تبیان، دستیار زندگی
فروردین 1342 است. نظامیان شاه به فیضیة قم حمله می كنند. طلبه ها مقاومت می كنند. شعار یا مرگ یا خمینی در و دیوار فیضیه را می لرزاند. نظامیان درها را می شكنند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فیضیه


نظامیان در قم شروع به قتل عام كردند و ده ها نفر را به خاك و خون كشیدند. خبر كشتار به تهران رسید. تهران به اعتصاب كشیده شد. بازار تعطیل شد. مردم به خیابان ها ریختند و فریاد زدند: «خمینی پیروز باد، مرگ بر شاه ».


فیضیه در خاك و خون

فروردین 1342 است. نظامیان شاه به فیضیه قم حمله می كنند. طلبه ها مقاومت می كنند. شعار یا مرگ یا خمینی در و دیوار فیضیه را می لرزاند. نظامیان درها را می شكنند. طلبه ها را از طبقات بالا به پایین پرت می كنند. با چاقو و چماق به جانشان می افتند و آن ها را مجروح و شهید می كنند. فیضیه به خاك و خون كشیده می شود. آیت الله خمینی در یك سخنرانی مهم پرده از جنایات حكومت شاهنشاهی بر می دارند و می گویند: «من اكنون قلب خود را برای سر نیزه های مأموران شما حاضر كردم، ولی برای قبول زورگویی های شما و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم كرد ... »

15 خرداد 1342

15 خرداد 1342

زمان: 2 نیمه شب

مكان: محلة یخچال قاضی قم

خانة آیت الله خمینی

سربازان گارد شاهنشاهی، مثل مور و ملخ توی كوچه ریخته اند. آسمان صاف است. ماه می درخشد. با اشارة فرماندة عملیات، همه به خانة آیت الله خمینی هجوم می آورند. از در و دیوار بالا می روند و به داخل خانه می ریزند. آیت الله خمینی را دستگیر می كنند و شابنه به باشگاه افسران تهران می برند. همسر آیت الله خمینی دربارة آن شب می گوید: «آن شب در خانه صدای همهمه پیچیده بود كه ناگهان به در خانه لگد زدند. ما همه در حیاط خوابیده بودیم. آقا رفتند و گفتند: لگد نزنید، آمدم. بعد عبا و قبایشان را پوشیدند. آن ها هم در را شكستند و هجوم آوردند داخل خانه و ایشان را بردند. آقا، چند روزی در یك منزل مسكونی بازداشت بودند. بعد ایشان را به زندان قصر منتقل كردند. ده الی دوازده روز در زندان قصر بودند و در این مدت نمی گذاشتند حتی برایشان غذا ببریم. بعد آقا را به پادگان عشرت آباد بردند و دو ماه آن جا بودند، نمی گذاشتند هیچ كس پیش ایشان برود. »

15 خرداد 1342

یكی از دختران آیت الله خمینی دربارة آن شب می گوید: «شب آقا توی حیاط خوابیده بودند كه مأموران رژیم آمدند. در را شكستند و وارد خانه شدند. خود آقا بعدها برای من چنین تعریف كردند: وقتی آن ها در را شكستند، من متوجه شدم كه آمده اند مرا بگیرند. فورا به خانم گفتم كه شما هیچ صحبتی نكنید، بفرمایید توی اتاق، من دیدم كه آن ها ریختند توی منزل، احتمال دادم كه اشتباه كنند و مصطفی را ببرند (آن شب آیت الله خمینی مهمان فرزندشان آقای مصطفی بودند.) به همین جهت گفتم: خمینی من هستم. آماده بودم و من را بردند. چون كوچه ها باریك و تنگ بود، من را توی ماشین كوچكی گذاشتند و تا سر خیابان بردند. سر خیابان یك ماشین خیلی بزرگ ایستاده بود. من را سوار آن ماشین كردند و راه افتادیم. یك نفر كنار دست من نشسته بود كه از اول تا آخر سرش را به بازویم تكیه داده بود و گریه می كرد. یكی دیگر هم طرف دیگرم نشسته بود و مرتب شانه ام را می بوسید ... » صبح كه شد، مردم قم خبر دستگیری آیت الله خمینی را شنیدند و به خیابان ها ریختند و دست به تظاهرات زدند. شعار یا مرگ یا خمینی، در و دیوار را می لرزاند.

نظامیان در قم شروع به قتل عام كردند و ده ها نفر را به خاك و خون كشیدند. خبر كشتار به تهران رسید. تهران به اعتصاب كشیده شد. بازار تعطیل شد. مردم به خیابان ها ریختند و فریاد زدند: «خمینی پیروز باد، مرگ بر شاه ». سربازان حكومت، تظاهرات مردم را در میدان توپخانه و میدان ارگ به خاك و خون كشیدند. وقتی مردم ورامین از خبر دستگیری امام و كشتار قم و تهران با خبر شدند، كفن پوشیدند و در حالی كه فریاد می كشیدند «یا مرگ یا خمینی »، به طرف تهران حركت كردند. اما در بین راه با سربازان شاه رو به رو شدند. سربازان راه را بر مردم ورامین بستند و با دستور آتش، آن ها را به خاك و خون كشیدند. آیت الله خمینی بعدها با شنیدن آن چه در 15 خرداد گذشته بود، در بخشی از سخنان خود چنین می گویند: « ... تا ملت عمر دارد، غمگین در مصیبت 15 خرداد است ... ملت اسلام این مصیبت بزرگ را فراموش نمی كند. »

15 خرداد 1342

بعد از این واقعه، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. اما مردم دست بردار نبودند و در 16 خرداد و روزهای بعد دوباره به خیابان ها ریختند و شعار «یا مرگ یا خمینی » سر دادند. تا چند روز تمام مغازه ها بسته بود. انگار تعطیل عمومی بود. هیچ چیز پیدا نمی شد. فقط نانواها می آمدند و به خاطر مردم نان می پختند. کی هفته ای که گذشت، حاج آقا مصطفی فرزند امام و بسیاری از علمای دیگر اطلاعیه دادند و از مردم و کسبه خواستند که مغازه ها را باز کنند. بعد از مدتی حکومت پهلوی مجبور شد برای جلوگیری از گسترش حرکت های مردمی، آیت الله خمینی را از زندان آزاد کند. ایشان در آن زمان چنین گفتند: «... طرفداران من الان در گهواره هستند ... »

لایحه ی کاپیتالاسیون

آیت الله خمینی پس از آزاد شدن از زندان و برگشتن به قم، به فعالیت های خود ادامه دادند. در همان زمان، دولت دست به کار دیگری زد و لایحه مصونیت آمریکایی ها را با نام «کاپیتولاسیون » محرمانه به مجلس برد و آن را تصویب کرد.

کاپیتولاسیون چه بود؟ بر اساس کی قرارداد بین المللی که مورد قبول تمام کشورهای جهان است، فقط به مأموران سیاسی هر کشور در کشور دیگر مصونیت سیاسی داده می شود. در این قرارداد سه ماده زیر آورده شده است:

کاپیتولاسیون

اما دولت آمریکا که در آن زمان هزاران فرستاده نظامی و غیر نظامی در ایران داشت، به دولت ایران فشار آورد تا در لایحه آورده شود که تمام کارمندان نظامی یا مستخدمین غیرنظامی وزارت دفاع آمریکا و خانواده های آن ها هم از این مزایا بهره مند هستند. بنابراین کاپیتولاسیون لایحه ای ننگین بود که به آمریکایی ها اجازه می داد، هر کاری دلشان می خواست بکنند، بدون آن که کسی کاری به آن ها داشته باشد. با این لایحه، اگر یک آمر یکایی در ایران آدم هم می کشت، دولت ایران حق نداشت او را محاکمه کند؛ چون از نظر دولت آمریکا، صلاحیت این کار را نداشت. به این ترتیب، عملاً استقلال سیاسی و قضایی کشور از بین می رفت. برادر آیت الله خمینی در این باره می گوید: «وقتی از این جریان اطلاع پیدا کردم، شرحی برای ایشان نوشتم. جواب دادند: متن لایحه ای را که در جریان است برای من بفرستید تا از آن مطلع شوم. نمی گذارم و محرمانه بماند، اقدام می کنم و آن ها را رسوا می کنم. » من پاسخ دادم که متن لایحه را نتوانسته ام به دست بیاورم، ولی از جریان اطلاع پیدا کرده ام. در نامه بعدی چنین فرمودند: من خودم لایحه را به دست آورده ام و دیگر نمی گذارم موضوع محرمانه بماند.  »

از طرف دیگر، دولت تصور می کرد با سرکوب قیام 15 خرداد و دستگیری آیت الله خمینی و بسیاری از یارانش، زمینه هر قیامی را از بین برده است. بنابراین، لایحه را به تصویب رساند و می خواست روز چهارم آبان 1343 که روز تولد شاه بود، خبر آن را با تبلیغات فراوان رسماً اعلام کند. اما وقتی خبر تصویب لایحه به آیت الله خمینی رسید، ایشان اعلام کردند که روز چهارم آبان درباره خطرات این اقدام خفت بارِ رژیم، سخنرانی می کنند.

 

مقصود نعیمی ذاکر

نشر لک لک


منبع: روح الله، از تولد تا تبعید

مطالب مرتبط:

از تولد تا تبعید- قسمت ٣

به دنبال استاد

خوش آمدی روح الله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.