تبیان، دستیار زندگی
مولانا از آن دسته از شاعران است که به هنگام سخن گفتن، علاوه بر چه گفتن، چگونه گفتن هم برایش بسیار اهمیت دارد. او به هر دو جنبه لفظ و محتوا اهمیت داده تا به هنگام خلق آثار خویش، به محتوا و مضمون آثار خود نیز توجه داشته باشد و یکی را فدای دیگری نکند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرکه در الّاست او فانی نگشت

(داستان شیر، گرگ و روباه/بخش دوم)

مولانا از آن دسته از شاعران است که به هنگام سخن گفتن، علاوه بر چه گفتن، چگونه گفتن هم برایش بسیار اهمیت دارد. او به هر دو جنبه لفظ و محتوا اهمیت داده تا به هنگام خلق آثار خویش، به محتوا و مضمون آثار خود نیز توجه داشته باشد و یکی را فدای دیگری نکند.

آسیه بیاتانی -بخش ادبیات تبیان
مولانا

در بخش اول داستان  تا به آنجا رسیدیم که شیر به کوته فکری آنها می خندید و با خود فکر میکرد که جهان را از ننگ آن افراد پاکیزه می کنم تا همه از این داستان عبرت بگیرند.

گفت شیر ای گرگ این را بخش کن

معدلت را نو کن ای گرگ کهن

نایب من باش در قسمت‌گری

تا پدید آید که تو چه گوهری

شیر به گرگ گفت: ای گرگ این شکارها را میان ما قسمت کن، ای گرگ سالمند، عدالت خودت را نشان بده. به هنگام تقسیم تو جانشین من باش تا گوهر و اصل ذاتت، شناخته و معلوم گردد که تو چه اصل و خمیر مایه ای داری؟

گفت ای شه گاو وحشی بخش تست

آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست

بز مرا که بز میانه‌ست و وسط

روبها خرگوش بستان بی غلط

گرگ گفت: ای شاه و سلطان جنگل، گاو وحشی قسمت تو باشد، زیرا گاو وحشی بزرگ است و تو نیز بزرگ و سترگ و چالاکی. ولی این بز هم سهم من باشد که اندامی میانه و متوسط دارد، از این رو مناسب حال من است و ای روباه قسمت تو نیز همین خرگوش است، آن را بگیر بی آنکه خطایی مرتکب شوی.

شیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو

چونک من باشم تو گویی ما و تو

گرگ خود چه سگ بود کو خویش دید

پیش چون من شیر بی مثل و ندید

شیر به گرگ گفت: چه گفتی؟ یک بار دیگر سخنت را تکرار کن. با چه گستاخی و جراتی این حرف ها را زدی؟ بگو ببینم در جایی که من حضور داشته باشم تو با چه جراتی اظهار وجود می کنی و از خود بینی و "مایی" و "تویی" دم میزنی؟

گرگ چه سگی است که در حضور شیر بی مانندی مثل من اظهار وجود کند؟

گرگ گفت: ای شاه و سلطان جنگل، گاو وحشی قسمت تو باشد، زیرا گاو وحشی بزرگ است و تو نیز بزرگ و سترگ و چالاکی. ولی این بز هم سهم من باشد که اندامی میانه و متوسط دارد، از این رو مناسب حال من است و ای روباه قسمت تو نیز همین خرگوش است، آن را بگیر بی آنکه خطایی مرتکب شوی.

گفت پیش آ ای خری کو خود خرید

پیشش آمد پنجه زد او را درید

چون ندیدش مغز و تدبیر رشید

در سیاست پوستش از سر کشید

گفت چون دید منت ز خود نبرد

این چنین جان را بباید زار مرد

چون نبودی فانی اندر پیش من

فضل آمد مر ترا گردن زدن

شیر به گرگ گفت: پیش بیا ای خری که خودپسندی داری و قاتل خود هستی. وقتی که گرگ جلوی شیر رفت او پنجه بر وی زد و هلاکش نمود.

شیر به این دلیل گرگ را کشت چون گرگ فاقد عقل و تدبیر بود. پس به عنوان مجازات او پوستش را کند.

شیر گفت: چون جود من را ندیدی و این وجود قاهر من، تو را از وجود موهوم و مجازی ات فانی نکرد، باید اینطور به خواری بمیری.

چونکه در محضر من فانی نشدی و از موجودیت عاریتی و اضافی ات دست نشستی، لذا فضل من چنین اقتضا کرد که گردن تو را بزنم و تو را از این جسم مجازی ات رها سازم.

کل شیء هالک جز وجه او

چون نه‌ای در وجه او هستی مجو

هر که اندر وجه ما باشد فنا

کل شیء هالک نبود جزا

زانک در الاست او از لا گذشت

هر که در الاست او فانی نگشت

هر که بر در او من و ما می‌زند

رد بابست او و بر لا می‌تند

همه چیز فنا می شود به جز ذات خداوند و تا وقتی که وجود خودت را در هستی خدا فانی نکرده ای بقا و هستی نباید بخواهی. زیرا در اینجا هستی در نیستی و فانی شدن است.

هر کس و هر چه در ذات ما فانی شود، شامل این قائده نمیشود که: همه چیز رو به نیستی می رود. یعنی تو با فانی شدن در ذات حق، مثل او جاودانه میشوی.

هر کس که از قلمرو لا ( نیست شدن وجود موهوم) بگذرد، یعنی به مقام فنا برسد، وارد مرتبه الّا ( بقای بعد از فنا) می گردد و هر که به این مرتبه شریف برسد دیگر فنا او را نمیگیرد. زیرا به هستی محض رسیده است.

هر کس که بر در خانه خدا برسد و دم از "من" و "ما" بزند، آن شخص مردود درگاه الهی خواهد بود و مقهور نیستی می گردد.


منابع:
مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانی
مثنوی معنوی، تصحیح گلپینارلی