در این خاکریز دلت آسمانی میشود
اجر در گمنامی است
پروفایل مدیر این صفحه فعال نیست و هیچ اطلاعاتی در مورد وی در دسترس نبود. البته مهم نیست که مینویسد مهم آن چیزی است که نگاشته، مطلب بال پروازند و همگی با منبع ذکر شدهاند.
عکس وبلاگ نیز شامل جمله ای است که نگارنده را معرفی میکند: «همه اجرها در گمنامی است پس بگذار گمنام بمانم».
به کجا چنین شتابان
درباره وبلاگ هم نوشته:
دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد!
به کجا چنین شتابان...
ذکر یک صلوات
وی کپی برداری از مطالب وبلاگ با ذکر صلواتی برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و عاقبت به خیری جوانان جایز دانسته اما استفاده تجاری از طرحها حرام کرده و بدینگونه عدم رضایت خود را اعلام کرده است.
همانطور که مدیر وبلاگ گفته نوشتهها دستخط است نه فونت نگارشی و نویسنده چه خط زیبایی دارد که خود به اوج گیری تو در پرواز کمک میکند. گفتنی است که در زیر عکسها لینک قابل کپی را نیز تعبیه کرده است.
وی هر سربرگ خود را مزین به این بیت میکند: «کاروان شهدا مقصدشان کربلاست هرکه دارد هوس کربلا بسم الله»
مطلب آغازین این وبلاگ با عنوان «خیر دنیا و آخرت» که در روز سه شنبه دوازدهم آذر 1392 بر روی صفحه رفته است
موضوعات وب
نویسنده صفحه را به موضوعات زیر تقسیم بندی میکند:
نماز در سیرهء شهدا
شهدا و انس با قرآن
خودسازی شهدا
تکلیف گرایی شهدا
ولایت پذیری شهدا
پای درس شهدا
ساده زیستی شهدا
شهدا و اهل بیت
شهدا و خانواده
احترام به والدین
همسرداری شهدا
شهدا و تربیت فرزند
شهدای روحانی
فرماندهان شهید
شهدای هسته ای
شهدای تفحص
شهدا و حق الناس
شهدای دانشجو
اسرا و آزادگان
مهربانی شهدا
سیزده سالهها
امر به معروف
حجاب
ایثار
اخلاص و تواضع
دقت در بیت المال
دستگیری از دیگران
خبر از شهادت خود
قانون مداری شهدا
خمس
نظم شهدا
طنز جبهه
امداد غیبی در جبهه
آمریکا و اسراییل در نگاه شهدا
عنایت و شفاعت شهدا
شهدا از زبان دشمن و دیگران
آغاز تا توقف
مطلب آغازین این وبلاگ با عنوان «خیر دنیا و آخرت» که در روز سه شنبه دوازدهم آذر 1392 بر روی صفحه رفته است اما روز چهارشنبه سیام مهر سال جاری با «شیران شیعه» نگارش و به روز رسانی وبلاگ متوقف شده است.
خاکریز 137
همچنین خاکریز خاطرات 137 با عنوان «زیر سایه درخت مشغول بازی بودیم» آخرین عکس بارگیری شده است که در آن میخوانیم:
یکی از بچهها چشمش به خورد به سیب سرخی که توی جوی آب افتاده بود و داشت میگذشت، دست کرد سیب رو برداشت و بین بچهها تقسیم کرد. مسعود سهمش را نگرفت و گفت: چون نمی دونم صاحبش راضی هست یا نه نمیخورم...
خاطره ای از زندگی شهید مسعود کریمی مجد
منبع: کتاب زنگ عبور، صفحه 111
سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
مطالب مرتبط: