١) جزء سیزدهم قرآن کریم،آیات ٥٣ الی ٦٦ سوره ی یوسف
لطف پروردگار
پس از آن كه بىگناهى حضرت یوسف(ع) ثابت شد. او فرصت را غنیمت شمرد كه آیین خداپرستى را تبلیغ كند؛ گفت: من از زندان بیرون نیامدم تا ثابت شود كه خیانت نكردهام و گناهى مرتكب نشدهام و قصدم این نبود كه خودم را پاك و بىگناه نشان دهم، بلكه مىخواهم همه بدانند از لطف و رحمت پروردگارم بود كه توانستم در مقابل گناه استقامت كنم و گرنه نفس انسان، همواره او را به بدى دعوت مىكند؛ مگر آن كه پروردگار رحم كند. در قرآن چنین مىخوانیم:
و من نفس خودم را بىگناه نمىدانم؛ به راستى كه نفس به بدى فرمان مىدهد، مگر آن كه پروردگارم رحم كند. به راستى كه پروردگارم آمرزندهاى مهربان است.
آیهی 53
او را نزد من آورید!
فرمانروا متوجه شد كه یوسف(ع) نه تنها بىگناه است، بلكه مردى دانا و امین است. به دستور او یوسف(ع) را به كاخ بردند. فرمانروا بار دیگر در مورد تعبیر خوابش با یوسف گفتوگو كرد و وقتى بیشتر به دانش و هوش فوقالعادهی او پى برد، پرسید: «چارهی كار در سالهاى قحطى چیست؟» یوسف(ع) براى این كه بتواند حكومت فرعون را به حكومتى عادلانه تبدیل كند و از گرفتار شدن مردم به فقر و بدبختى در سالهاى خشكسالى پیشگیرى نماید، گفت: «كار را به من بسپار كه چارهی كار را مىدانم.» فرمانروا با كمال میل پذیرفت و به این ترتیب، خداوند مهربان یوسف(ع) را پس از آن همه سختى، به مقام و قدرت رساند. ماجرا در قرآن چنین آمده است:
و فرمانروا گفت: او را نزد من آورید تا او را خاصِ خود كنم. پس هنگامى كه با او گفتوگو كرد، گفت: به راستى تو امروز نزد ما صاحب اختیارِ امینى. گفت: مرا بر خزانههاى این سرزمین قرار بده كه من نگهبانى دانا هستم. و این چنین یوسف را در آن سرزمین، قدرت دادیم كه در آن، هر جا كه مىخواست، سكونت مىكرد. ما رحمت خویش را به هر كه بخواهیم مىرسانیم و پاداش نیكوكاران را تباه نمىكنیم و حتماً پاداش آخرت، براى كسانى كه ایمان آورده و پرهیزكارى كردهاند، بهتر است.
آیات 54 الى 57
برادرشان را نشناختند
هفت سال در سرزمین مصر، باران فراوان بارید و مردم بیش از پیش كشاورزى كردند و محصول فراوان درو كردند. حضرت یوسف(ع) به مردم دستور داده بود به قدر نیازشان از محصولات بردارند و بقیه را به حكومت بفروشند. به این ترتیب، انبارها از محصولات كشاورزى انباشته شد. پس از هفت سال نعمت، خشكسالى تمام سرزمین مصر و سرزمینهاى اطراف آن را فراگرفت.
حضرت یوسف(ع) آذوقهی مردم مصر را به گونهاى سهمیهبندى كرد كه در این هفت سال دچار سختى و فقر نشوند.
در همان زمان، مردم فلسطین و كنعان، كه در نزدیكى مصر زندگى مىكردند، در اثر خشكسالى به شدت دچار كمبود آذوقه شده بودند. آنان گروه گروه به مصر مىرفتند و غلات مورد نیاز خود را مىخریدند. البته حضرت یوسف(ع) براى فروش غلات، قانون گذاشته بود و به هر فرد، بیش از یك بار شتر، غله نمىفروخت. روزى برادران یوسف(ع) نیز از كنعان به سوى مصر حركت كردند تا براى خانوادهشان آذوقه تهیه كنند. البته یعقوب(ع) اجازه نداد برادر كوچكشان بنیامین را همراه خود ببرند.
ده برادر وارد مصر شدند و نزد حضرت یوسف(ع) رفتند، ولى او را نشناختند. یوسف(ع) آنان را شناخت، ولى به روى خود نیاورد و پرسید: «شما كیستید و از كجا مىآیید؟» گفتند: «ما ده برادر از فرزندان یعقوب(ع) هستیم. او پیامبر خداست. البته ما دو برادر ناتنى هم داشتیم كه مادرشان مادر ما نیست. یكى از آندو در كودكى، هنگامى كه همراه ما به صحرا آمده بود، طعمهی گرگ شد. از آن زمان، پدرمان بسیار غمگین است و برادر كوچكترِ او را از خود دور نمىكند.» یوسف(ع) گفت: «بار دیگر كه به مصر مىآیید حتماً برادرتان را با خود بیاورید تا سهم او و پدرتان را هم بدهم وگرنه اصلاً نیایید و به من نزدیك نشوید.» برادران به او قول دادند كه با هر نیرنگى كه لازم باشد، بنیامین را از پدر جدا كنند و در سفر بعدى، همراه خود به مصر ببرند. یوسف(ع) دستور داد شترهایشان را بار بزنند و سرمایهاى را كه براى خرید آذوقه آورده بودند در بارهایشان پنهان كنند و به آنان برگردانند. دیدار و گفتوگوى برادران را در قرآن چنین مىخوانیم:
و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند. پس او آنان را شناخت و آنان او را نشناختند. و هنگامى كه بار آذوقهشان را آماده كرد، گفت: آن برادرى را كه از پدرتان دارید، نزد من آورید. آیا نمىبینید كه من پیمانه را تمام مىدهم و من بهترین میزبانانم؟ پس اگر او را نزد من نیاورید، براى شما نزد من پیمانهاى نیست و به من نزدیك نشوید. گفتند: او را با نیرنگ از پدرش خواهیم خواست. و حتماً این كار را خواهیم كرد. و به غلامان خود گفت: سرمایههایشان را در بارهایشان بگذارید، شاید هنگامى كه به سوى خانوادهشان بازگشتند، آن را بشناسند. شاید آنان بازگردند.
آیات 58 الى 62
پیمان ببندید
برادران به كنعان بازگشتند و نزد یعقوب(ع) رفتند و به او گفتند: «پدر جان! بار دیگر كه به مصر مىرویم، باید حتماً بنیامین را همراه ببریم، زیرا عزیز مصر گفته اگر او را نیاورید پیمانه و سهمیهاى نخواهید داشت و اصلاً بدون او نیایید. بهتر است او را همراه ما بفرستى و مطمئن باش كه ما مواظب او خواهیم بود.» یعقوب(ع) به یاد هنگامى افتاد كه آنان اجازه مىخواستند یوسف(ع) را با خود به صحرا ببرند و قول داده بودند كه مواظب او باشند. گفت: «آیا باز هم به شما اطمینان كنم، همانطور كه قبلاً در مورد برادرش به شما اطمینان كردم. من به خدا پناه مىبرم كه او بهترین نگهدارنده است.»
برادران، بارهایشان را باز كردند و وقتى دیدند سرمایهاى كه براى خرید گندم با خود به مصر برده بودند در بارهایشان گذاشته شده، به پدر گفتند: «ببین پدر! دیگر چه مىخواهیم! عزیز مصر آنقدر مهربان است و به ما و شما احترام گذاشته كه حتى سرمایههایمان را بازگردانده است. بگذار برادرمان را با خود ببریم و یك بارِ شتر دیگر به آذوقهمان اضافه كنیم و براى خانوادههایمان بیاوریم. این آسانترین كارى است كه مىتوانیم براى تأمین آذوقه انجام دهیم.»
یعقوب(ع) گفت: «در صورتى اجازه مىدهم او را با خود ببرید كه پیمانى محكم و الهى با من ببندید و به خدا قسم بخورید كه با تمام وجود از او مراقبت مىكنید و او را بازمىگردانید، مگر این كه مسألهاى پیش بیاید كه دیگر از دست شما كارى ساخته نباشد.» برادران به خدا قسم خوردند و پیمان بستند كه از بنیامین به خوبى نگهدارى كنند و سرانجام، یازده برادر به سوى مصر روانه شدند. در قرآن ماجرا را چنین مىخوانیم:
پس، هنگامى كه به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر ما! پیمانه از ما بازداشته شد. پس برادرمان را با ما بفرست تا سهمى بگیریم و به راستى ما مواظب او خواهیم بود. گفت: آیا شما را بر او امین گردانم، همانطور كه قبلاً شما را بر برادرش امین كردم. پس خدا بهترین نگهدار است و او مهربانترین مهربانان است. و هنگامى كه بارهاى خود را باز كردند، دریافتند كه سرمایهشان به آنان بازگردانده شده است، گفتند: اى پدر ما! چه مىخواهیم؟ این سرمایه ماست كه به ما بازگردانده شده و براى خانوادهمان غذایى مىآوریم و از برادرمان نگهدارى مىكنیم و یك بار شتر، پیمانه اضافه مىكنیم. این پیمانهاى اندك است. گفت: هرگز او را با شما نمىفرستم تا این كه پیمانى الهى ببندید كه حتماً او را برایم مىآورید، مگر آن كه قدرت از شما گرفته شود. پس هنگامى كه پیمانشان را با او محكم كردند گفت: خدا بر آنچه مىگوییم، وكیل است.
آیات 63 الى 66
منبع: آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
جزء سیزدهم قرآن کریم،آیات ٥٣ الی ١١١ سوره ی یوسف