانکه هست تصویر میکند، با زشتیها و زیباییهایاش و با تضادها و ناهمواریهایی که در آن هست. در بوستان و همچنین در قصاید و بعضی رسالات تعلیمی دنیا را، بدان گونه که باید باشد به تصویر میکشد. فرصت نیست که نمونههایی از آثار او را بیاورم. ولی در تمام گلستان و بوستان و بیشتر رسایل او، شما میتوانید نمونههای فراوانی از حکمت و اخلاق و نمودهای اجتماعی و تربیتی بیابید.
سپهری هم در آثارش در پی برقرار کردن رابطهی صمیمانه میان انسان و جهان است. در تمامی آثار سهراب، محبت و دلسوزی موج میزند و به این دلیل است که خواننده شعرش با شعر همزادپنداری میکند. او نیازهای عاطفی انسان امروز را که سرخورده، افسرده و ملول است، با زلال آب برمیآورد. سپهری در اشعارش به طور کلی و در بعدی وسیع نگران انسان و سرنوشت اوست. اما سپهری مانند سعدی به ریزترین مسائل اجتماعی و اخلاقی و وظیفهی انسانها و حاکمان اشاره نمیکند و به طور کلی به انسان و حیات معنوی او در شعرش میپردازد. او در بیشتر آثارش به تحریکک احساسات انسانی میپردازد و کمتر به استدلال به معنای منطقی، فلسفی آن توجه دارد. شعر «پیامی در راه» سهراب یکی از انسانیترین و لطیفترین اشعار اوست که هم خاستگاه انسانی دارد و هم طبیعت در آن تبلور خاصی یافته است. او در این شعر در نقش یک مصلح اجتماعی، یک انسان برتر، ظاهر میشود و وعدههایی متعالی را بر زبان جاری میکند:
روزی
خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد
ای سبدهاتان پر خواب
...
خواهم آمد
گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواره خواهم بخشید
کور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ
....
هنر ویژهی سپهری این است که انسان و طبیعت را با هم درآمیزد.
ادبیات کلاسیک فارسی، این میراث عظیم بشری، با همهی جلالتش نیاز به آن دارد که از نو نگریسته شود، دربارهاش تدقیق شود، ظرایف و لطایفش بررسی گردد و تداوم آن در ادبیات معاصر فارسی بازبینی شود. ادبیات معاصر فارسی هم ادامهی ادبیات کلاسیک فارسی است و در برخی از جاها بر اساس شرایط جدید جهانی و انسانی، نوآوری دارد و به زندگی انسان امروز میپردازد که با ادبیات گذشته تفاوتهایی دارد. بدین خاطر که در قرن حاضر، زندگی بشر بنیادی دیگر گرفته است و همهی اشکال و مفاهیم صبغهای و معنایی تازه یافته است و به تبع آن هنر و ادب نیز از پذیرش شکل و محتوای جدید ناگزیر است. اما به قول محمد حقوقی منتقد و شاعر معاصر که داوریهای منصفانه و دقیق در نقد شعر و نثر معاصر داشته است، پذیرش این ناگزیری برای شرقیان که بیشتر متاثر بودند تا موثر و به ویژه بر سنتهای دیرینه خود تکیه داشتند، بسیار سختتر بود، تا غربیان که بیشتر موثر بودند تا متاثر. زیرا در جبر امتزاج و اختلاط تمدنهای شرق و غرب، آنچه برای مشرقزمین نهایت اهمیت را داشت، این بود که چگونه میتواند اصالت خود را در این برخورد اجباری محفوظ نگه دارد.
منبع:
شهر کتاب- علیاصغر محمدخانی