تبیان، دستیار زندگی
(طنزی به یاد زنده‌یاد «عمران صلاحی») این گفت‌وگو را بخوانید و به یاد «عمران صلاحی» لبخندی بزنید. (مجله‌ی ادبی «پروین»، شماره‌ی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روی سنگ مزارم بنویسید: «لطفا لبخند بزنید»!

(طنزی به یاد زنده‌یاد «عمران صلاحی»)


این گفت‌وگو را بخوانید و به یاد «عمران صلاحی» لبخندی بزنید. (مجله‌ی ادبی «پروین»، شماره‌ی یک‌‌ام، بهمن 1380)


جناب‌آقای «صلاحی»! با توجه به این‌که صفحه‌ی طنز بیش‌تر نشریات ادبی در اختیار شماست، از جمله «بخارا»، «کارنامه»، «نافه»، «دنیای سخن» و ... اگر بعد از صد و بیست سال ـ تازه آن‌وقت هم خدای ناکرده ـ برای شما اتفاقی رخ دهد تکلیف آن صفحات طنز چه خواهد شد؟ آیا برای خود جانشینی تعیین کرده‌اید؟

اگر حکومت سلطنتی بود می‌توانستم برای خود ولیعهدی تعیین کنم. با انتخابات هم که نمی‌شود، ولی خوب اگر چنین اتفاقی بیفتد خواننده‌ها نفسی به راحتی می‌کشند و جا برای مطلب مفیدتر باز می‌شود.


آیا شعری هم برای سنگ مزارتان سروده‌اید؟ مثل سایر شعرای بزرگ ایرانی؟

هنوز فرصت نکرده‌ام. اما بعد از معروف‌ترین این نوع شعرها که سروده‌ی «پروین» است، «ایرج‌میرزا» شعر جالب‌توجهی در این زمینه دارد که طنز خاص خود را به‌همراه دارد. انگار که از آن زیر دارد دید می‌زند و از کسانی که بر و روی به‌تری دارند می‌خواهد که بیش‌تر بیایند؛ یک طنزپرداز حتا به مرگ هم با شوخی نگاه می‌کند. «پرویز شاپور» حرف های جالبی در این زمینه دارد؛می‌گوید یک‌بار سنگ قبر بزرگی دیدم و کنارش سنگ قبر کوچکی، خوب که دقت کردم فهمیدم سنگ قبر کوچک، غلط‌نامه‌ی آن بزرگه است و باز روی سنگ قبری نوشته شده بود با مقدمه‌ی از استاد «سعید نفیسی». هم‌چنین سنگ قبری را دیده بود که دو نفر با قلم و چکش دارند آن‌را می‌کنند یا حجاری می‌کنند، علت را جویا شدم، گفتند: مرحوم در زمان حیاتش تقاضای تغییر نام کرده بود و حالا با تقاضایش موافقت شده.


حالا، همین الان تصمیم بگیرید جمله‌ای برای سنگ قبرتان سفارش بدهید. ما حاضریم ـ بعد از صد و بیست سال ـ پی‌گیری کنیم تا دقیقن همان حکاکی شود.

خیلی ممنون؛ بگوئید بنویسند «لطفا لبخند بزنید».


به‌نظر می‌رسد بیش‌ترین ارتباطی که مردم با شعر دارند از طریق اعلامیه‌های فوت و سنگ مزار است. آیا بهتر نیست در گورستان‌ها کنار خدماتی هم‌چون رستوران، گل‌فروشی و سالن خطاطی و ... یک واحد شعرسرایی هم تاسیس شود؟

بله من کاملا موافقم. باید در جوار مکان‌هایی که سنگ قبر ساخته می‌شود کارگاه شعر هم شروع به کار کند، بر سر در آن هم نوشته شود «همه‌گونه شعر سروده می‌شود، رباعی، غزل، قطعه و ...»؛ زیرا هر کسی که مرحوم می‌شود نیاز به استخدام یک شاعر دارد که بنشیند و شعری بسازد. مثلن وزن‌های کوتاه ارزان‌تر حساب شود و وزن‌های طولانی‌، گران‌تر. یک تابلوی دیگر هم می‌شود زد، با این عنوان: «همه‌گونه شعر مرمت می‌شود» و شعرهای روی سنگ مزارها به این ترتیب مرمت شود.


با توجه به این‌که هر شاعری در هر دوره از زندگی ممکن است روحیه‌ی متفاوتی داشته باشد، به‌تر است سنگ قبر خود را در کدام دوره بسراید؟ چون ممکن است شعری را که زمانی سروده حالا به آن بی‌علاقه شده باشد و دلش بخواهد در آن تجدید نظر کند.

در آن‌صورت باید گفت: «جنس فروخته شده پس گرفته نمی‌شود».


تمایل ندارید اشعاری برای سنگ مزار دوستان و همکاران بسرایید که در موقع لزوم قدردان شما باشند؟

مدرسه که می‌رفتم، یادم هست هر از گاهی دوستی می‌آمد و می‌گفت از طرف من یک نامه‌ی عاشقانه بنویس، یا کسی می‌گفت: عروسی در پیش داریم. لطفا برای این پیوند مبارک چند خطی بساز. یا برای تولد ـ خوش‌بختانه به ختنه‌سوران نرسید ـ؛ در مرگ هم. مثلا پارسال باجناغم فوت شد که یک رباعی برایش سرودم. اما برای زنده‌ها هنوز این‌کار را نکرده‌ام.زمانی شعرای کلاسیک برای شعرشان ماده تاریخ می‌گذاشتند که به این ترتیب در مصرع آخر، تاریخ وقایعی مشخص می‌شد ـ مثلا «عدل مظفر» بر سر در ساختمان مجلس که با حروف، تاریخ مشروطه را نشان می‌دهد ـ این‌کار را خیلی از شاعران برای زمان فوت دیگران کرده‌اند، اما یکی از شاعران قدیمی حتا برای زنده‌ها هم ماده تاریخ مرگ می‌گفت.

پدر «بهرام بیضایی» که فوت شده بود ما به‌اتفاق برای تسلیت به خانه‌ی بیضایی رفتیم. آن‌جا شاعری قصیده‌ای سروده بود در رثای ذکایی بیضایی که پدر «بهرام» باشد. قبل از خواندن شعر، شاعر گفت: «من این سوگ‌نامه را یک‌هفته پیش در سوگ مهدی حمیدی گفتم، حالا که استاد فوت شدند دیدم تمامی خصایل آن مرحوم در این مرحوم هم وجود دارد، ضمنن وزن حمیدی و ذکایی هم یکی است».

به‌هرحال به این می‌گویند استفاده‌ی بهینه از یک قصیده. البته من همان‌جا فکر کردم «صلاحی» هم هم‌وزن همان‌هاست، این شعر می‌تواند مصارف زیادی داشته باشد.


اشعار شما کمکی به مجموعه‌ی سنگ مزارها نکرده؟

چرا؛ یک‌بار شعری را که در سوگ دوستی سروده بودم،‌ گویا روی سنگ مزار کس دیگری حک شده با این مضمون:هیچ‌کس با خبر از نام و نشان تو نبود/ چشمه‌ای صاف نهان در دل کوه/ غنچه‌ای سرخ نهان در دل مه/ هیچ کس با خبر از روح جوان تو نبود/ نگران همه بودی اما/ هیچ‌کس نگران تو نبود.یک‌بار هم کسی دیده بود شعری از مجموعه‌ی «گریه در آب» من روی سنگ مزار کسی نوشته شده که در دریا غرق شده بود.در قطعه‌ی هنرمندان، سنگ مزارهای بسیار جالبی می‌توان دید. مثلا روی سنگ مزار «حمید مصدق» این جمله حک شده: «از ما به مهربانی یاد آرید». اصلن شما قطعه‌ی هنرمندان رفته‌اید؟


بله، حدود پنج، شش سال پیش.

باید دوباره بروید. طی این چند سال خیلی پربارتر شده. هرکسی هم بنا به تخصص‌اش بر روی سنگ مزارش جمله‌ای دارد.


خوب اگر کسی دو تخصص داشته باشد از کدام تخصص برای آن جمله استفاده می‌کنند؟ مثلن اگر کسی هم ورزش‌کار باشد هم نویسنده.

والله سئوال سختی‌ست. شاید وسط سنگ قبر خطی بکشند، بالا تصویر قلمی را بکشند و پایینش میل زورخانه.


اصلا به نظر شما کسی را با این دو تخصص در قطعه‌ی هنرمندان خاک می‌کنند یا قطعه‌ی ورزشکاران؟ تکلیف چیست؟

من گمان می‌کنم اگر نبش‌قبر اشکالی نداشته باشد می‌شد مدتی این‌ور خاک شود و بعد به قطعه‌ی دیگر برده شود. یا مثلا ـ خدای ناکرده ـ دو قسمتش کنند؛ نصف‌اش را در قطعه‌ی هنرمندان و نیمی را در قطعه‌ی دیگر. مثلن مغزش را در قطعه‌ی هنرمندان و عضلاتش را در قطعه‌ی ورزش‌کاران.


در آخر اگر حرفی است...

یک آگهی از طرف من بزنید با این مضمون که: سرودن شعر برای سنگ مزار پذیرفته می‌شود.


لینک :

گزارش تصویری تشییع پیکر مرحوم عمران صلاحی

گزارشی از تشییع پیکرعمران صلاحی

دیگران در مورد عمران صلاحی چه میگویند

قالب نیمایی دوباره احیا می‌شود