تبیان، دستیار زندگی
پس از نخس ت وزیری بختیار، رفت و آمدهای سیاستمداران ایرانی و خارجی به نوفل لوشاتو شروع می شود. از ایران و کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکایی به سراغ آیت الله خمینی می روند و به ایشان می گویند: به رفتن شاه راضی شوید،
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
پرواز 4721

پرواز 4721 - پاریس تهران- تاریخ انقلاب

سه شنبه 26 دی ماه 57

شاه رفت. این عنوان درشت روزنامه های آن روز بود.

پس از نخست وزیری بختیار، رفت و آمدهای سیاستمداران ایرانی و خارجی به نوفل لوشاتو شروع می شود. از ایران و کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکایی به سراغ آیت الله خمینی می روند و به ایشان می گویند:

-به رفتن شاه راضی شوید، زیرا آمریکا و ارتش را نمی شود شکست داد. آیت الله خمینی پاسخ می دهند:

... شما به مردم کاری نداشته باشید، آنان جمهوری اسلامی را می خواهند. اگر بخواهید این مطلب را رسما بگویید،؛ شما را به مردم معرفی می کنم.

... ارتش از خودمان است، به آمریکا هم که مربوط نیست، شاه رفتنی است، ریشه ی رژیم شاهنشاهی را باید قطع و مردم را آزاد کرد.

و سرانجام شاه از کشور از خارج می شود. قبل از شاه، خانواده او و بعضی از اعضای خانواده سلطنتی به آمریکا رفته اند. حالا نوبت شاه و فرح رسیده است.

شاه رفت

... شاه هنگام ترک تهران گفت: همان طور که در موقع تشکیل این دولت گفته بودم، مدتی است که احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت. این سفر امروز آغاز می شود. با رأی امروز مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شده، امیدوارم که دولت بتواند هم در ترمیم گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود. شاه در مورد مدت مسافرت گفت: این بستگی به حالت مزاحی من دارد و نمی توانم آن را الان مشخص کنم. در ساعت 13 و 8 دقیقه، هواپیمای حامل شاه و همسرش، تهران را به مقصد مصر ترک کرد.

خبرگزاری ها از قول یک مقام دربار نقل کردند که شاه جعبه کوچکی از خاک ایران را همراه برده است! پس از انتشار خبر خروج شاه از ایران، دسته هایی مختلف مردم از بعدازظهر در شهرها به کوچه ها و خیابان ها ریختند دست به تظاهرات گسترده ای زدند و در چند شهر، مجسمه شاه را پایین آوردند. مردم از ساعت 2 بعدازظهر، گروه گروه در محله های تهران گرد هم آمده بودند و شادی شهر را فرا گرفته بود. صدای بوق اتومبیل ها در تمام شهر شنیده می شد و باران نقل و شیرینی بر سر مردم فرو می ریخت. ملت سرا پا جشن و شادی و سرور بود.

همه فریاد می زدند: شاه فراری شده.

شاه رفت

سقوط در یک لحظه

... دوان دوان به طرف پارک شهر رفتیم. بین راه متوجه شدیم که چند نفر دیگر هم دارند به طرف پارک شهر می دوند. سرعتمان را بیشتر کردیم و از آن ها جلو زدیم. بالاخره وارد پارک شهر شدیم. فکر می کردیم که اولین کسانی خواهیم بود که به آن جا می رسیم، ولی زودتر از ما یک کلاغ روی مجسمه شاه نشسته بود و با بی خیالی قار قار می کرد. انگار آقا کلاغه از ما زرنگ تر بود. از دم اسب گرفتیم و
رفتیم بالا. دوستم سوار گردن شاه شد و من هم روی یال اسب نشستم؛ درست رو به روی صورت شاه. یک نفر یک چکش برایم پرت کرد. شروع به شکستن دماغ شاه کردم. به زودی پارک شهر پر از مردم شد. آن قدر سوار مجسمه شدند که دیگر جایی برای سوار شدن نمانده بود.
چند نفر طنابی به گردن مجسمه انداختند و شروع به کشیدن کردند؛ ولی مجسمه از جایش تکان نمی خورد. ناگهان جرثقیلی وارد پارک شهر شد. نمی دانم از کجا پیدایش شد. فورا زنجیر کلفتی به گردن شاه بستند. ما هم آمدیم پایین و بالاخره مجسمه شاه همراه اسبش از آن بالا سقوط کرد ...
فرار شاه

جمعه 29 دی 1357

در این روز، مردم در راهپیمایی اربعین امام حسین (ع) شرکت کردند. جمعیت تمام کوچه ها و خیابان ها را پر کرد. از اولین ساعات بامداد همهمه حرکت گروه ها در شهر پیچید: در سر هر کوچه ای، در پشت در هر خانه ای، در عرض هر خیابانی. ساعاتی بعد، همهمه ها به فریادهایی تبدیل شد که آسمان را پر کرد.

جمعیت به طرف میدان آزادی در حرکت بود، هرگاه هلی کوپترهای ارتشی در آسمان شهر پیدا می شدند، مردم مشت ها را گروه می کردند و به طرف آن ها تکان می دادند. دریایی از میلیون ها انسان به خروش آمده بود. همه یک صدا فریاد می کشیدند:

برادر شهیدم، شهادتت مبارک!

نصر و من الله و فتح و قریب

مرگ بر این سلطنت پر فریب

کابینه بختیار یک حیلۀ جدید است

برنامه خمینی بر چیدن یزید است

حزب فقط حزب الله

رهبر فقط روح الله

این است شعار ملی

خدا، قرآن، خمینی

استقلال آزادی جمهوری اسلامی

هوایی که قصد باریدن داشت، تنها به بوی باران بسنده کرد و راهپیمایان با مشت های گره کرده و نظم همیشگی پیش رفتند. همه راهی شدند. زن های بچه در بغل، پیرزن های پشت خمیده، پیرمردهای عصا به دست، بچه های سوار بر شانه پدر، همه و همه با هم فریاد می کشیدند و شعار می دادند.

راهپیمایی

بختیار هم با دولت ملی اش راه به جایی نبرد. سید جلال الدین تهرانی که رییس شورای سلطنت بود، نزد آیت الله خمینی رفت و این شورا را غیر قانونی خواند. آیت الله خمینی به شورای انقلاب مأموریت داد تا انقلاب را هدایت کند و آن را به مقصد نهایی برساند.

یکشنبه 1 بهمن

1357 در این روز، این جمله با خط درشتی در تمام روزنامه ها چاپ شد:

روزنامه

مردم با هیجان و خوشحالی این خبر را به هم اطلاع می دادند. خبر با سرعتی که سابقه نداشت در کوچه ها و خیابان ها دهان به دهان نقل شد. قرار بود آیت الله خمینی روز جمعه به تهران بیایند. یکی از نزدیکان ایشان گفته بود: «وقتی آقای به تهران بیاید، دولت بختیار را جارو خواهند کرد. » در همین روز، 2800 نفر از همافران و افسران و درجه داران پایگاه شاهرحی دست به اعتصاب غذا زدند. این اولین اقدام جدی در جهت پیوست ارتش به ملت بود. مردم به خیابان ها ریختند و فریاد زدند:

ارتش برادر ماست خمینی رهبر ماست

آنان به سربازان ودرجه داران گل هدیه کردند. ارتش رفته رفته به ملت می پیوست. همان طور که آیت الله خمینی گفته بود، ارتش از ملت بود و به ملت پیوست. اغوش ملت به روی ارتش باز بود.

پنجشنبه 5 بهمن 1357

بختیار فرودگاه را می بندد خبر مثل برق در شهرها، می پیچید و قلب همه را پر از خشم و درد می کرد. مشت ها خود به خود گره می شدند. لب ها از خشم می لرزیدند و فریادها به آسمان می رفتند. آیت الله خمینی نمی توانست روز جمعه به تهران بیاید، چون بختیار تمام فرودگاه های ایران را برای 3 روز بسته بود. مردم خشمگین به خیابان ها ریختند و شعار دادند:

وای به حالت بختیار ، اگر خمینی دیر بیاید

 

آن ها دست به تظاهراتی گسترده زدند و در حالی که فریاد می کشیدند:

اگر امام فردا نیاید ، مسلسل ها بیرون می آد

خمینی خمینی ، قلب ما باند فرودگاه توست

به طرف دانشگاه تهران به راه افتادند و به روحانیونی که در مسجد دانشگاه متحصن شده بودند پیوستند.

کیهان

نشر لک لک
مقصود نعیمی ذاکر


منبع: تاریخ انقلاب - پرواز 4721 پاریس تهران

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.