مدیریت ماشین زندگی
اگر صاحب یك وسیله نقلیه باشید، به مرور با سعی و خطا و از این و اون شنیدن و از استاد اهل فن آن پرس و جو كردن، قدری به نشانهها و علل كاركرد خوب و بد آن آشنا خواهید شد.
البته مسلماً یك سری از عوامل بازدارنده خارجی هم وجود دارند كه در صورت فعال شدن عوامل بازدارنده درونی، قدرتی دو چندان پیدا میكنند.
یعنی چی؟ یعنی اینكه، مثلاً، وقتی جلوبندی ماشین خراب باشه، شاید توی خیابانهای معمولی با آسفالت مناسب مشكلی ایجاد نكنه و بتونیم حالا حالا باهاش سركنیم، اما وقتی این ماشین تو مسیری پر از دستاندازهای ناهنجار بیافته، اینجاست كه عوامل بازدارنده محیطی میتونند عوامل بازدارنده درونی را تقویت كنند و مسلماً جلوی حركت طبیعی ماشین را خواهند گرفت.
مثل زندگی اجتماعی ما، فردی كه از اعتماد به نفس خوبی برخوردار نیست در محیط امن خانواده شاید كمتر متوجه ضعف عدم اعتماد به نفس خودش بشه، اما بیشك شما هم تجربه كردید، با پا گذاشتن به مدرسه یا محیط كار به ویژه در محیطهای رقابتی كه بسیاری از ارزشهای اخلاقی سبك گرفته میشدند، آنجاست كه ضعف اعتماد به نفس ما شدت گرفته و دردسرهایی هم برایمان ایجاد خواهد كرد.
بله اینها مثالهای مختصری از اتفاقات همسفری با وسائل نقلیه روزمره ماست كه شاید در روز بارها و بارها مستقیم و غیرمستقیم با آن درگیر هستیم، یا حتی زندگی میكنیم و جزئی از ما شدهاند. خوب اگر نیمنگاهی به وسائل نقلیهمان بیندازیم شاید بهتر بتونیم خودمونو بشناسیم و جلوی ریپ زدنهامونو بگیریم!
و اما بریم سراغ ماشین درون خودمان؟ آیا تا حالا نیمنگاهی با تأمل به افكار، احساسات، رفتار، كنشها و واكنشهای خودمون انداختیم:
* شده جایی ریپ بزنیم
* یا دائم خاموش كنیم
* تو سر بالاییها نكشیم
* تو سرپائینیها ترمز نگه ندرایم
* روزهای بارانی برف پاك كن مون خوب كار نكنه
* چراغهامون یك درمیان نیمسوز شده باشند
* لاستیكهامون باد دزدی پیدا كنند
*زود به زود داغ كنیم و جوش بیاریم
* دندههامون به سختی و با صدای دلخراش جا برود
* به روغنسوزی یا هزینههای سرسامآور گرفتار شویم
* آئینههامون خوب تنظیم نشده باشن و پشت سر و گذشتهمون را خوب نبینیم و از كنار اطرافیانمان غافل بگذریم
* آئینههای بغل را از دست بدیم و بیخبر از طرفین، مسیر زندگی را تو ابهام و شك و ترس طی كنیم
* شیشه نگاهمون كثیف و خاكی باشه و نشه چشمانداز جلو را به خوبی دید و مسیر را درست رفت
* برف پاك كن چشامون درست شیشه نگاهمون را پاك نكنه
* تو صندوق عقب آن قدر بار بگذاریم كه كاپوت عقب باز بمونه و نتونیم عقب یا گذشتههامونو خوب ببینیم و از ترس پیشامدهای پشت سر هوشیاری جلو را از دست بدیم
* بیش از ظرفیت ماشین و خودمون بار سوارش كنیم، طوری كه از هر طرف ماشین زندگیمون یك چیزی آویزان و سرگردون باشه
* درهای ماشین یا دستهامون به هیكلمون خوب چفت نشند و دستامون كج باشند و هر حركت ناموزونی را انجام بدند،
* روغن ماشین دائم كم بشه و حواسمون بهش نباشه و به معنایی سوء تغذیه پیدا كنیم
* چرخ و فرمونمون بالانس نباشن و تو مسیر دائم كج بریم و با فشار و انرژی زیادی خودمونو تو مسیر نگه داریم
* انگیزه و میزان گاز دادنهای ماشین زندگیمون بشه میزان سرعت ماشین بغلی كه یا میریم تا روشو كم كنیم یا با دلخوری و بعد از كلی چراغ زدنهای اون میكشیم كنار و تا مدتها به این، جا ماندن فكر كنیم.
میبینید چقدر از ماشین یا این تن خسته خود غافل شدیم. شاید از صبح تا شب فقط به بزكش میرسیم، رینگ عوض میكنیم، رنگ چراغهامونو از حالت استاندارد خارج میكنیم، بوقمونو فانتزی میكنیم و هزار تا چیز دیگر را دائم به صورت غیرمتعارف تغییر میدیم، تا میان آن همه ماشین یا آدم تك باشیم؛ اما
* شده بعد از مدتها بعد از آن همه ریپ زدن و برق دزدی بالاخره تصمیم بگیریم و این تن و روح صدمه دیده را پیش كارشناس و طبیب ببریم.
* شده یك بار هم بریم پیش یك كارشناس و تفاوت خودمونو با مدلهای جدیدتر و كاملتر یعنی نخبگان یا محققین جویا بشیم، بپرسیم یا حتی فقط یك بار آنها را ملاقات كنیم.
* شده چند وقت یكبار بدون هیچ دلیلی فقط از سر پیشگیری بریم سراغ اهل فن، و روح و جسم این تن خسته را به درمان بگذاریم.
* شده تا وقتی كه ماشین نداریم، یا فرصت بعضی مراحل زندگی هنوز جور نشده، از غصه حتی امكان پیادهروی یا یك زندگی معمولی را هم از خودمون دریغ كنیم.
* شده یك وقتهایی آنقدر از خودمون غافل بشیم كه اصلاً ندونیم چهمونه و فقط یك لحظه ببینیم كه دیگه روشن نمیشیم و راه نمیریم، یا به قول معروف دل و رمق زندگی كردن نداریم، بعد با خواهش و التماس از آدمهای دور و برمون بخواهیم كه قدری هولمون بدند یا به قول امروزیها بهمون انرژی مثبت بدند.
البته بعضی وقتها با یكی دو هول یا جمله مثبت دوست و آشنا و حتی غریبهها راه میافتیم و بعضی وقتها هم اصلاً تكان نمیخوریم و آخرش هم كنار جاده پارك میكنیم تا استاد اهل فن بیاد و ما رو راه بیندازه.
* شده تو مسیر زندگی یا اتوبان و خیابان، اختیار مسیر را بسپاریم به آدمهای بیرون یا داخل ماشین و چراغ راهنمای راست و چپ آنها یا اشارههای داخلیشون تعیین كننده مسیر ما بشه.
* شده وقتی به یك سواره یا رهرو دیگه برسیم و دائم بهش بگیم، خوش به حالت، مال تو بهتره، مال من بد، و خودمونو با دست خودمون سركوفت كنیم.
* شده از جایگاه خودكمبینی، زندگی یا ماشینمون دیگه برامون بیارزش بشه و هیچ كنترل و مراقبتی از آن نكنیم و غافلانه فرصت بدیم تا افراد ناپاك و سودجوی محیط بهش دست درازی كنند. بعد هم یك حس قربانی و مظلومیت بشه شیرینی روز و شبمون.
* شده وقتی از روی رفاقت، ماشین یا بخشی از زندگیمونو در اختیار كسی بذاریم، دائم حساب و كتاب كنیم و ارتفاع توقعات را تا كهكشانها بالا ببریم.
* شده وقتی فرصتی پیش آمده و ماشینمون 2 مدل بالا رفت یا زندگیمون رنگ و لعابی پیدا كرد، زود بریم سراغ آدمها و شروع كنیم به فخرفروشی.
* شده وقتی ماشین زندگیمونو بزنیم به كسی یا جایی و از قیافه بیندازیم، بعد هم بریم یه گوشه پاركینگ یا تو حاشیه و از ترس حرف و حدیث مردم تا مدتها فرصت اطلاع یا زندگی دوباره رو از خودمون بگیریم.
* شده سیر طبیعی تركیب و مدل ماشین یا زندگیمونو فقط به این بهانه مخدوش كنیم كه یك تنوع و دلخوشی ایجاد كنیم و بعد همین تمایز بشه اسباب دردسر و مزاحمتها.
* شده هنگام پارك ماشین یا استقرار زندگی طوری مخصوصاً قرار بگیریم كه جای بیشتری رو به خودمون اختصاص بدهیم. البته به این بهانه كه راحت باشیم، راحت بریم و راحت بیاییم و جای دیگران رو به عمد تنگ كنیم.
* شده وقت راه افتادن و حركت كردن سهواً یا بیتفاوت یا خدای نكرده برای صاف كردن حسابهای گذشته طوری رد شیم كه به وسیله یا زندگی دیگران خط بیندازیم و از همه بدتر پشت سرمونو هم نگاه نكنیم.
* شده تومسیر زندگی غافل و شتابان چنان رد شیم كه كسی رو زیر چرخهای ماشین زندگیمون له كنیم، بعد هم بترسیم و فرار كنیم و تا آخر عمر كابوس ببینیم و عذاب وجدان داشته باشیم.
* وای از روزی كه ناشكری كنیم و از خودمون بدمون بیاد و نگاهمون حریصانه و تو چشم هم چشمی و یك وقتها ناپاك بره سراغ ماشین یا ببخشید زندگی آدمهای دیگه و به اصطلاح ماشین خودمونو، یعنی زندگی خودمونو دوست نداشته باشیم و مرغ همسایه غاز بشه برامون.
واقعاً با این همه غفلت نسبت به خودمون، یا ماشین زندگیمون چطور انتظار یك مسافرت یا طی طریق خوب و امن و با لذت را داریم.
چه خوب بود دور از هرگونه مقایسه و چشم همچشمی، بدون هیچ نگاه خیرهای به كمبودها و تاریكیها، با تكیه به همون نقاط قوت هر چند كم و همون یه ذره سوسوی سرنوشت، پاهامونو محكم روی زمین میذاشتیم و به خودمون قوت قلب میدادیم كه روی پای خودمون ایستادیم و با هر دو دوستمون فرمون زندگیرو محكم میچسبیدیم و نمیذاشتیم هیچ اهل و نااهلی لغزشی برای ما ایجاد كند.
با نگاهی مصمم و كنجكاو و تیزبین به بلندای افق چشم میدوختیم و مصمم و استوار پا رو روی پدال گاز میفشردیم و با دستان مصمم خود، دنده زندگی رو بسته به نوع مسیر و شتاب لازمه تطبیق میدادیم، كنترل میكردیم و با سرعتی مطمئن خودمونو و آنهایی رو كه بهشون اعتماد كردیم و دوستشون داریم و با آرامش و سرخوش به سرمنزل مقصود برسونیم.
نویسنده: نیره سادات دیانه