تیرها از هوا به مردم رسید
عباس پرویز آتشنشان است یک سال مانده تا بازنشسته شود، دیپلمه است. اما از این دیپلم خاطره هایی بسیاری دارد چراکه سال دیپلم او مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی ایران. « اتفاق هایی که در منطقه 16 پایتخت رخ داد را خوب به خاطر دارم. تقریباً دو، سه سال مانده بود که دیپلم بگیرم بچههای مدرسه اطلاعیههای امام خمینی (ره) را توزیع می کردند و از این طریق و از ارتباط با دانشجویان مذهبی ما راآگاه می کردند. خودمان هم بررسی میکردیم اما به همان نتایج میرسیدیم. هر چه می گذشت واقعیت های پشت پرده رژیم ستن شاهی برایمان آشکار تر می شد.»
به قصد کشت شلیک می کردند
پرویز ازروزهای 12 فروردین تا 22 بهمن می گوید: «آن روزها خیابانها از همه روزها شلوغ تر بود . مردم با پیامی که از طرف رهبرشان توسط اعلامیهها دریافت می کردند به خیابانها میآمدند و شبها از ساعت 10 تا 12 شب بالای پشتبام اللهاکبر میگفتند.آن زمان من سال آخر دبیرستان بودم خانه مان نازیآباد، بازار دوم بود. سر کوچه ما یک کلانتری بود . به خاطر دارم وقتی انقلابیون برای تسخیر کلانتری آمدند اللهاکبر میگفتند و ضد رژیم شاهنشاهی شعار سر میدادند. سربازها و آژان های عصبانی از کلانتری بیرون میآمدند و شروع می کردند به تیراندازی. خانه ما درست سر دو نبش خیابان بود. وقتی سربازها انقلابیون را تعقیب می کردند. در خانه را ما باز می کردیم و مردم میآمدند در حیات خانه ما پناه میگرفتند و از دست مأمورین رژیم فرار میکردند. آبی می نوشیدند. نفسی تازه می کردند و دوباره به خیابان های باز می گشتند و علیه رژیم شعار میدادند. عده ای از آنها هم زخمی بودند آنها هم آرام و قرار نداشتند تا پانسمان شان می کردیم. دوباره بر می گشتند به خیابان ها و به تظاهرات ادامه می دادند. برخی می رفتندخیابان انقلاب و جلوی دانشگاه تهران تظاهرات میکردند، برخی هم با هر دسته تظاهراتی که می دیدند همراه می شدند. جایش مهم نبود تنها ادا کردن تکلیف اهمیت داشت.»
شب 22 بهمن، شبی بود که مردم میخواستند کلانتری ها را بگیرند. آن شب را خوب به خاطر دارم. دیگر تیر اندازی ها هوایی نبود. آژان ها مردم را هدف گرفته بودند و به قصد کشت شلیک می کردند.
سنگرسازی زنان
این آتش نشان در ادامه از همبستگی مردم انقلابی می گوید از فداکار ها و گذشت های شان:« اگر به کسی گلولهای اصابت میکرد یا موردحمله قرار میگرفت مردم همه دستبهدست هم میدادند هر چه لازم بود را فراه می کردند. ملحفه خانهشان را میآوردند برای زخمی ها، به سربازهایی که از پادگان ها فرار کرده بودند لباس می د ادند تا شناسایی نشوند. مردم خیلی مقاومت میکردند و نسبت به هم مهربان بودند و دلسوز. یادم هست آخرین شبی که پادگانها را مردم داشتند میگرفتند. همه بالای پشتبامهایشان گونی پر میکردند و دور خانهشان را تماماً سنگربندی میکردند . تانکها هم از خیابان مداین میآمدند و رژه می رفتند از ساعت 10 تا 12 شب. اما با این وجود مردم بیمی نداشتند و از پشتبامها شعار مرگ بر شاه سر می دادند. آن شب حتی خانم ها هم همکاری می کردند ،گونی پر میکردند و سنگر می ساختند.»
مردم خوب و بد را تشخیص می دانند
این نوجوان زمان انقلاب ادامه می دهد:«همه مردم به تکامل رسیده بودند. مردم هشیار بودند. اعلامیه های امام را می خواندند و مو به مو اجرا می کردند. ظالم بودن رژیم دیگر برای همه واضح و روشن شده بودمردم آنقدر از جان گذشته بودند که با کوکتل مولوتف جلوی اسلحه های مرگبار ارتش و ساواکی ها می ایستادند. ساواک هم میترسید و جرات نمیکرد نزدیک شان شود و فقط ماموران تیر هوایی شلیک میکردند . اما در شب 22 بهمن، شبی که مردم میخواستند کلانتری را بگیرند دیگر تیر اندازی ها هوایی نبود. آژان ها مردم را هدف گرفته بودند و به قصد کشت شلیک می کردند. مردم در هنگام تیر اندازی ها به خانه ها پناه می بردند و ساواکی ها میدانستند مردم در خانهها هستند اما جرات داخل شدن را نداشتند. مردم هم وقتی آتش تیر اندازی ها خاموش می شد و صحنه را امن میدید دوباره میآمدند بیرون و کوکتل مولوتف پرتاب میکردند به سمت درهای کلانتری. مردم می خواستند ماموران را به وحشت بیندازند که آخرش هم همینطور شد روز آخر ماموران کلانتری ها را رها کردند و مردم داخل شدند. کانون این تظاهرات و درگیری ها خیابان انقلاب و در نزدیکی دانشگاه تهران بود.»
وی در پایان از خانواده اش می گوید و از سوالات همیشگی بچه ها:« من دو فرزند دارم یکی دختر و دیگری پسر. بیشتر وقت ها خاطرات آن دوران – سال 57- را برایشان تعریف می کنم. الان دیگر بزرگ شده اند و به دانشگاه می روند اما هنوز هم که هنوز است اگر سوالی در مورد وقایع آن دوران برایشان پیش آید اول به من مراجعه می کنند.»
مصاحبه: سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
مطالب مرتبط: