تبیان، دستیار زندگی
یاس و ناامیدی و نیستی در ادبیات از دریچه ی نگاه نویسندگان.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جامعه و تاثیرش بر ناامیدی و یاس نویسندگان

یاس و ناامیدی و نیستی در ادبیات از دریچه ی نگاه نویسندگان.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
ناامیدی

هنر عمیق جایی خلق می‌شود که مکث و تامل به وجود بیاید


حنیف افخمی ستوده (نویسنده):
هنر عمیق جایی خلق می‌شود که مکث و تامل به وجود بیاید و انواع شادی‌ها اساسا مجال کمتری برای مکث و تامل فراهم می‌کنند و بیشتر سرخوشانه و گذرا هستند. شاید بتوان گفت مضامین ناامیدی، رنج، غم و مرگ پتانسیل بهتری برای خلق آثار عمیق دارند اما از سویی دیگر آثار بزرگانی مثل مولانا را داریم که عرفانی شادی‌بخش را در گفتارشان جای داده‌اند.
شاعری معاصر درمقابل حافط که می‌گوید «کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد» می‌گوید «هی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد، این یعنی نگرش به غم و شادی نسبت به گذشته فرق کرده است.
وضعیت سیاسی،اجتماعی، فرهنگی و... قطعا در شکل‌گیری محتوا و مضمون آثار ادبی یک جامعه موثر است. در فضای محدود و بسته معمولا نویسندگان و اهالی قلم به سمت خلق آثار سمبولیک ادبی می‌روند. شاید به همین دلیل باشد که ادبیات ایران شاهد تعداد بالایی از داستان و شعر با محتوای یاس و ناامیدی در ادبیات فارسی هستیم. هرچند در کشورهای اروپایی و غربی هم آثار ادبی با چنین محتواهایی دیده می‌شود. البته یاس در آثار ادبی بیشتر ناشی از یاس‌های فلسفی و نیافتن پاسخی برای چرایی زندگی است. در حقیقت یاس در ادبیات فقط محدود به کشورهای جهان سوم نیست و جوامع توسعه یافته هم با این نوع ادبیات روبرو هستند. می‌توان گفت در جوامع محدود و بسته حتی شاهد خلق آثاری هستیم که بیشتر انقلابی و تهیج کننده برای مبارزه علیه ظلم و خفقان هستند. شرایط سیاسی، اجتماعی مهم و تاثیرگذار هستند اما مسبب اصلی نیستد. دلیل واقعی نوع جهان‌بینی قالب در جهان معاصر است که باعث شده انسان امروزی خودش را تهی از معنا و تنها و رها شده در این پوچی می‌بیند. بسیاری از این آثار ناامیدانه و مرگ‌اندیش در حقیقت به دنبال یافتن معنایی جدید برای زندگی در این جهان می‌گردد. البته این نوع یاس و ناامیدی عمدتا فلسفی ادبیاتی در داستان‌ها و شعرهای ایرانی کمتر از دیگر نقاط جهان است، اما افرادی مثل فروغ فرخزاد یا صادق‌هدایت از مصداق‌های این قبیل ادبیات در ایران هستند. هرچند درنهایت هر دو محتوای شاد و نشاط‌آور و ناامیدی مرگ هم در کشور مخاطبان خاص خودشان را دارند.
بهتر است از این دید هم به قضیه نگاه کنیم که پرداختن به چنین محتواهایی شاید یک ژست یا راهی برای نشان دادن تفکر و تعلق در یک فرد است. برخی افراد برای اینکه روشن‌فکر بودن و قوه‌ی تفکر قوی خود را به دیگران نشان بدهند این مسئله با غمگین و ناامید بودن اشتباه می‌گیرند. درست مثل تفاوت رمانتیسم و سانتیمانتالیسم.

داستان شاد و باطراوت نوشتن هزینه‌ی بیشتری می‌برد


مجید صفاری‌نیا (روانشناس اجتماعی):
این مقوله باید از دو محور مورد بررسی و واکاوی قرار بگیرد. اول از منظر فردی و شخصی که بیشتر به فضای عاطفی، روانی و درونی نویسنده برمی‌گردد. نقاشی، تئاتر، داستان، شعر و در یک کلام هنر محمل یا کانالی است که افراد از طریق آن ناخودآگاهشان را تخلیه کنند و بار عاطفی خود را سبک کنند. نوشتن و داستان هم برای نویسنده ابزاری است برای تخلیه‌ی عاطفی. اساسا هر آدمی با این ابزارها روح و روانش را پالایش می‌کند و حالش بهتر می‌شود.
بعد دیگر، بعد بیرونی و اجتماعی چنین پدیده‌ای است. وقتی فضای اجتماعی یک فضای غمگین و توام با ناامیدی باشد آدم‌هایی هم که در این فضا زندگی می‌کنند و قرار است یک اثر ادبی خلق کنند هم فضایی افسرده را به تصویر می‌کشند و بازسازی می‌کنند. ضمن اینکه مطمئنا مخاطبان شعر و داستان هم در چنین فضایی بیشتر خواهان آثار ادبی در همین حس و حال هستند و ترجیح می‌دهند کتابی که مطالعه می‌کنند هم با غم و ناامیدی همراه باشد. مخاطب هم بخشی از شرایط اجتماعی موجود است. علاوه بر این، داستان شاد و باطراوت نوشتن هزینه‌ی بیشتری می‌برد و شاد کردن و امید بخشیدن به جامعه یک بار اجتماعی مضاعف بر دوش نویسنده می‌گذارد، درصورتیکه غمگین کردن و ناامیدی هزینه‌ی آنچنانی ندارد و کار زیادی هم نمی‌برد.

ایرج پارسی نژاد: اگر معتقد هستیم که ادبیات باید بازتاب‌دهنده‌ی واقعیات جامعه و جهان اطرافش باشد پس از کوزه همان تراود که در اوست. واقعیت این است که انسان معاصر در دنیایی زندگی می‌کند که پر از استرس و ناامیدی است پس زمینه و بستر مناسبی فراهم شده تا ادبیات تشویش، یاس و ناامیدی شکل بگیرد

ادبیات هر ملتی بازتاب دغدغه‌ها و احتیاجات اجتماعی آن‌هاست


ایرج پارسی‌نژاد(نویسنده و استاد ادبیات فارسی):
با اشاره به این بیت حافظ که «کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد/ یک نکته در این معنی گفتیم و همین باشد»، ادبیات هر ملتی بازتاب دغدغه‌ها و احتیاجات اجتماعی آن‌هاست و داستان و شعر یک کشور بازگو کننده حال واقعی و درونی افراد آن جامعه است. اگر در ادبیات امروز ایران بارقه‌هایی از یاس و سرگردانی و حتی مرگ‌اندیشی دیده می‌شود حاصل واقعیت موجود در جامعه است. خوانندگان کتاب‌ها هم در چنین شرایط اجتماعی زمینه‌ی ذهنی مستعدی برای ادبیات یاس‌آور و مرگ‌اندیش دارند. در حقیقت واقعیت‌های ناامیدکننده و یاس‌آور جامعه آمادگی ذهنی خواننده و نویسنده را به سمتی می‌برد که به خلق و مطالعه داستان‌هایی با محتوای افسرده‌کننده و ناامیدی کشش داشته باشند. این یک پیوند ارگانیگ وجدانشدنی میان ادبیات و بطن جامعه است. وقتی افراد یک جامعه با بلاتکلیفی و بی‌باوری دست‌به گریبان هستند خودبه‌خود ادبیات بی‌نشاط و ناامید مجال رشد و توسعه پیدا می‌کند. زمانی هم بود از الزام نشاط و امید در ادبیات رئالیسم سوسیالیستی صحبت می‌شد. اما واقعا چه‌طور امکان دارد جامعه در جاده‌ی افسردگی و پوچی حرکت کند اما توقع بروز داستان و ادبیات امیدبخش و بانشاط داشته باشد؟
اگر معتقد هستیم که ادبیات باید بازتاب‌دهنده‌ی واقعیات جامعه و جهان اطرافش باشد پس از کوزه همان تراود که در اوست. واقعیت این است که انسان معاصر در دنیایی زندگی می‌کند که پر از استرس و ناامیدی است پس زمینه و بستر مناسبی فراهم شده تا ادبیات تشویش، یاس و ناامیدی شکل بگیرد.

انزوای هنرمند عاملی برای افسردگی داستان‌ها


احمد سمیعی گیلانی(عضو پیوسته‌ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و سردبیر مجله‌ی نامه فرهنگستان):
هنرمند اصیل آرمان‌گراست. در عین حال که روح زمانه را، بسته به ذائقه و دید و وسعت دنیای خود، در مقیاس‌های متعدّد (قومی، ملّی، جهانی) در اثر خود منعکس می‌کند، به آینده نظر دارد. تنها تصویرگرِ زندگی نیست زندگی‌ساز هم هست. امّا وقتی چشم‌انداز تحقق آینده آرمانی را در آن شرایط زمانی و مکانی که مهد زندگی اوست مسدود می‌بیند، با حسّاسیتی استثنائی که دارد طبعاً نوعی یأس بر جان او سایه می‌افکند.
زان‌سو، هنرمند، هرچند، در آفرینش اثر هنری، جز همان آفرینش به غرض دیگری نمی‌اندیشد، خواه ناخواه به جمع مخاطبان هرچند بس محدود حتّی انگشت‌شمار (به قول فلوبر، happy few) نظر دارد و اگر، در جامعه، چنین مخاطبانی را سراغ نگیرد یا مانعی در راه ارتباط با آنان ببیند، طبعاً خود را غریب می‌یابد و سرخورده می‌شود و شور و هیجان باطنی او فروکش می‌کند که گاه به خودکشی منجر می‌گردد. حتّی هنرمندانی هستند که آثارشان، نه در زمانه خودشان بلکه در قرن یا قرن‌های پس از مرگشان خریدار پیدا می‌کند.
شواهد غم‌انگیزی از این‌گونه رویدادها در جوامع زیر سلطه حکومت توتالیتِر سراغ داریم. نمونه بارز آن اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که، در آن، جوّ اختناقی، در بُرهه‌ای حتّی شاعری همچون مایاکوفسکی را، که پس از انقلاب کبیر به نشان دادن گذرنامه ممهور به حکومت آن رژیم فخر می‌فروخت، چنان و چندان مأیوس ساخت که، برای رهایی از درد جانکاه، جز خودکشی درمانی نیافت.
اثر هنری چون پدید آمد خواستار آن است که زنده بماند و شرط لازم زنده ماندن آن قبول جامعه است که شورآفرین است. مثلاً آهنگساز و خواننده‌ای که شاهد به سر زبان‌ها افتادن اثر خود باشد طبعاً به هیجان می‌آید. من، در ازمیر، شاهد صحنه‌ای شورانگیز از این دست بودم. کنسرتی در فضای باز با جمعیتی چندهزاری اجرا می‌شد که خواننده آن بانویی برخوردار از شهرت در مقیاس ملّی بود. وقتی ترانه‌ای می‌خواند، سراسر جمعیتِ چندهزاری همراه او دم می‌گرفت گویی انبوه جمعیت به هم لحیم شده بودند: یکصدا و با شور و هیجان، خواننده را همراهی می‌کردند و ترانه به عامل وحدت و همدلی و هم‌آرمانی بدل شده بود. حالیا، چنین استقبالی از مخاطبان تصوّر می‌کنید چه تأثیر عمیقی در هنرمند می‌تواند داشته باشد. او خود را در آغوش جامعه زنده و پرنشاط می‌یابد و طبعاً نومیدی و سرخوردگی به ساحت روح و جان او راه ندارد.
در عوض، هنرمندی که شرایط اجتماعی و فرهنگی او را به انزوا محکوم ساخته و خود را غریب و بیگانه حس می‌کند و اثر خود را مدفون می‌یابد طبعاً به عزلت پناه می‌بَرَد هرچند صدای خاموش او در فضایی یا دورانی دیگر طنین‌افکن گردد.


منبع: ایلنا