٣) جزء چهاردهم قرآن کریم، آیات ٤٥ الى ٦٦ سورهی حِجْر
خبر بده
در روز قیامت، پرهیزكاران وارد بهشت مىشوند و براى همیشه در آنجا مىمانند. پروردگار مهربان مىفرماید:
به راستى پرهیزكاران در باغها و چشمههایند. با سلام و ایمنى در آن داخل شوید. و آنچه كینه در سینههایشان است، بیرون مىكشیم؛ برادرانه بر تختهایى روبروى هم هستند. در آنجا نه رنجى به آنان مىرسد و نه از آنجا بیرون رانده مىشوند. به بندگانم خبر بده كه به راستى من آمرزندهی مهربانم و این كه عذابم، عذابى دردناك است.
آیات 45 الى 50
میهمانان حضرت ابراهیم (ع)
روزى، چند فرشته به شكل انسان به خانهی حضرت ابراهیم(ع) رفتند. حضرت ابراهیم(ع) كه بسیار مهماندوست و مهربان بود به آنان خوشآمد گفت و گوسالهاى بریان برایشان آماده ساخت. اما خیلى زود متوجه شد كه میهمانانش به سوى غذا دست دراز نمىكنند و چون آنان را نمىشناخت، نگران شد و گفت: «ما از شما مىترسیم.» فرشتگان گفتند: «نترس! ما از سوى پروردگارت مأموریم كه به تو مژده دهیم به زودى داراى فرزند پسر خواهى شد.» حضرت ابراهیم(ع) با تعجب پرسید: «چگونه چنین چیزى ممكن است؟ من كه پیرمردى هستم و همسرم پیر و نازاست. ما چگونه فرزند خواهیم داشت؟» فرشتگان پاسخ دادند: «این مژده از جانب خداست و تو نباید از رحمت خدا ناامید شوى.» و حضرت ابراهیم(ع) گفت: «فقط گمراهان از رحمت خدا ناامید مىشوند.» داستان را در قرآن چنین مىخوانیم:
و از میهمانان ابراهیم، به آنان خبر بده. هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام كردند. گفت: ما از شما مىترسیم! گفتند: نترس! كه ما تو را به پسرى دانا مژده مىدهیم. گفت: آیا با وجود این كه پیرى من فرا رسیده به من مژده مىدهید؟ چه مژدهاى به من مىدهید؟ گفتند: ما به حق به تو مژده دادیم. پس از ناامیدان نباش! گفت: چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید مىشود؟
آیات 51 الى 56
مأموریت مهم
حضرت ابراهیم(ع) از فرشتگان پرسید: «كار مهم شما چیست؟» گفتند: «ما مأموریم نزد لوط(ع) برویم و به او خبر دهیم كه قومش دچار عذاب خواهد شد. البته لوط(ع) و خانوادهاش را نجات مىدهیم به جز زنش، كه باید در شهر بماند و با بقیهی مردم عذاب شود.» دنبالهی داستان در قرآن چنین است:
گفت: اى فرستادگان، كار مهم شما چیست؟ گفتند: ما به سوى قوم گناهكاران فرستاده شدهایم. به جز خانوادهی لوط، كه ما حتماً همهی آنان را نجات مىدهیم، به جز زنش كه مقدّر كردیم از باقى ماندگان باشد.
آیات 57 الى 60
پُشت سرتان را نگاه نكنید
فرشتگان، نزد حضرت لوط(ع) رفتند؛ سلام كردند و گفتند كه میهمان او هستند. لوط(ع) كه بسیار مهربان و مهماندوست بود ،به آنان سلام كرد و خوشآمد گفت؛ ولى چون از گمراهى مردمش خبر داشت، با نگرانى به مهیمانانش گفت: «من شما را نمىشناسم.» آنان گفتند: «ما فرشتگان و فرستادگان پروردگارت هستیم؛ و آمدهایم كه به تو خبر دهیم فردا صبح قومت دچار عذاب الهى مىشوند. پاسى از شب گذشته، همراه خانوادهات از شهر خارج شو. خانوادهات از جلو حركت كنند و تو پشت سرشان برو و مراقب باش كسى جا نماند و كسى پشت سرش را نگاه نكند و با سرعت به جایى كه فرمان داده مىشود بروید.» داستان در قرآن چنین ادامه یافته است:
پس وقتى فرستادگان، نزد خانوادهی لوط آمدند، گفت: به راستى شما مردمى ناشناسید. گفتند: بلكه براى چیزى نزدت آمدهایم كه در آن شك داشتند و ما برایت حق را آوردیم و به راستى ما راستگویانیم. پس پاسى از شب گذشته، خانوادهات را حركت بده و پشت سرشان برو و هیچ یك از شما پشت سر خود را نگاه نكند و به هر جا دستور داده مىشود، بروید؛ و او را از آن امر، آگاه كردیم كه صبحگاهان نسل آنان بریده خواهد شد.
آیات 61 الى 66
منبع: آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
جزء چهاردهم قرآن کریم، آیات ١ الى ٩٩ سورهی حِجْر