تبیان، دستیار زندگی
مجموعه شعر سپید دمیدن در ساز برنجی بادی شامل 60 شعر تازه کمال شفیعی است که در فضایی اجتماعی سروده شده و شامل شعر های سال 91 تا اكنون شاعر است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دمیدن در ساز برنجی بادی

مجموعه شعر سپید "دمیدن در ساز برنجی بادی" شامل 60 شعر تازه کمال شفیعی است که در فضایی اجتماعی سروده شده و شامل شعر های سال 91 تا اكنون شاعر است.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
کمال شفیعی

کمال شفیعی خود درباره ی کتابش چنین گفته: این مجموعه شعر فضایی متفاوت با دیگر مجموعه شعرهایم دارد.

شعرهای مجموعه شعر "دمیدن در ساز برنجی باد" عمدتا با فضای نو و متفاوت سروده شده اند و تلاش بر این بوده نگاهی تازه به موضوعات شاعرانه داشته باشد چرا كه فضای امروز ادبیات فضایی است كه موضوعات و بسامدهایش شبیه هم شده است و انگار آبشخور شعرها و نحوه قرار دادن لنز دوربین های ذهنی شاعران تقریبا مشابه است.

بررسی مجموعه شعر «دمیدن در ساز برنجی بادی» توسط اسماعیل امینی:

دمیدن در ساز برنجی بادی؛ سروده‌های کمال شفیعی، دفتری است از شعر‌های بی‌ادعا و صمیمی که نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. با آنکه نگاه نافذ شاعر در ساده‌ترین اشیاء و لحظه‌های گذرای زندگی، شعر را کشف کرده و با بیانی بی‌پیرایه، اما منسجم و تأثیرگذار، ما را به تماشای شعر می‌برد، هرگز مهارت‌های شاعرانه خود را به رخ نمی‌کشد. حتی وزن عروضی که صورت بیرونی و نمایان شعر است، در سطرهای این دفتر، پیدا و پنهان است؛ مانند تبسمی آرام و نامحسوس که بر چهره دل انگیز شعر‌ها می‌نشیند و محو می‌شود.

سطرهایی از این دست: از تو لبریزم ای عشق / چون جام شوکران/.../ لبریزم از تو ای عشق/ ای برترین گناه/ عینکم خیره به من می‌نگرد/ / پیپی بکش که تب کند از عشق/ هر سینه‌ای که سهم تو را خواست... شعر شماره 3 این دفتر نیز سراسر موزون است(در بحر مضارع نیمایی).

دنیایی که شعر‌های کمال شفیعی می‌آفریند، آشنا و غریب است، واضح و مبهم است، صمیمی و شگفت است؛ و همین دوگانگی‌هاست که مخاطب را برمی‌انگیزد تا همراه شاعر به لحظه‌های ناب شعر برود و در لذت کشف گستره‌های ناشناخته جهان بیرون و درون سهیم باشد. بخشی از دنیای بیرونی شاعر، در محیط شهری امروز شکل می‌گیرد با نشانه‌‌هایی از ناخرسندی و احساس محصور شدن و رنگ باختن رویا‌ها و حتی دلخوشی‌های ساده زندگی طبیعی انسان: توی گرمای چهل و پنج درجه / و ازدحام مترو‌های تجریش/ نگران چک‌هایی که / مثل خروس بی محل/ با تلفن‌هایی که گاه آنتن نمی‌دهند... /پسرم تو می‌توانی / صندلی را اسب فرض کنی/ پدرت را قهرمان/ پدرت می‌تواند/ در طول سه شیفت کار روزانه / دعا کند/ مثل کارفرمایش/ قهرمان دست نیافتنی آرزوهایش باشی.

بخش دیگری از دنیای بیرونی شعرهای این دفتر در طبیعت شکل می‌گیرد: سنگی از کف رودخانه برمی‌دارم/ به خودم می‌اندیشم / و به شباهت غریبی که داریم/ قاصدکی را از هوا می‌گیرم/ و به سنگ‌های رودخانه خیره می‌شوم. هم چنین ذهن سیال و خلاق شاعر او را به اعماق تاریخ و به این سو و آن سوی جهان پیرامون می‌کشاند اما این پویایی مداوم،زمینه ساز بیان دنیای درونی و آرمانی شاعراست. این دنیای آرمانی آمیزه‌ای است از کودکی، اسطوره، حماسه، طبیعت، هنر، عشق و مهربانی.

شعرهای کمال شفیعی در این دفتر، ما را بدان سوی می‌برد که نگاه‌های جست و جوگر شاعران و چشم‌های کمال جوی عاشقان همواره بدان سوی می‌نگریسته است.

نشانه‌های دنیای دلخواه شاعر را در تقابل با دنیای واقعی و ناخوشایند در تمام شعرها می‌توان یافت: 1- مهربانی و تبعیض: نان را قسمت کن / میان بچه‌های سر چهارراه و/ فال حافظی بگیر/ آن‌ها هم می‌توانند عاشق باشند/ وقتی نان‌ها به نسبت مساوی/ قسمت شده باشند. 2- عشق و جنگ: بلند شو رفیق صابر/ شعری بگیران / تا دختران عرب/ خلخال‌هاشان را/ با قطار فشنگ‌ها/ عوض کنند. 3- کودکی و گذار زمان: کودکی می‌شوم/ آغوش گشوده / همراه عکس‌ها / شروع به دویدن می‌کنم/ زنگ مدرسه را زده‌اند/ دیر می‌رسم/ آقای خلیلی می‌گوید: دیر رسیدی پسر/ صف‌ها به طرف کلاس حرکت کرده‌اند/ راستی / چه زود پیر شدی. 4-حماسه و واقعیت: آخرین یوزپلنگ این جنگل هم که باشی/ به دیدنت می‌آیند/ در کنارت / عکس یادگاری می‌گیرند/ بچه‌های مدرسه‌های جنوب شهر. از این دست دوگانه‌هایی که با هم تقابل دارند و ناهمگونی میان دنیای مطلوب ذهنی و دنیای نامطلوب عینی را بیان می‌کنند در شعرهای کمال شفیعی پرشمار است اما از آن میان هنگامی که در دنیای واقعی پیرامون، شاعر با نشانه‌هایی از هنر مواجه می‌شود؛ گویی گمشده دلخواه خویش را یافته است. آنجاست که ذهنیت شاعر، تجسم بیرونی‌ می‌یابد و به واقعیتی عینی بدل می‌شود یعنی هنر و آثار هنری، برای شاعر صورت تجسم یافته ذهنیت‌ها و آرمان‌های انسانی اوست ؛ این است که دمیدن در ساز برنجی بادی برای شاعر نشانگر درآمیختن دنیای درون ( دلخواه) با دنیای بیرون ( واقعی) است.

بنابراین ساز برنجی بادی، واسطه‌ای است که دنیای ذهنی و عینی را به هم می‌پیوندد و سرودن شعر، همانا دمیدن در ساز برنجی بادی است: مثل دمی / گمشده در ساز برنجی بادی/ گوشه فراموشی عتیقه فروشی‌ها/ از تو حرف‌ها دارم. در میان شعرهای کمال شفیعی ، ظرافت‌ها و رندی‌های شاعرانه‌، پیدا و پنهان است. پیداست، اما نه آن گونه که هنرنمایی شاعر باشد و مخاطب را به تحیر در هنروری شاعر دچار کند. پنهان است، اما نه آن‌گونه که در پیچیدگی‌های تصنعی محو شده باشد. برای روشن شدن مقصودم، سطرهایی از آغاز و پایان چند شعر را باز می‌نویسم.گویی سطرهای پایانی، تفسیری است از آن چه در سطر‌های آغازین شعر آمده است.

شعر شماره13 این گونه آغاز می‌شود: سنگی/ از کف رودخانه برمی‌دارم/ به خودم می‌اندیشم. و با این سطر پایان می‌پذیرد: ما مسافران جا مانده کدام قطاریم، که بیانگر نوعی تشبیه پوشیده( مضمر) میان دو تصویر است. در آغاز شعر شماره 31 آمده است: تردید / حق به جانب و آرام/با ما قدم می‌زد. و در سطرپایانی همان شعر: و ما / با شمارش هردرخت/ از هم دورتر می‌شدیم. بقیه سطرهای شعر، گویی جمله معترضه‌ای است میان این سطرهای آغاز و پایان که بدون آن جملات نیز شعری کامل را می‌سازند.

دمیدن در ساز برنجی بادی با آن که دفتری است کم برگ با 60 صفحه و فراهم آمده از 36 شعر که اغلب آنها بسیار کوتاه است، بی مزاحمت پرگویی‌‌ و پرادعایی ، مخاطب را با خود به آفاقی گسترده و بی کران می‌برد وبا کلماتی ساده، جهان را هرآنچه در آن است، بازمی‌آفریند و به سخن درمی‌‌آورد، تا با شعر، جهانی دیگرگون بسازد از آن رنگ که چشم نواز است و از آن گونه که دلخواه است. شعرهای کمال شفیعی در این دفتر، ما را بدان سوی می‌برد که نگاه‌های جست و جوگر شاعران و چشم‌های کمال جوی عاشقان همواره بدان سوی می‌نگریسته است. با این همه در شعرهای او، پرداختن به سویه مطلوب و ذهنیت آرمانی مقدمه غفلت از واقعیت و جهان محسوس پیرامون نیست ؛ توازن و پیوستگی طبیعی و هوشمندانه میان دنیای درون و بیرون، میان اسطوره و تاریخ، میان رهایی روح و تنگنای جسم، میان دنیای رنگارنگ کودکی و دنیای خاکستری میانسالی، شیوایی خاصی به شعر‌های این دفتر بخشیده است.

مجموعه اشعار «دمیدن در ساز برنجی بادی» را انتشارات نیماژ در تیراژ 1100 نسخه و با قیمت 6000 تومان روانه بازار نشر نموده است


منابع:
فرهیختگان
پایگاه خبری حوزه هنری

گربه ی مهندس

زبان مشترک عشق

سفر با «این کشتی پراسرار»

با حلق هایی بریده!