تبیان، دستیار زندگی
همراه با حشمت الله کامرانی مترجم «نه فرشته، نه قدیس»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اثری سیاسی که در مقابل ظلم و استبداد ایستاده

همراه با حشمت‌الله کامرانی مترجم «نه فرشته، نه قدیس»

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
حشمت‌الله کامرانی

«نه فرشته،نه قدیس» جدید‌ترین ترجمه حشمت‌الله کامرانی از رمان ایوان کلیما نویسنده برجسته چک است که بتازگی توسط نشر نو منتشر شد.ایوان کلیما از دوستان نزدیک میلان کوندراست، نویسنده‌ای که 20 سال معضوب نظام کمونیستی حاکم بر کشورش بود و تا سال 1989 آثارش را مخفیانه و زیر زمینی در دسترس خوانندگانش قرار می‌داد. کلیما در این رمان ما را به قلب پراگ می‌برد. جایی که شبه نظامیان خلقی چک در دوران استالین قدرتمندانه در خیابان‌ها مانور می‌دادند و جوانان کمونیست شبه نظامی در خرابه‌های اطراف پایتخت مواد مخدر مصرف می‌کردند.کریستینا شخصیت اصلی رمان زنی است دندانپزشک که در دهه چهل زندگی ‌از همسرش جدا شده و مادر دختری است سرکش به‌نام یانا که به‌جای تحصیل غرق در دنیای مخدر است و جذب موسیقی رپ و هوی‌متال می‌شود. این رمان از زبان سه شخصیت روایت می‌شود: کریستینا، دخترش یانا و یان که عشقی عجیب به کریستینا دارد.
حشمت‌الله کامرانی مترجم این رمان، ترجمه ده‌ها عنوان کتاب از نویسندگان شاخص ادبیات جهان را در کارنامه‌اش دارد. از «جاودانگی» میلان کوندرا و «خانه ارواح» ایزابل آلنده تا «مرگ و دختر جوان» از آریل دورفمن.
همراه می شویم با این مترجم:

وجه تمایز آنچنانی من بین میلان کوندرا و ایوان کلیما، نمی‌بینم. میلان کوندرا از ایوان کلیما ستایش کرده است. در جایی گفته است: «اگر ایوان کلیما نویسنده است من چه کاره‌ام؟» به اعتقاد من هر دو این نویسندگان به یک اندازه از جامعه استبدادزده خود شکوه و شکایت کردند و هر دو هم به یک میزان دچار محدودیت و ستم بوده‌اند به تقریب.

من شناخت خاصی از ایوان کلیما نداشتم. با آقای دیهیمی صحبت می‌کردم که ایشان گفت: یک رمان جدید خواندم از یک نویسنده چک به اسم ایوان کلیما که فوق‌العاده است. گفتم رمان را بده من هم بخوانم. وقتی رمان را خواندم خیلی از آن خوشم آمد. با انگیزه خاصی به سراغ این اثر نرفتم. اساس، ذوق و سلیقه خودم بوده در ترجمه این کتاب، نه چیزهای خیلی خیلی کلی.

ادبیات داستانی ایران
واقعیت این است که شناخت چندانی از ادبیات داستانی ایران ندارم. چند سالی است که دچار بیماری چشم شده‌ام. مرتب آبریزش چشم دارم. به همین خاطر جلوی چشمم تار می‌شود و نمی‌توانم مطالعه کنم. سال‌ها پیش رمان‌هایی مثل «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» از زویا پیرزاد را می‌خواندم، البته از این رمان خیلی خوشم آمد. یک عشق پنهان را نویسنده به شکل زیبا و پوشیده روایت می‌کند.

نقش ادبیات ایدئولوژیک
ادبیات ایدئولوژیک، ادبیات باسمه‌ای می‌شود. ادبیات سیاسی البته قابل بحث است، اینکه از چه زاویه‌ای سیاست و اثر سیاسی را تعریف کنیم. آثاری مثل «نه فرشته، نه قدیس» اثری است سیاسی که در مقابل ظلم و استبداد ایستاده است.

وجه تمایز آنچنانی من بین میلان کوندرا و ایوان کلیما، نمی‌بینم. میلان کوندرا از ایوان کلیما ستایش کرده است. در جایی گفته است: «اگر ایوان کلیما نویسنده است من چه کاره‌ام؟»


نویسندگان ادبیات سوسیالیستی مدعی بودند که می‌خواهند جهان را تغییر بدهند. اما ادبیاتی از جنس رمان «جاودانگی» و «خانه ارواح» و «نه فرشته، نه قدیس» می‌خواهند بگویند ستمگری نباشد. فرق می‌کند با ادبیاتی که مدعی تغییر جهان است. آنها می‌خواستند جامعه ایده‌آل بنا کنند، ادبیاتی از آن نوع، بیشتر شعاری بود. رمان‌هایی مثل «برمی‌گردیم گل نسرین بچینیم» یا «چگونه فولاد آبدیده شد» و «مادر» و... گورکی هم سردمدار این نوع ادبیات بود. ادبیات امروز به نوعی توصیفی است. ادبیات روانشناختی است و واکنش‌های فردی انسان را تشریح می‌کند. در ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، انسان‌ها به صورت مهره باید حرکت می‌کردند. یعنی شخصیت‌ها، شخصیت‌های تصنعی بودند و ساختگی، نه اینکه در مواجهه با واقعیت‌ها شکل گرفته باشند و توسط نویسنده ترسیم شوند.

سبک کارهایم
البته کارهای من کمی پراکنده هم هست. یعنی خیلی روال مشخصی ندارد. دلیل این پراکنده کاری، ذهن خود بنده هم هست. چون من کتابی را مثلاً خواندم، خوشم آمده و نکته‌هایی از آن برایم جالب بوده، تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم. پراکندگی ترجمه‌هایم از همین جا آب می‌خورد. در ترجمه پابند هیچ چیز خاصی نبودم. در یک دوره‌ای پابند آثار و ادبیات ایدئولوژیک بودم ولی بعداً دیدم و حس کردم که داستان آن گونه که می‌گویند، نیست. همه ادبیات به اردوگاه شرق و رئالیسم سوسیالیستی ختم نمی‌شود. پس از آن هر کتابی که خواندم و از آن خوشم آمد، با ترجمه آن هموطنانم را در لذت از مطالعه آن کتاب سهیم کردم.


منبع:
روزنامه ایران