تعمیر یا تعویض
یکی از بزرگترین معضلات همیشگی خانه ما چیدمان فضای داخلی بود . خانه ما در نوع خود فضای کافی برای قرار دادن وسایل دارد. اما چند سالی است سلیقه ها به همراهی سطح خرید تغییر کرده است. و این باعث شده لوازم قدیمیان بازنشسته شوند و نیروهای تازه ای بکار گرفته شوند .این تغییر فضا در ابتدا دوست داشتنی و مهیج بود . اما کم کم ...
در نشیمن خانه ما یک دست مبل بزرگ و قطور لمیده است و برای انجام هیچ کاری به ما فضا نمی دهد . در واقع از روزی که پایش را در خانه ما گذاشته احساس مالکیت می کند و تلاش می کند همه فضاها را به خود اختصاص دهد . این باعث شده که نشیمن خانه ما خیلی کوچک به نظر برسد . معضل دومی که ایجاد شده ، آن است که این نشیمن به ظاهر کوچک با هر اتفاقی بهم بریزد و آشفته به نظر برسد .
مدتها بود مادرم برای رفع این معضل تلاش می کرد . اما ما جدای از رفت و آمدهایی که بطور معمول رخ می داد صاحب نوه کوچکی شده بودیم که بحمد الهی از نیروی بالقوه ای برای بهم ریختن همه چیز برخوردار بود . همه اینها در کنار هم باعث شده بود که بدنبال یک راه حل اساسی باشیم .
اول با تغییر دکوراسیون آغاز شد . هرکاری انجام دادیم تا فضا را به نحوی بچینیم که بزرگتر به نظر برسد . در آن میان پدرم با هربار جابجا کردن مبل های غول آسا یاد پشتی های قدیمی دوست داشتنیمان را زنده می کرد و اینکه هیچ وقت برای جابجا کردنشان دچار کمردرد نشده بود !
اما این جابجا کردن ها هیچ فایده ای به همراه نداشت . مبل های ما جزو لوازم بد قلقی بودند که هیچ گونه سازشی نداشتند . بالاخره بعد از چند ساعت تغییر دکوراسیون بی فایده در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید مبل های جدید و کوچکی خریداری شود و عذر این مبل های بزرگ را خواست . این تصمیم برای هیچ کس دوست داشتنی نبود اما به نوعی همه مجبور بودند که آن را بپذیرند .
طی روزهای بعد از این واقعه ، پدر و مادرم برای خرید مبل به بازارهای مبلمان می رفتند . و هر روز بی حاصل تر از روز قبل باز میگشتند . آنها هیچ تصوری از قیمت های جدید مبلمان نداشتند و حالا حسابی غافلگیر شده بودند . بعد از گذشت دوهفته، نا امیدی بسیاری در چشمان مادرم ظاهر بود که گویا نمی توانست هرگز از این لوازم بد قلق رهایی پیدا کند .
در این میان اتفاقی باعث شد تا دوباره امید به حل این مساله جوانه بزند . آن هم این بود که پدر و مادرم در میان مغازه های مختلف فروش مبلمان با یک آگهی مواجه شده بودند که روی آن نوشته بود مبل های کهنه و قدیمی شما را گرفته و نو تحویل می دهیم .
این آگهی کنجکاوی آنها را برانگیخت و باعث شد تا آن را پیگیری کنند . در نهایت یک روز طی یک قرار قبلی پدرم مبلهایمان را سوار بر وانتی کرد و خوشحال و خندان به سمت کارگاه موعود رفت . تقریبا تا دوهفته هیچ تصوری نداشتیم که چه بلایی بر سر مبلهایمان می آید و آیا اصلا آنها قابلیت تغییر و بهبود دارند یا نه .
در پایان دو هفته بالاخره در یک بعدازظهر برفی وانتی با سروصدای زیاد یک دست مبل زیبا را در حیاط خانیمان جا داد .
همه ما با تعجب تنها به آن موجودات شیک و زیبا خیره بودیم و باورمان نمی شد اینها همان مبل های بی قواره خودمان بودند که حالا اینطور مقابلمان ایستاده اند و ژست گرفته اند . مادرم که از معضل بزرگی مبل ها برای صاحبان آن آگهی صحبت کرده بود باعث شده بود که آنها در نوسازی مبلهایمان این موضوع را در نظر بگیرند و علاوه بر روکش و الیاف جدید در بازسازی آن خلاقیت به خرج دهند و از ابعادش کم کنند .
وقتی مبلها را به جای اصلی خود در نشیمنمان بازگرداندیم تقریبا هیچ کس باورش نمی شد آن مساله به ظاهر غیرممکن اینطور آسان و با هزینه کم، حل شود .
همیشه در خانه های ما لوازمی پیدا می شوند که گاهی دست به لج بازی می زنند و تصمیم میگیرند که بد قلق شوند . آن زمانها ، به هیچ عنوان دوست داشتنی نیستند چرا که صاحب خانه را با یک چالش اساسی مواجه می کنند . در این لحظات تنها هوش و فراست است که می تواند به کمک ما بیایید که چطور لوازممان را مطیع خود و محیط خانیمان کنیم.
مونا شکری
بخش خانه تبیان