تبیان، دستیار زندگی
وقتی برای اولین بار عکس نویسنده ی مورد علاقه تان را دیدید، چه حسی در دلتان شکل گرفت؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسنده در میان هاله‌ای از تقدس

وقتی برای اولین بار عکس نویسنده‌ی مورد علاقه‌تان را دیدید، چه حسی در دلتان شکل گرفت؟

مریم سمیعی- بخش ادبیات تبیان
نویسندگان

هر یک از ما پس از خواندن چند اثر از یک نویسنده ممکن است به شیوه‌ی نگارش و نگرش او علاقه‌مند شویم و دوست داشته باشیم ساعت‌های زیادی را صرف خواندن جملاتی کنیم که از ذهن او تراوش کرده است. ممکن است حتی دوست داشته باشیم در جلسات نقدی که نام آن نویسنده برده می‌شود شرکت کنیم و در آثار او عمیق‌تر شویم. با وجود همه‌ی اینها هیچ تضمینی وجود ندارد که در زمان رو در رو شدن با آن نویسنده، همان احساسی در دل و جان ما شکل بگیرد که هنگام خواندن آثار او داشته‌ایم.

آرتور کریستال در مقاله‌ای برای ما از اولین باری می‌گوید که ولادیمیر ناباکوف را روی صفحه‌ی مانیتور خود تماشا می‌کند. اولین باری که به ریتم صدای او در مصاحبه‌ای که در دهه‌ی پنجاه ضبط شده است گوش فرا می‌دهد. کریستال با نگاهی بسیار دقیق جزئیات را به گونه‌ای وصف می‌کند که خواننده متوجه می‌شود که او آنقدرها هم از ویژگی‌های ظاهری و رفتاری ناباکوف راضی به نظر نمی‌آید: «این ولادیمر ناباکوف است روی مانیتور من، شیک و در عین حال ژولیده. کت‌و‌شلوار پوشیده و جلیقه‌ی چند دکمه‌ای که کراواتش زیر آن پف کرده و مثل دستمال گردن‌های قدیمی شده. درشت، لَخت، حساس و با عینکی سیاه نشسته است...ناباکوف با لهجه‌ی نامحسوسش می‌گوید: « چیزی که واقعا دوست دارم آن لرزش خفیفی است که هنرمند-مخاطب با خواندن متن در تیره‌ی پشتش احساس می‌کند.» بد نیست. در واقع به عنوان جمله‌ای که بداهه به ذهن برسد، خیلی خیلی خوب است. ولی صبر کنید! ناباکوف دارد با دست‌هایش چه کار می‌کند؟ دارد یک سری کارت‌ها را پشت‌و‌رو می‌کند. دارد به یادداشت‌هایش نگاه می‌کند. دارد حرف‌هایش را می‌خواند. (کریستال، 2011)»

بسته به اینکه مخاطب نسبت به اثر نویسنده چه احساسی دارد، واکنش‌های او در برابر هر نوع رفتار نویسنده در دنیای خارجی نیز متفاوت خواهد بود. اگر هم چون کانت به نبوغ یک هنرمند در خلق اثر هنری اعتقاد داشته باشیم و او را خالقی در نظر بگیریم که مفاهیم را از عدم با ظرافتی خاص خلق می‌کند به تبع انتظارات متفاوتی از او دارد. کانت در کتاب نقد قوه قضاوت این طور می‌نویسد: «نبوغ، استعدادی است که قواعد هنر را دیکته می‌کند. اما استعداد، به معنای قابلیت ذاتی تولید هنرمند، به طبیعت تعلق دارد. در نتیجه می‌توان اینگونه بیان کرد: نبوغ قابلیت ذاتی روح است که بدان وسیله طبیعت قواعد خود را به هنر می‌دهد.» (کانت، 1790) مخاطبی که به نویسنده‌ی مورد علاقه‌اش به این شکل نگاه می‌کند به همان میزان از او رفتارهای خاصی هم چون خوش صحبت بودن را انتظار دارد. اما اگر هم چون نیچه اعتقادی به استعداد ذاتی به آن شکل خاص نداشته باشد نگاهش متفاوت‌تر خواهد بود. نیچه در کتاب انسانی، زیاده انسانی درباره‌ی نفوس هنرمندان و نویسندگان می‌نویسد: «چیزی به نام استعداد ذاتی وجود ندارد. می‌توان از انسان‌های برجسته گروه‌های مختلف نام برد که استعدادهای اندکی داشته‌اند. آنان عظمت را کسب کردند و به نوابغ تبدیل شدند... همه‌ی آنان پشتکار کارگران ساعی را دارند که نخست می‌آموزند قبل از آنکه به کل اثر شکل دهند...»(نیچه، 1878)

آفرینندگان یک اثر هنری و ادبی در متنی که آثارشان دریافت می‌شود مجددا خلق می‌شوند.

پییر بوردیو در مقاله‌ای تحت عنوان اما چه کسی آفرینندگان را آفرید؟ از نزدیکی فرآیند تولید و دریافت اثر هنری سخن می‌گوید. از نظر او تنها زمانی می‌توان به اهمیت یک اثر هنری و ادبی پی برد که جایگاه تولید کننده‌ی آن اثر و قلمرو مصرف‌کنندگان آن به صورت همزمان مورد بررسی قرار گیرد: «ارزش آثار...وامدار ارزش اجتماعی فرد تولید کننده آنهاست و این امر چنان واضح و آشکار است که دیگر پرسش از آنچه هنرمند می‌آفریند بی‌مورد است، بلکه باید در مورد آن چیزی که هنرمند را می‌آفریند سوال کرد، همان نیروی استحاله کننده‌ای که هنرمند اعمال می‌کند...آنچه ارزش اثر را می‌سازد کمیابی (بی‌همتایی) محصول نیست بلکه کمیابی تولیدکننده است که در مقوله‌ی امضا... که نشانگر باور جمعی به ارزش تولید کننده و محصول اوست جلوه‌گر شده است.» (بوردیو، 1993)

آفرینندگان یک اثر هنری و ادبی در متنی که آثارشان دریافت می‌شود مجددا خلق می‌شوند. مخاطبان یک اثر، منتقدین، هم‌طرازان یک هنرمند، مورخان و خلاصه همه و همه در شکل گرفتن یک جایگاه خاص برای یک نویسنده دخیل هستند. براساس تعریف پییربوردیو از میدان‌های خاصی که در فضاهای گوناگون جامعه وجود دارد می‌توان این طور گفت که یک نویسنده با توجه به سرمایه‌های اجتماعی و اعتباری خاص خود است که می‌تواند نسبت به سایرین موفقیت‌هایی کسب کند. اما پیروز یک میدان پیروز همه‌ی میدان‌ها نیست. بلکه پیروزی در یک میدان ممکن است به معنای باخت در سایر حوزه‌های اجتماعی است. هنری دیوید تورو می نویسد: «بهترین مرا در کتاب‌هایم دیده‌اید. خودم دهاتیِ زمختِ الکنی هستم که به ملاقات حضوری نمی‌ارزد. حتی شعر از یک نظر لاف و گزافی بی‌پایان است. نه که پای تمامی آنچه که نوشته‌ام نایستم اما نسبت من با حقیقتی که عاجزانه از آن دم زده‌ام چیست؟» (کریستال، 2011)


منابع:
بوردیو، پییر (1993) اما چه کسی آفرینندگان را آفرید؟، ترجمه: مهدی نصرالله زاده، فصلنامه‌ی حرفه:هنرمند، شماره‌ی 17، 107-100
کریستال، آرتور (2011) وقتی نویسنده حرف می‌زند، ترجمه: احسان لطفی، مجله همشهری داستان ، شماره‌ی 27، 201-191
نیچه، فردریش ویلهلم (1393) انسانی، زیاده انسانی، ترجمه: محمد محقق نیشابوری و ابوتراب سهراب، تهران: نشر مرکز