تبیان، دستیار زندگی
حضرت ابراهیم(ع) پیر شده بود و با همسرش ساره در فلسطین زندگى مى كرد. روزى چند میهمان به منزل او رفتند. پیامبر خدا كه بسیار میهمان دوست بود،
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
قرآن کریم

٧) جزء دوازدهم قرآن کریم، آیات ٦٩ الی ٨١ سوره ی هود

 میهمانان حضرت ابراهیم(ع)

حضرت ابراهیم(ع) پیر شده بود و با همسرش ساره در فلسطین زندگى مى‏كرد. روزى چند میهمان به منزل او رفتند. پیامبر خدا كه بسیار میهمان دوست بود، بدون آن كه آنان را بشناسد و سوال كند كه از كجا آمده‏اند و چه مى‏خواهند، به آنان خوش‏آمد گفت. سپس گوساله‏اى را سر برید و از همسرش خواست تا براى میهمانان غذا آماده كند. چیزى نگذشت كه گوساله‌ی بریان و سفره‌ی غذا آماده شد. حضرت ابراهیم(ع) به میهمانانش تعارف كرد كه غذا بخورند، اما آنان اصلاً میلى به غذا نشان ندادند. این رفتار براى حضرت ابراهیم(ع) بسیار ناخوشایند بود و او را نگران كرد؛ زیرا نمى‏دانست چرا میهمانانش نه آبى مى‏نوشند و نه غذایى مى‏خورند و نه زیاد صحبت مى‏كنند. از خود مى‏پرسید: «اینان از كجا آمده‏اند كه نه تنها خسته نیستند، بلكه بسیار با نشاط و آراسته اند.» تعجب و ترس در چهره‌ی ابراهیم(ع) موج مى‏زد. میهمانان كه متوجه‌ این موضوع شدند، گفتند: «نترس! ما فرستادگان خدا هستیم كه به سوى قوم لوط مى‏رویم، اما براى تو هم، مژده‏اى داریم و آن، این است كه تو به زودى داراى فرزند مى‏شوى!» ساره كه كنارى ایستاده بود و حرف‏هاى فرستادگان خدا را گوش مى‏داد، خندید و با تعجب گفت: «چگونه مى‏توانم فرزندى داشته باشم، با آن كه پیرزنى شده‏ام و همسرم نیز پیرمردى است؟» یكى از فرستادگان خدا جواب داد: «این وعده‌ی خداست و از رحمت و لطف او هرگز ناامید نباشید كه او بر هر چیز تواناست.»
    داستان را در قرآن چنین مى‏خوانیم:

 و به یقین فرستادگان ما با مژده‏اى نزد ابراهیم آمدند. سلام گفتند. گفت: سلام و چیزى نگذشت كه با گوساله‏اى كباب شده آمد. هنگامى كه دید دست ایشان به سوى آن دراز نمى‏شود، از آنان بدش آمد و از آنان ترسى در دلش احساس كرد. گفتند: نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ایم. و همسرش ایستاده بود، خندید. پس او را به اسحاق و بعد از او، به یعقوب مژده دادیم. گفت: اى واى بر من! آیا فرزندى مى‏آورم با این كه من پیرزنم و شوهرم پیرمردى است؟ به راستى این چیز عجیبى است! گفتند: آیا از كار خدا تعجب مى‏كنى؟ رحمت خدا و بركاتش بر شما اهل این خانه باد. به راستى او ستوده‏اى بزرگوار است.

آیات 69 الى 73


 مأموریت فرشتگان خدا

میهمانان حضرت ابراهیم(ع) پس از آن كه به او مژده دادند، گفتند: «ما مأموریت دیگرى داریم و باید به سوى قوم لوط برویم.» ابراهیم(ع) پرسید: «مأموریت شما چیست؟» پاسخ دادند: «مى‏خواهیم به لوط خبر دهیم كه به زودى عذاب خدا بر قومش نازل مى‏شود!»
حضرت ابراهیم(ع) بسیار بردبار بود و هیچ‏گاه براى نزول عذاب بر ستمكاران، عجله نمى‏كرد و با دلسوزى تلاش مى‏كرد آنان را هدایت كند. او از خدا مى‏خواست كه به گناهكاران مهلت بیش‏ترى بدهد تا هدایت شوند. به همین دلیل، وقتى خبر نزول عذاب بر قوم لوط را شنید، بسیار ناراحت شد و از فرستادگان خدا خواست تا عذاب را به تأخیر بیندازند كه شاید عده‏اى هدایت شوند. اما فرشتگان گفتند: «اصرار فایده‏اى ندارد زیرا، دستور الهى قطعى است و عذاب حتماً نازل خواهد شد.»
ماجرا را در قرآن چنین مى‏خوانیم:

 پس وقتى ترس ابراهیم برطرف شد و به او مژده دادند، با ما درباره‌ی قوم لوط مجادله مى‏كرد. به راستى ابراهیم بسیار بردبار، دلسوز و بازگشت كننده بود. اى ابراهیم! از این بگذر! به راستى كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى آمده است كه برگشتنى نیست.

آیات 74 الى 76


 آیا صبح نزدیك نیست؟

قوم لوط(ع) در سرزمین سدوم زندگى مى‏كرد. آنان مردمى گناهكار و فاسد بودند و ارتباط با مردان را به ازدواج با زنان ترجیح مى‏دادند. فساد و گناه همه جا را گرفته بود. نصیحت‏ها و راهنمایى‏هاى حضرت لوط(ع) بر آنان اثرى نداشت. آنان به جاى این كه به فرستاده‌ی خدا ایمان بیاورند، وى را تهدید مى‏كردند كه اگر راحتشان نگذارد، او و خانواده‏اش را از شهر بیرون مى‏كنند. سرانجام میهمانان حضرت  ابراهیم (ع) براى انجام مأموریت خود به سدوم رفتند. در آن‏جا لوط(ع) را دیدند و به او سلام كردند و گفتند میهمان او هستند. لوط(ع) به آنان خوش‏آمد گفت و آنان را به منزل برد. او سعى كرد كسى متوجه‌ حضور میهمانانش نشود، اما همسرش كه زنى كافر و با مردم شهر همدست بود، به مردم خبر داد كه لوط(ع) میهمانان زیبایى دارد. ناگهان مردم پشت در خانه‌ی لوط(ع) جمع شدند. او باز هم مردم را نصیحت كرد و گفت: «اى مردم چرا از كارهاى زشت خود دست برنمى‏دارید؟ چرا با دختران ازدواج نمى‏كنید. من حتى حاضرم دخترانم را به ازدواج شما درآورم. آن‏ها براى شما بهتر و پاكیزه‏ترند. دست از گناه بردارید و آبروى مرا پیش میهمانانم نبرید.» اما آنان سنت خود را به لوط(ع) یادآورى كردند و گفتند: «ما نسبت به دخترانت حقى نداریم، زیرا ما را با زنان كارى نیست و خودت مى‏دانى ما چه مى‏خواهیم.» لوط(ع) با نگرانى گفت: «اى كاش قدرتى داشتم كه در مقابل شما ایستادگى كنم!» در این هنگام میهمانان به لوط(ع) گفتند: «نگران نباش. ما فرستادگان خدا هستیم. آنان نمى‏توانند هیچ آسیبى به تو برسانند. همین امشب با خانواده‏ات از شهر خارج شو. هیچ یك از شما نباید پشت سرش را نگاه كند. البته همسرت باید در شهر بماند و فردا صبح با مردم این شهر دچار عذاب الهى شود.»
    ماجرا در قرآن چنین آمده است:

 و هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، براى آنان ناراحت شد و در مورد آنان ناتوان گشت و گفت: این روز سختى است! و قومش كه پیش از آن كارهاى زشت مى‏كردند، شتابان به سویش آمدند. گفت: اى قوم من! اینان دختران من هستند. اینان براى شما پاكیزه‏ترند. پس از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا نكنید. آیا در میان شما مردى عاقل نیست؟ گفتند: تو حتماً مى‏دانى كه ما حقى در مورد دختران تو نداریم و به راستى تو مى‏دانى ما چه مى‏خواهیم. گفت: كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم یا به تكیه‏گاهى محكم پناه مى‏بردم! گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستیم. آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت. پس، پاسى از شب گذشته، خانواده‏ات را حركت بده و هیچ یك از شما نباید پشت سرش را نگاه كند؛ به جز همسرت كه آن‏چه به ایشان برسد به او خواهد رسید. به راستى كه موعد آنان صبح است. آیا صبح نزدیك نیست؟

آیات 77 الى 81

فرزانه زنبقی
نشر لک لک


منبع: آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
جزء دوازدهم قرآن کریم، آیات 6 الی 123 سوره ی هود

سوره ی هود آیات ٥٨ الی ٦٨

سوره ی هود آیات ٤٨ الی ٥٧

سوره ی هود آیات ٣٦ الی ٤٧


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.