نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (۱۴)
گزارش کامل میزگرد علمی - بخش پایانی
کارشناسان:
حجت الاسلام والمسلمین یوسفی غروی
حجت الاسلام والمسلمین سیدکاظم طباطبایی
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی
دبیر علمی :
حجت الاسلام والمسلمین دکتر عباسی
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
بخش قبلی را اینجا ببینید
پرسش و پاسخ
دکتر عباسی:
خوب سوالات زیادی طرح شده است که در فرصت کوتاه باقیمانده به چند نمونهی مهم آنها میپردازیم.
-- نخستین سوال اینکه ملاک صحت روایات تاریخی چیست؟ یعنی اگر برای کشف صحت روایات فقهی، بحث سندی راه گشا است، در روایات تاریخی بر چه اساسی می توان صحت و سقم را تشخیص داد؟ جناب آقای یوسفی بفرمایید.
آقای یوسفی: ملاک صحت در تاریخ به آن شدت و حدّت ملاک صحت روایات [فقهی] نیست. چون ملاک صحت در روایات برای بیان احکام خدا و رسیدن به حلال و حرام است، و از این روی، آنجا است که طبعاً دقت فوقالعادهای به کار میبندند. ملاکهای تاریخی در واقع ملاکهایی انسانی، و به تعبیری بر مبنای حساب احتمالات استوار است. حساب احتمالاتِ پاسکال که شهید صدر نیز آن را تقریر و در بحث اصول وارد کردند امری معقول و عقلایی است. بالاخره باید دید آیا خبر در منابع معتبر تاریخی آمده و مویداتی نیز دارد، یا به عکس، با مسلمات تاریخی در تعارض است یا مرجحات منفی دارد؟ و... . بنابراین باید موازنه شود و به نتیجه برسد و الاّ بنا باشد دقتهایی که در تشخیص صحت روایات احکام خدا به کار میرود در تاریخ هم به کار ببریم از تاریخ چیزی باقی نمیماند؛ مگر مسائل کلی شاذ و مسلمات اصلی تاریخ.
-- دکتر عباسی: سوال شده است که شما به روش سنتی که در حوزههای ما مرسوم است به این کتاب نظر کردید اما چرا این کتاب از نظر علمی که روش مستشرقان است نقد نشد؟ از آقای سبحانی خواهش میکنیم به این پرسش پاسخ دهند.
آقای سبحانی: چنان که پیشتر اشاره کردم، بحث ایشان در حوزهی تاریخ اندیشه میگنجد و لزوماً از متدلوژی تاریخ تفکر تبعیت میکند. این موضوع و روشهای آن امروز در دنیا شناخته شده است و بهتدریج تکامل و توسعه یافته است. یک گرایش میانرشتهای بین تاریخ و اندیشه است و شاخههای مختلف هم میتواند پیدا کند، و متدلوژی خاص خودش را دارد. البته مطلب پیچیدهای هم نیست که احیاناً کسی گمان کند مستشرقان مثلاً مقولهی تازهای را تولید کردهاند. در این فرصت کوتاه من نمیتوانم وارد این بحث شوم؛ اما آنچه مسلم است این است که هر کس پژوهش تاریخی یا تاریخ تفکری انجام میدهد باید به قراین و مدارک تاریخی و اندیشهای استناد کند. البته اینکه ارزش مدارک را چگونه میتوان بررسی کرد و بین منابع گوناگون یا مستندات مختلف یا متعارض چگونه باید دست به گزینش یا جمعبندی زد و اساساً قطعات جزئی از تاریخ چگونه ما را به یک تحلیل دقیقتر از شرایط و حقیقت امر راه مینماید، همهی اینها مثل هر روش علمی دیگر، شاهد تجربههای جدید و تکمیل روشهای گذشته بوده است. آنچه ما در نقد ایشان گفتیم، از طریق بررسی مستندات ایشان بود. در تحلیل تاریخیاش گفتیم که بسیاری از این ارجاعات یا ارزش استناد و اعتبار تاریخی ندارند و یا برداشت نویسنده از محتوای اسناد نادرست است، و یا ایشان تنها به بخشی از منبع استناد کرده و صدر یا ذیل آن را نادیده گرفته است، و یا اسناد معارضی وجود دارد. این نکات در هر روششناسی تحقیق تاریخی میباید رعایت شود. حالا اگر سوالکنندهی محترم از روش مستشرقان چیزی سراغ دارند که در نقد ما نیامده، خوب است بفرمایند، تا ما هم استفاده کنیم.
-- دکتر عباسی: اشاره کردهاند که دیدگاه عصمت به این جهت زیر سوال است که شواهدی از برخورد برخی اصحاب با ائمه وجود دارد که نشان میدهد آنان ائمه - علیهم السلام - را معصوم نمیدانستهاند؛ مثل برخورد حجر بن عدی با امام حسن - علیه السلام - پس از صلح با معاویه که تعبیر «مضلّ المومنین» را به کار برد.
به این شاهد، نمونههای دیگری را نیز میتوان افزود. مثلاً ذوالخویصره در ماجرای حنین به پیامبر اعتراض کرد و گفت از دایرهی عدالت خارج شدید؛ یا حتی در ماجرای صلح حدیبیه خلیفهی دوم به پیامبر اعتراض کرد که چرا شما صلح کردید و ما به این ترتیب در برابر مشرکان کوچک شدیم. اما آیا از اینها میتوان نتیجه گرفت که همهی اصحاب پیغمبر چنین بودند؟ و شواهد دیگر را میتوان کنار گذاشت و گفت اصحاب به عصمت پیغمبر اعتقاد نداشتند؟ آیا با استناد به شاهدی مثل تعبیرِ احتمالاً تحریفشدهی حجر بن عدی، که قطعی نبوده و به شدت زیر سوال است میتوان چنین نتیجهای گرفت؟ حتی اگر بپذیریم حجر بن عدی چنین حرفی زده باشد، آیا این میتواند شاهدی بر این نظریه باشد؟ یعنی ما برای اثبات نظریهی خود میتوانیم چنین سندی را بگیریم و از هزاران سند دیگری که بر خلاف آن هست چشم بپوشیم؟
-- سوال فرمودهاند: در اثبات عقاید شیعی یا اثبات وجود عقیدهای در زمانی خاص نمیتوان صرفاً به تاریخ یعقوبی ارجاع داد؛ بلکه نقل تاریخی یعقوبی باید دقیقاً بررسی شود؛ زیرا کتاب یعقوبی مستقیماً از خود مالک اشتر مطلبی را نقل نکرده است؛ یعنی میباید سلسلهی سند ذکر شود، و چون چنین چیزی نبوده، مدعا قابل استناد نیست و از این روی، کل کتاب تاریخ یعقوبی و نیز تمام کتابهای تاریخی نیز غیر قابل استناد خواهند بود.
آقای سبحانی: همانگونه که گفتیم مدارک فراوان دیگری از اهل سنت در این باب وجود دارد که به چند مورد هم اشاره کردیم. استناد به تاریخ یعقوبی هم دلیل دارد. اولاً، تمام استنادات ایشان در این کتاب غالباً از سنخ تاریخ یعقوبی است، نه قویتر از آن است و نه بیطرفانهتر. مثلاً آیا ایشان وقتی به عبدالله بن ابی یعفور یا معلی بن خنیس نسبتی دادند، به مدرکی ارجاع دادهاند؟ اغلب استنادات تاریخی ایشان از این دست است؛ ثانیاً، ما خواستیم بگوییم نویسنده ادعای بزرگی دارد و آن این است که تمام روایاتی که بر یک صفت فوق بشری در ائمه - علیهم السلام - دلالت میکند، سلسله رواتش یا از اهل غلوّ ند یا متأثّر از اهل غلوّ. ایشان باید ثابت کند که یعقوبی مصادر تاریخیاش را از اهل غلوّ گرفته است، و اثبات این مطلب کار بسیار بزرگ و دشواری است. همچنین عرض شد که دست کم بیش از شصت سند از روایات و تاریخ اهل سنت و شیعه پیدا کردیم که این نکته را ثابت میکند، و ایشان تنها در صورتی میتواند مدعای خود را ثابت کند که رابطهی اینها را با نفوذ جریان غلوّ نشان دهد، و این تقریباً نا ممکن مینماید.
-- دکتر عباسی: سوال آخر نیز اینکه متدینان و مومنان به هر مذهبی، ممکن است تحت تأثیر انگیزهی مذهبیشان در مطالب دخل و تصرف کنند، و جناب کلینی و دیگر راویان شیعی نیز از این قاعده مستثنا نیستند و به رغم جلالت شأنشان ممکن است از باب «حبّ الشیء یعمی و یصم»، برای دخل و تصرف در روایات انگیزهای داشتهاند. از جناب آقای طباطبایی خواهش میکنیم که به این پرسش پاسخ دهند.
آقای طباطبایی: ما گاهی از منظری برونمذهبی بحث میکنیم، که در آن مقام چنین مطالبی مطرح میشود، ولی نگاه آقای مدرسی درونمذهبی است. بسیاری از این مستندات را قبول دارد. ایشان به مدرسهی قم با احترام مینگرد و شخصیت مرحوم کلینی، وثاقت او، اعتبارش نزد علما، و مقبولیتش در تاریخ را پذیرفته است. بنابراین اگر بخواهیم با آقای مدرسی گفتوگو کنیم طبیعتاً باید با همین مبنای مشترک سخن بگوییم. از سوی دیگر، حتی در بحثهای برونمذهبی اگر وثاقت و اعتبار همهی متون را بدین شیوه رد کنیم و آنها را کنار بگذاریم اصلاً امکان گفتوگو باقی نمیماند؛ زیرا شما هرچه بگویید، حتی قرآن را که منبع مشترک و متقن و یقینی ما است، زیر سوال میبرند.
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی