تبیان، دستیار زندگی
زمانی که نویسنده دست به قلم می برد تا داستانی تازه بنویسد، خودآگاه یا ناخودآگاه به وجود مخاطب داستان خود واقف است و امید دارد داستانش به دست آنها رسیده و خوانده شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حد و مرز گذاری برای نویسندگان

زمانی که نویسنده دست به قلم می‌برد تا داستانی تازه بنویسد، خودآگاه یا ناخودآگاه به وجود مخاطب داستان خود واقف است و امید دارد داستانش به دست آنها رسیده و خوانده شود.

بخش ادبیات تبیان
گل


زمانی که نویسنده دست به قلم می‌برد تا داستانی تازه بنویسد، خودآگاه یا ناخودآگاه به وجود مخاطب داستان خود واقف است و امید دارد داستانش به دست آنها رسیده و خوانده شود. گاهی حضور این مخاطب در خودآگاه نویسنده پررنگ است و گاه در لایه‌های ناخودآگاه او مخفی شده است. در هر حال پروسه خلاقه نوشتن قدم‌های مشخصی دارد که همه نویسندگان در طی نگارش داستان خود، کمابیش آن را طی می‌کنند.
برای نوشتن داستانی تازه، نویسنده باید ایده خود را به طرح تبدیل کند، فرم و قالب مناسب پرداخت طرح را تعیین کند و سعی کند به بهترین و موثرترین شکل ممکن عناصر داستانی خود را بچیند و بپردازد. در نهایت همه این عناصر باید در کنار یکدیگر پیوستگی و همگرایی لازم را برای القای مضمون داستان داشته باشند. شاید در مرحله نگارش اولیه، نویسنده خود را مغلوب نیروی خلاقه کرده، سعی کند وجود مخاطب را تا جایی که ممکن است در ناخودآگاه خود عقب براند، اما در مرحله بازنویسی داستان، نه تنها حضور مخاطب بلکه سایه‌های تاثیرگذار دیگری هم روی داستان می‌افتد و در خیلی موارد نویسنده به تغییر خودآگاه داستانش بنا بر این ملاحظات بیرونی دست می‌زند.
یکی از این ملاحظات، ملاحظات عرفی هستند که خیلی از نویسندگان در نهایت به آ‌نها پای‌بند می‌مانند. قطعا این ملاحظات در جهت اخذ مجوز داستان هم لحاظ می‌شوند، چرا که نویسنده می‌خواهد داستانش منتشر شده و به دست خوانندگانش برسد. یکی دیگر از ملاحظات نویسنده سلیقه مخاطب و ناشر است. در کل نمی‌توان وجود مثلث ناشر- نویسنده- مخاطب را که در تولید آثار ادبی موثر است انکار کرد. نویسنده نه تنها حضور خواننده و سلیقه مخاطب را احساس می‌کند و ناخودآگاه یا خودآگاه تغییراتی باب طبع او در داستان ایجاد می‌کند، بلکه حضور پررنگ‌تر و تاثیرگذارتر ناشر را در مرحله نگارش و به خصوص بازنویسی داستانش حس می‌کند.
در حال حاضر به نظر می رسد در مثلث گفته شده تاثیر ناشر بر دو ضلع دیگر یعنی مخاطب و نویسنده بیشتر است. درست است که هر سه ضلع این مثلث در کنار هم و وابسته به هم فرآیند تولید و مصرف آثار ادبی را رقم می‌زنند، اما این ناشر است که دو ضلع دیگر یعنی نویسنده و مخاطب را به هم مربوط می‌سازد. معمولا بخش ادبیات داستانی نشرها، بخش کوچک‌تر و کم درآمدتر آنها هستند. خیلی از ناشرین ادامه فعالیت خود در حیطه ادبیات داستانی تالیفی را صرفا برای کمک به فرهنگ و ادامه بقای ادبیات داستانی ایران می‌دانند و چشمداشت مالی به این بخش ندارند و سعی می‌کنند تمرکز اقتصادی خود را در بخش‌های دیگر مانند کتاب‌های تاریخی، روانشناسی، داستان ترجمه و غیره بگذارند. برای همین ناشر برای پذیرش داستان ادبی تالیفی بی‌میل‌تر عمل می کند و سعی دارد ضرر و زیان خود را به حداقل برساند. به همین دلیل سعی می‌کند در پذیرش آثار با ریسک کمتری عمل نماید.

نویسنده نه تنها حضور خواننده و سلیقه مخاطب را احساس می‌کند و ناخودآگاه یا خودآگاه تغییراتی باب طبع او در داستان ایجاد می‌کند، بلکه حضور پررنگ‌تر و تاثیرگذارتر ناشر را در مرحله نگارش و به خصوص بازنویسی داستانش حس می‌کند.

یکی از راه‌های پایین آوردن ریسک ناشر، پذیرش آثاری است که از لحاظ مضمون و قالب، به آثار موفق یا نسبتا موفق پیش از خود شباهت داشته باشند. مثلا کتابی که قبلا جوایزی برده یا راحت‌تر و سریع‌تر به چاپ‌های بعدی رسیده. به این شکل ناشر خیالش بابت بازار و مخاطب راحت است. اما مشکلی که پیش می‌آید این است که این برخورد محافظه‌کارانه ناشر در انتخاب آثار به این روش، باعث نوعی یکسان‌سازی و استانداردسازی در ادبیات داستانی شده.در ضمن این فرآیند به رفع فاصله بین مخاطب و داستان که مدام بیشتر می‌شود، کمکی نکرده است. اینجاست که نویسنده برای اینکه کتابش مورد پذیرش ناشر قرار گیرد، خودآگاه یا ناخودآگاه، تاثیر داستان های موفق قبل از خود را در پروسه خلاقه نوشتن سرکوب نمی کند و از زیر سایه سلیقه ناشر بیرون نمی‌آید.
نویسنده به عنوان هنرمند باید در پروسه عرضه و تقاضا، پیشرو باشد. اگر ناشر محافظه‌کار عمل می‌کند و صرفا به دنبال آثاری است که مطمئنا  متقاضی دارد، هر چند اندک باشند، نویسنده باید بتواند از آن فراتر رود. یعنی باید اثری بنویسد که نیاز ناخودآگاه مخاطب را شامل شود. یعنی اثری عرضه کند که تقاضای ناخودآگاه خوانندگان داستان را برآورده سازد. برای نیل به چنین هدفی نویسنده باید خود را از قید و بندها و ترس و نگرانی‌ای که انتشار کتابش را تهدید می‌کند، رها کند. این ممکن نیست مگر اینکه دست کم اندکی انعطاف در ناشر ایجاد شود و ناشر برای بقای واقعی و حقیقی ادبیات داستانی ریسک کند و اجازه دهد کتاب‌ها با سلیقه‌های مختلف و متفاوت و خارج از استاندارد تعریفی او منتشر شوند. شاید به این شکل مثلث ناشر- نویسنده -مخاطب به تعادل برسد و ادبیات داستانی رو به جلو رفته و رشد کند.


منبع: روزنامه آرمان- ضحی کاظمی