آرمان گرایانی که دوزخ را هدیه می دهند
همراه با «هوشنگ ماهرویان» دربارهی رمان قلعهی حیوانات
براساس اسناد موجود در کتابخانه ادبیات و زبانهای خارجه دانشگاه سوربون، نگارش رمان قلعه حیوانات نوشته جورج اورول، داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی، نخستین بار در ٩ فوریه سال ۱۹۴۵ میلادی به پایان میرسد. این رمان اما ۶ ماه بعد در همان سال به وسیله نشر «سکر و واربورگ» در لندن منتشر میشود. اگرچه شهرت خود را پنجسال پس از نشر در ١٩٥٠ وقتی اورول جهان را بدرود گفته است، به دست میآود. شهرتی که منتقدان بزرگ را بر آن میدارد که از نگاهی تحقیقی، مقالههای بلندی را به این رمان پاد آرمانشهری اورول که خشماش از خشونت استالینی، استبداد سوسیالیستی و نظام سرمایهداری را در آن نمایان کرده است، اختصاص دهند. قلعه حیوانات، انقلابی را به نمایش میگذارد که در بستر آن شماری از حیوانات در اقدامی آرمان گرایانه، صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعهاش فراری میدهند تا خود مدیریت و حکومت بر آن را به دست بگیرند، مدیریتی که با شعارهای برابری، برادری، رفاه و آزادی شکل میگیرد اما پس از چندی به بهرهکشی و سرکوب هرگونه مخالفت میانجامد. به هر روی به استناد نظر اغلب تحلیلگران کاربلد، قلعه حیوانات نشانههای حیات استبداد تمامیت خواهی است که در شمایل وسیع خود در تاریخ معاصر در هیأت سوسیالیسم شوروی نمایان شده. اورول چنان دقیق ویژگیهای منفی، برتری و چیرگی کامل یک سویه نگری و زندگی که دلخواه هیچ انسانی نیست را توصیف میکند که بهترین تصویر از جهانی در وانفسا و فاجعه انسانی را رقم زده است. با این همه در هفتاد سالگی نگارش این رمان همراه می شویم با هوشنگ ماهرویان منتقد و جامعهشناس هم روزگارمان به همکلامی درباره «قلعه حیوانات» جورج اورول . او درباره جنبههای روشنگرانه و آگاهی ساز «قلعه حیوانات» می گوید.
*
باید توجه داشت که چند نویسنده مهم در جهان هستند که توتالیتاریسم را نقد کردهاند. آندره ژید که «بازگشت از شوروی» را مینویسد، اینیاتسیو سیلونه که در زمان لنین به شوروی میرود و اثر ماندگار «مکتب دیکتاتورها» را مینگارد که مرحوم مهدی سحابی آن را ترجمه کردهاند. یک نویسنده دیگر هم آرتور کوستلر است که در جنگهای داخلی اسپانیا مانند یکی دیگر از نویسندگان این حوزه، جورج اورول مجروح شده بود. اینها اغلب تمایل چپ داشتند و به خوبی توتالیتاریسم را به نقد کشیدند. اورول بهخصوص در کتاب «۱۹۸۴» خود بدون آنکه اشارهای به شوروی داشته باشد حکومتهای توتالیتر را به شکلی خاص نقد میکند. حکومتهایی که سعی دارند حوزه عمومی را به حوزه حکومتی پیوند بدهند و کوشش میکنند حوزه خصوصی را هم به شدت نظارت کنند که در رمان «۱۹۸۴» دقیقا به این موضوع اشاره میشود. اورول را باید نویسندهای ضدتوتالیتاریسم دانست.
پس با این نگاه میتوان گفت که جورج اورول نویسنده ادبیات پسااستعماری است.
آرمان گرایانی که میخواهند جامعه را مدینه فاضله کنند و بهشت را از آسمانها به زمین بیاورند؛ اغلب دوزخ را به مردم هدیه میکنند. از نگاه من «قلعه حیوانات» چنین وضعیتی را به شکلی دقیق توضیح میدهد. اگر اورول در «۱۹۸۴» نشان میدهد که چگونه به جبر، حوزههای مختلف جامعه به گستره حکومت پیوند میخورند و حکومت را قدرتمند میسازند؛ در «قلعه حیوانات» بیشتر توطئههایی را میبینیم که در حلقه اصلی قدرت علیه تودهها انجام میشود و این مرا بیشتر یاد انقلاب فرهنگی چین میاندازد که چگونه برای اینکه مائو یک سری از رهبران حزب کمونیست را تسویه کند، جامعه را به هم میریزند و کشتارهای فجیعی انجام میدهند. در آن زمان پروفسور دانشگاهی در فرانسه بهنام شارل بتلهایم کتابی نوشته بود با عنوان «مبارزه طبقاتی در شوروی» که در ایران هم ترجمه شده است. در این کتاب با این استدلال که مبارزه طبقاتی ادامه حکومت سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا است، عملا سرکوبها و اعدامهایی را که بعد از انقلاب پروتلی انجام میشد را تأیید میکرد. چرا که میگفت این یک مبارزه طبقاتی است. من به یاد دارم در آن زمان انگلستان بودم و ایشان رئیس انجمن «فرانکو چاینیز» بود و پنج شش استادیار نیز زیر دست او کار میکردند و کتاب مینوشت و همانگونه که گفتم، این یک کتاب را هم درباره انقلاب فرهنگی نوشته بود و زمانی که مائو از دنیا رفت نیز یک بحث هم در مورد پیروی از نظریات مائو با پل مارلور سوئیزی، اقتصاددان و تئوریسین مارکسیست آمریکایی داشت، به هر روی شخصیت بسیار مهمی بود و اما همین آدم در جلد چهارم «مبارزه طبقاتی» میرسد به نفی لنینیسم، و نفی لنینیسم یعنی نفی همان قضیهای که قرار است آرمانشهر ایجاد کند و مدینه فاضله بسازد؛ همان قضیهای که به زندان آدمها تبدیل میشود و همانطور که گفتم این را جورج اورول در «قلعه حیوانات» بسیار عالی نمایان میکند. در اثر، افرادی که میآیند از برابری و برادری حرف میزنند بعد از به انجام رسیدن انقلاب میگویند «شیر و سیب» تنها برای «خوک»هاست چرا که آنها اداره دگرگونیها را در دست گرفتهاند یا وقتی یک شخصیتی مانند «سنوبال» که خودش اداره کننده بوده است و خوک دیگری به نام «ناپلئون» با استفاده از سگهای درندهای که مخفیانه تربیت کرده، او را از میان برمیدارد تا زمامداری بلامنازع مزرعه را به دست بگیرد. همه اینها ما را مثلا به یاد تروتسکی میاندازد که استالین میخواست او را کنار بگذارد و دست آخر هم یک تروریست را فرستاد تا با چاقو و کارد او را بکشند. من معتقدم نوع و شیوه ادبیات «قلعه حیوانات» آنقدر باید رشد پیدا بکند تا ما بفهمیم که اسارت آدمی چگونه ایجاد میشود.
من به تأکید میگویم که این تیزهوشی جورج اورول است که سالها قبل یعنی در دهه ۱۹۵۰ قصهای مینویسد که شما وقتی آن را میخوانید یاد انقلاب فرهنگی چین و بسیاری چیزهای دیگر میافتید. البته او تجربیات دوران استالین که با هم اختلاف داشتند و این اختلافها را با گرفتن اعترافهای دروغین و اعدام حل میکردند، دیده است ولی با این همه او تیزهوش است و ما این تیزهوشی را به چشم میبینیم، این جمله جورج اورول که میگوید «شیر و سیب» را فقط خوکها میتوانند استفاده کنند، دقیقا به یاد مخاطب میآورد که در شوروی فروشگاههای مخصوصی ایجاد شده بود که فقط اعضای حزب میتوانستند از آن خرید کنند. من چند سطر را برایتان میخوانم: «امیدوارم رفقا تصور نکرده باشند که ما خوکها، این عمل را از روی خودپسندی یا بهعنوان امتیاز میخواهیم، بسیاری از ما خوکها از شیر و سیب خوش مان نمیآید و من به شخصه از آنها بدم میآید، تنها هدف از خوردن آنها حفظ سلامتی است. شیر و سیب از نظر علمی شامل موادی است که برای سلامتی خوک کاملا ضروری است، ما خوکها کارمان فکری است. تمام کار تشکیلاتی مزرعه بسته به ماست. ما شب و روز مراقب بهبود وضع همه هستیم و صرفا به خاطر شماست که ما شیر را مینوشیم و سیب را میخوریم» خوب این قضیه اتفاق میافتد.
یک جمله بسیار تاملبرانگیز وجود دارد که برایتان میخوانم: «حیوانات دیدند که آنها همانطور دم تکان میدهند که قبلا سگها برای جونز دم تکان میدادند، ناپلئون درحالیکه سگها دنبالش بودند روی سکویی که قبلا میجر ایستاده بود و حرف میزد رفت و اعلام کرد از این تاریخ جلسات صبحهای یکشنبه دائر نخواهد شد. چون غیرضروری است و موجب اتلاف وقت است در آتیه تمام مسائل مربوط به مزرعه در کمیته مخصوصی متشکل از خوکان و تحت مدیرت خودش بررسی خواهد شد. جلسات، خصوصی خواهد بود و نتیجه تصمیمات بعدا به اطلاع همه خواهد رسید» و این یعنی همان حذف تودههاست. باید گفت که این در تضاد با جامعه مدنی است. جامعه مدنی تشکیل شده از انبوهی حوزههای مستقل عمومی که حکومت نباید در آن دخالت کند و این برای اولین بار در حکومت لنین به صورتی گسترده از بین رفت، چرا که حکومت در پی کسب قدرت تمام بود و به قول اورول در «۱۹۸۴» سعی میکند حوزه خصوصی را هم به تصرف خودش درآورد که موفق نمیشود، چرا که حوزه خصوصی غیرسیاسی میشود، آدمها میآیند بیرون در گستره عمومی شعارهای حکومت را تکرار میکنند و بعد میآیند در حوزه خصوصیشان جوک برای حکومت میسازند و بیشتر جوکها را برای زمامداران حکومت در شوروی میبینید.
یک نکته اساسی که باید به آن اشاره کرد این است که آزادی قلمی که در غرب وجود داشت و رسیدن کتابهای غربی به شوروی باعث شد که آنها خودشان به نقد خودشان بپردازند. درواقع کتابهایی مانند «قلعه حیوانات» چنین امکانی را فراهم کردند و این مسأله بسیار مهمی است.
منبع:
روزنامه شهروند