تبیان، دستیار زندگی
داستان از روزی شروع می‌شود كه آدم‌ها یاد گرفتند برای فهمیدن صحت و سلامت اشیای آنتیك‌شان، انگشت اشاره را بر سر انگشت شست بگذارند و با تك‌‌ضربه‌ای، از سالم‌بودن آن چیز مطمئن شوند. گاهی اوقات هم برای آگاهی از درون هندوانه‌ای كه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یك تلنگر ساده ...


داستان از روزی شروع می‌شود كه آدم‌ها یاد گرفتند برای فهمیدن صحت و سلامت اشیای آنتیك‌شان، انگشت اشاره را بر سر انگشت شست بگذارند و با تك‌‌ضربه‌ای، از سالم‌بودن آن چیز مطمئن شوند.

گاهی اوقات هم برای آگاهی از درون هندوانه‌ای كه می‌خریدند نیز چنین كاری را انجام می‌دادند تا خوب‌بودن هندوانه برای‌شان محرز شود.

كار این تك ‌ضربه كوتاه به اینجا ختم نشد، چرا كه مردم دیدند نه تنها در خرید، بلكه نقش مهمی در زندگی افراد دارد. این تك‌ضربه فهمید زندگی با تمام فراز و نشیب‌هایش كه مختص شخص خاصی نیست، افرادی را در خود جای داده است كه علاوه بر این فراز و نشیب‌ها چاه‌هایی را نیز با دست خود ایجاد می‌كنند و سنگی درون این چاه‌ها می‌اندازند كه صد تا آدم عاقل نمی‌توانند آن را درآورند. این در حالیست كه زندگی قبلی آنها زندگی ساده‌ای بوده است بدون دغدغه و مشكلات حاد... .

خلاصه، این افراد زندگی‌شان بی شباهت به پیاده‌روهای شهر تهران نیست، چرا كه روز قبل كاملاً سالم است و صبح كه از خواب بیدار می‌شوی، چاله‌های متعددی در آن ایجاد شده است. حال، خدا می‌داند برای چه! گاهی این چاله‌كندن‌ها در زندگی‌مان ادامه دارد؛ اشتباه پشت اشتباه.

خبری هم از بازنگری و بازسازی نیست. نصیحت دیگران نیز فایده‌ای ندارد زیرا زمانی كه دارند ما را از كاری كه تجربه بدی كرده‌اند باز می‌دارند، فكر می‌كنیم حتماً حلاوت شیرینی در پی دارد كه می‌خواهد ما بی‌نصیب بمانیم.

كار به اینجا ختم نمی‌شود، چرا كه گاهی آنقدر خواب غفلتمان  سنگین است كه خدا نیز نه اینكه نتواند ما را از خواب غفلت بیدار كند، بلكه می‌خواهد حال كه آنقدر در تصمیم‌مان جدی هستیم، مزه آخر كار را نیز بچشیم.

در این میان، گاهی چیزی مانند ضربه كوتاهی كه به هندوانه می‌زنیم، به گوشمان می‌خورد تا ما را از این خواب سنگین بیدار كند، اما در نهایت زمانی كه سرمان به سنگ خورد، تازه از خواب بیدار می‌شویم و به جای اینكه بر خود خرده بگیریم، به روزگار بد و بی‌راه می‌گوییم.

خواب‌ماندن‌هایمان در زندگی كم نیست. به همین میزان، تلنگرخوردن‌هایمان نیز دو برابر؛ اما گاهی نمی‌خواهیم به آنها توجه كنیم، بایستیم، بازنگریم آنچه را كه انجام داده‌ایم. منتظر هستیم به جای تلنگر، صدای مهیب شكست‌مان، ما را از خواب بیدار كند.

همین ماه رمضانی  كه گذشت، تلنگری بود كه به ما بفهماند ما می‌توانیم چرا كه خواستن، توانستن است. ماه رمضان با همه گرسنگی‌هایش و با همه گناه‌نكردن‌هایش، تلنگری بود كه به ما یاد دهد می‌توانیم شیطان را از زندگی‌مان بیرون كنیم.

ماه رمضان رفت تا بسنجد چقدر در تصمیمات‌ خودمان استقامت داریم. حال آنكه مقاومت می‌كنیم در برابر آنچه جلودارمان است. با مقاومت، یا دیگران را به تباهی می‌كشیم یا خود را تباه می‌كنیم.

در این میان، گاه تلنگرهایی می‌خوریم كه مسیر زندگی‌مان را روشن می‌كند و ما را از سقوط در پرتگاه‌های زندگی باز می‌دارد. پس بهتر است حتی اگر گوش سرمان نمی‌شنود، با گوش دلمان  بشنویم. كاش با همین ضربه كوتاه، با همین تلنگر كوچك از خواب بیدار شویم تا در آخر، روزگار  را مقصر ندانیم؛ یك تلنگر ساده...

نویسنده : هانیه ورشوچی منفرد