نویسنده حرفه ای، مخاطب حرفه ای تربیت می کند
همراه با جمال میرصادقی پیشگام ادبیات داستانی ایران.
اعتقادی به فطری بودن نویسندگی ندارد. نوشتن را هم مثل هر شغل دیگری اکتسابی میداند. میگوید: «نوشتن هم اصولی دارد. اگر اصول و قواعد آن را بیاموزید شما هم حتماً نویسنده میشوید.» به گفته او همه میتوانیم نویسنده شویم؛ منتهی باید حفره یا خلأیی در وجودمان احساس کنیم. حفرهای که جز با نوشتن با هیچ چیزی دیگری پر نمیشود. آنطور که میگوید برخی با عشق و علاقه بسیار قدم به این عرصه میگذارند. حتی یکی، دو کتاب هم از آنان منتشر میشود. اما بعد از مدتی به چیزهای دیگری اجازه میدهند که این جای خالی را برایشان پر کند. شاید به قول این نویسنده و مدرس داستاننویسی پیشکسوت به این دلیل باشد که عاشق واقعی نیستند. از جمال میرصادقی میگوییم. از مردی که بر گردن ادبیات داستانی ما حق بزرگی دارد و از پایهگذاران آموزش داستاننویسی در ایران است. آنچنان که اگر پای گفتههای بسیاری از نویسندگان چند دهه اخیر بنشینید از این میگویند که یا شاگرد او بودهاند یا بواسطه مطالعه کتابهایش جسارت قلم به دست گرفتن به دست آوردهاند. در میان شاگردان او که حالا نویسندگان صاحبنامی شدهاند، میتوان به «منیرو روانیپور» و«فریبا وفی» اشاره کرد. به انگیزه اطلاع از وضعیت آخرین کتابی که از او در چرخه نشر قرار گرفته، با «جمال میرصادقی» گفتوگویی انجام شده که بخشهایی از سخنان او را در ادامه میخوانید:
جامعه بسته جایگاه داستان کوتاه است
حرکت نویسندگان ما بر خلاف سیر جهانی، دلایل مختلفی دارد. تمایل نویسندگان ایرانی به اینکه نخست سراغ داستان کوتاه بروند شاید به این دلیل باشد که در داستان کوتاه راه برای پنهان کردن تفکر نویسنده از مسائلی نظیر سانسور بیشتر است. داستان کوتاه مثل رمان نیست که متکی به حقایق باشد و در بستر اجتماع رخ دهد.
شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن روزگار اینگونه بود که نویسندگانی همچون جمالزاده داستان کوتاه را به رمان ترجیح دادند. هدایت هم نوشتن را با داستان کوتاه آغاز کرد. همانگونه که اشاره شد این مسأله درست برخلاف روندی است که در عرصه جهانی ادبیات شاهد آن هستیم. در تمام کشورها نخست رمان وارد حیطه داستاننویسی نویسندگان میشود و بعد از آن داستان کوتاه مورد توجه قرار میگیرد. «فرانک اوکانر» در کتاب «صدای تنها» که درباره داستان کوتاهنویسان جهان نوشته شده، میگوید: «جامعه بسته جایگاه داستان کوتاه است. اما جوامع باز، پذیرای رمان هستند که در آنها نویسندگان قادر به انعکاس تمام جلوههای زندگی هستند. این در حالی است که داستان کوتاه راه پنهان شدن تفکرات نویسنده را برای او باز میگذارد و به نوعی امکان فرار او از سانسور را فراهم میکند.»
به عقیده من نخستین رمانی که در ایران شکل و شمایل واقعی رمان بر اساس معیارهای جهانی ادبیات داستانی را دارد، رمان «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی است. بعد از آن هم به سیمین دانشور و «سووشون» میرسیم.
«شوهر آهو خانم» و «تهران مخوف» هم رمان بهشمار میآیند.
وضعیت فعلی داستاننویسی در ایران
ما سه نسل داستاننویس داریم. نسل نخست که بین سالهای 1300 تا 1332 قرار دارد. جمالزاده، هدایت، علوی، جلال، چوبک، بهآذین، گلستان و دانشور، هشت نفری هستند که نسل اول داستاننویسی در ایران را شامل میشوند. این نسل، بلافاصله پس از واقعه مشروطه شکل گرفت. نسل دومیها هم بعد از کودتای 28 مرداد پا به عرصه ادبیات گذاشتند. من، هوشنگ گلشیری، محمود دولتآبادی و احمد محمود از این نسل هستیم. نویسندگان نسل دوم تا سال 1357 کارشان را ادامه دادند و بعد از آن هم نسل سوم پدیدار شد. البته از سال 1357 یعنی انقلاب به این طرف هنوز داستان نویسان در گروه نسل سومیها قرار میگیرند، چراکه هنوز واقعه و تغییری ایجاد نشده که بواسطه آن نسلهای چهارم و پنجم شکل بگیرد. البته میتوانیم بگوییم که نویسندگان دهه شصت یا هفتاد فلان ویژگی را در نوشتههایشان داشتند، اما نویسندههای این سه دهه همچنان نسل سومی هستند. به عبارتی روند نسلها به سرعت قبل پیش نرفته و متوقف مانده است.
در ارتباط با ادبیات داستانی تقسیمبندی در تمام جهان یکسان است. برای ما دوره قصه از آغاز داستاننویسی، یعنی از اسطورهها شروع میشود و تا قصههای تمثیلی ادامه پیدا میکند تا اینکه به دوره مشروطه میرسد. اما در غرب بعد از رنسانس قصه به پایان میرسد. قصه از شرق به غرب رفت و رمان و داستان کوتاه هم از غرب به شرق آمد. اگر بررسی کنید، خواهید دید که در گذشته اغلب پایگاههای مهم قصهها در کشورهایی نظیر چین، هند، ایران و بعد هم اعراب شکل گرفته است. یعنی کتابهایی مثل «هزار و یک شب» از هند به ایران آمده و در دوره اسلامی به عربی ترجمه شده و داستانهای هندی آن تغییر کرده و داستانهای عربی و ایرانی به آن اضافه شده است. بعد در قرن دهم به اروپا میرود و تحول عجیبی در زمینه داستاننویسی آنها ایجاد میکند. این ماجرا در اروپا تا رنسانس ادامه پیدا میکند. رنسانس تحول عظیمی در تغییر نگاه مردم و بویژه نویسندگان ایجاد کرد که حاصل آن تولد رمان و داستان کوتاه است. بعد از رنسانس بواسطه پدید آمدن جامعه صنعتی داستان به شیوه امروز قدم به عرصه گذاشت. در ایران هم این اتفاق با مشروطه رخ داد.
ویژگی های سه نسل داستاننویس در ایران
من این سه نسل داستاننویس را در کشورمان اینگونه تقسیمبندی کردهام. نام دوره نسل اول را دوره آغازین و تکوینی گذاشتم. نثرهای نویسندههایی مثل «هدایت» در این دوران بسیار سست و ضعیف است. موضوعات هنوز جا نیفتاده و تنها آغازگر هستند. دوره دوم از همان نویسندگان نسل اول پدید آمده که برای آن عنوان دوره رشد و گسترش را در نظر گرفتم. در این دوره نویسندگان ایرانی صاحب سبک میشوند. تکامل نویسندههای نسل اول در دوره دوم رخ میدهد. «آل احمد» در این دوره نسل گفتاری فوقالعادهای ایجاد میکند. «هدایت» و «علوی» نثرشان ضعیف است، اما وقتی که آرام آرام به «چوبک» میرسیم با نثر پخته او روبهرو میشویم. «آل احمد» هم نثری پدید میآورد که محاورهای و خوب است.
در دوره نویسندگان نسل دوم، نویسندگانی چون «گلشیری» و حتی خود من توجه بیشتری به نثر پیدا کردیم. «احمد محمود» هم در این دوره شکوفا میشود. او نثری ایجاد میکند که لحن گفتاری دارد اما خاص داستان است. همانگونه که اشاره شد نثر و نوع بیان در دوره اول ضعیف است اما در دوره دوم رو به تکامل میرود. در این دوره نویسندگان ژانر و نوع داستاننویسی خود را پیدا میکنند. قبل از «جمالزاده» ما رمانوارههایی داریم که نثر بیان آنها توضیحی- تشریحی است. در صورتی که میگوییم داستان کوتاه، رمان یا قصه نوشتن باید با بیان خاص آن باشد. باید تصویر بدهد؛ باید حرکت و روایت داشته باشد. بنابراین در نسل دوم به دوره رشد و گسترش میرسیم. بعد نسل سوم که از انقلاب به این طرف است، بهوجود میآید. به نظر من بهترین عنوانی که برای نویسندگان این دوره میتوان گذاشت نسل دوره ناهمگونی است.
اینکه میگویم ناهمگونی از این جهت است که در این نسل از سویی نویسندگانی مثل «احمد محمود»، «محمود دولتآبادی» و «هوشنگ گلشیری» را میبینیم که به قبل از سال 57 تعلق دارند. از سویی دیگر نویسندگانی هستند که میخواهند اساس داستاننویسی را دگرگون کنند و بنیان داستاننویسی را به سبک قصهها بازگردانند.
این نویسندگانی که به آنان اشاره شد میخواستند شیوه داستاننویسی را به روزگار گذشته بازگردانند. تلاش کردند تا دوباره داستاننویسی را به همان سبک و سیاق حکایت، حدیث و قصهنویسی ببرند. از جمله این افراد میتوان به نویسندگان بسیاری اشاره کرد که «بلقیس سلیمانی» و «راضیه تجار» از جمله آنها هستند. قصهنویسان اسلامی با استفاده از ویژگیهایی چون خرق عادت تلاش بر جذب مخاطبان داشتند، اما آنچنان موفق نشدند. بحث بازگشت به گذشته بویژه در دهه شصت بیش از هر دورهای خود را نشان میدهد، البته با گذشت زمان حتی نویسندگانی که خواستار بازگشت به گذشته بودند نیز متوجه شدند با قصه نمیتوان نیاز مخاطب امروز را برطرف کرد. بههمین دلیل اغلب این نویسندگان تحلیل رفتند.
از اواخر دهه شصت به این طرف تعداد این نویسندگان کم شد. آنها به مرور و با کسب تجربه و بهشیوه روز داستاننویسی، روی آوردند، البته اگر داستانهای فعلی بررسی شوند متوجه میشوید که هنوز هم برخی از نویسندگان درگیر سبک و سیاق قصهنویسی هستند. البته نوشتههای این افراد به لطف مصاحبههای رسانهای مطرح شده و به فروش میرسند. متأسفانه بازار فعلی کتاب، بازار درستی نیست. این شرایط بر سطح کیفی ادبیات داستانی هم اثر میگذارد. نویسندهای که حرفهای باشد، مخاطب حرفهای هم تربیت میکند. وقتی من خواننده آثار خوبی در اختیار داشته باشم دیگر به سراغ کتابهای سطح پایین نخواهم رفت. نسل نویسندههای به اصطلاح عامهپسند مثل «فتانه حاج سیدجوادی» یا «فهیمه رحیمی» هم منجر به پایین آمدن سطح سلیقه خوانندگان میشوند.
اوج داستاننویسی معاصر فارسی
اوج داستاننویسی معاصر فارسی در دهه چهل است. در این دوره ما نویسندگان بزرگی همچون «سیمین دانشور»، «هوشنگ گلشیری»، «احمد محمود» و «محمود دولت آبادی» را داریم. اوج درخشش داستان نویسی ما به همین دوران باز میگردد. بعد از این دهه داستاننویسی با سیر نزولی روبهرو شد و نوشتههای بازاری به بازار آمد.
اتفاقاً در میان آثار نویسندگان امروز هم کارهای خوبی دیده میشود. نویسندگانی که اتفاقاً برخی از آنان همچون «فریبا وفی»، «گیتی رجبزاده» از شاگردان من بودند. در بین نویسندههای جوان آثار برخی همچون «تکتم توسلی»، «انسیه ملکان»، «زهره حکیمی»، «راشین مختاری»، «حسین سناپور» و «ابوتراب خسروی» قابل توجه است. نویسندگان جوان هم آثار خوبی ارائه کردهاند اما قدرت آثار آنان به اندازه نویسندگان دهه چهل نیست.
در بین نوشتههای امروز هم آثار درخشان بسیاری دیده میشود اما نه آنچنان که بتوانند آغازگر فصل تازهای در ادبیات داستانی معاصرمان بهشمار بیایند. تا وقتی نویسندگی شغل دوم و سوم اهالی قلم باشد، اوضاع به همین ترتیب باقی خواهد ماند. خود من اگر شاگردانم را نداشتم هماکنون معلوم نبود با حقوق بازنشستگی و حقالتألیف اندکی که میگیرم، چه سرنوشتی داشتم. با وجود این نویسندگان جوان حتی در شرایط فعلی هم با عشق و علاقه مینویسند. البته ادبیات چندان هم قابل پیشبینی نیست. شاید از همین نویسندگان هم آثاری منتشر شود که فصل تازهای در ادبیات داستانی فارسی باز شود. بنابراین نمیتوانم با قطعیت به سوال شما پاسخ بدهم.
پیشرفت بسیار ادبیات داستانی امریکای لاتین
نویسندگان ادبیات داستانی امریکای لاتین،چون با ممیزیهای عجیب و غریب روبهرو نیستند، موفق به پیشرفت روزافزون اند. همین مسائل منجر به رشد ادبیات بازاری شده است، البته منکر ادبیات بازاری یا همان عامهپسند نیستم، چرا که در غرب هم این نوع از ادبیات مخاطبان خود را دارند. اصلاً تمام انواع ادبیات داستانی باید در کنار هم در بازار نشر وجود داشته باشند و ما نباید مانع وجود هر یک از آنان شویم.
باید از خودمان بپرسیم که چرا در امریکای لاتین شاهد خلق شاهکارهای متعددی هستیم اما در اینجا نه! مگر انسانها با یکدیگر فرق دارند؟ این تصور غلطی است. اصلاً بحث استعداد مطرح نیست. داستاننویسی بر اساس شوق و پشتکار است. من نقش استعداد را تنها 5 درصد میدانم و به نظرم همه میتوانند نویسنده شوند.