تبیان، دستیار زندگی
در بحث های کلامی کتاب، در زمینۀ مسئلۀ امامت، بخشی از صفات و ویژگی های امام، به منزلۀ صفات مورد اجماع شیعه تلقی شده است. پس از این صفات، صفات دیگری برشمرده و ادعا شده که آنها در گذر زمان و به تدریج و به ویژه به دست غالیان و مفوّضه افزوده شده اند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (٤)

گزارش کامل میزگرد علمی

مجمع عالی حکمت اسلامی

کارشناسان:

حجت الاسلام والمسلمین یوسفی غروی

حجت الاسلام والمسلمین سیدکاظم طباطبایی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی

دبیر علمی :

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عباسی

مرور بخشهای مقاله:

  ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

٣- صفات و ویژگی‌های امام

دکتر عباسی:

اکنون دوباره در خدمت استاد ارجمند، جناب آقای سبحانی، هستیم و لایه دیگری از بحث را باز می‌کاویم. در بحث‌های کلامی کتاب، در زمینه مسئله امامت، بخشی از صفات و ویژگی‌های امام، به منزله صفات مورد اجماع شیعه تلقی شده است. پس از این صفات، صفات دیگری برشمرده و ادعا شده که آنها در گذر زمان و به‌تدریج و به‌ویژه به دست غالیان و مفوّضه افزوده شده‌اند. لیکن ایشان در همان بخش اول که با عنوان صفات اجماعی برمی‌شمارند، بعداً تشکیک‌هایی را مطرح می‌سازند. اکنون از محضر استاد ارجمند جناب آقای سبحانی در این باب استفاده می‌کنیم.

آقای سبحانی:

پیش از طرح نقدی بر این بخش، خلاصه مدعای نویسنده محترم را مطرح می‌کنم تا روشن شود که حاصل سخن ایشان چیست و نقدهای ما ناظر به کدام جزء از این نظریه یا مدعاست. ایشان کتابشان را به سه فصل متفاوت تقسیم کرده‌اند. در فصل اول و دوم از اصطلاحی استفاده کرده‌اند با عنوان «فوق بشری» که تمام مباحث در واقع حول این محور می‌چرخد. حاصل سخن ایشان این است که دو دسته ویژگی در تاریخ تشیع به امامان - علیهم السلام - نسبت داده شده است. یک دسته ویژگی‌های بشری، و دسته دیگر ویژگی‌های فوق بشری. لیکن اصطلاح «بشری» در هیچ جای این اثر به‌درستی توصیف نشده است. اما در مجموع به‌دست می‌آید که منظور مولف از صفات بشری چهار ویژگی است: عصمت، نص یا نصب، افتراض طاعت (یعنی ائمه مفترض الطاعه هستند)، و علم اختصاصی به شریعت. این چهار ویژگی در فصل اول بررسی، و ادعا می‌شود که در این ویژگی‌ها در اندیشه تشیع، تطور پدید آمده است.

فصل دوم کتاب به صفات فوق بشری می‌پردازد. نویسنده معتقدند بر خلاف صفات بشری که تطور تاریخی‌شان معلول اضطرار و الزامات سیاسی و اجتماعی بوده، تطور این دسته اوصاف، حاصل کار غالیانی بوده که با مذهب تشیع و تفکر اصحاب امامیه مخالف، و به شدت با آنها درگیر بوده‌اند، اما توانستند اندیشه خود را ترویج دهند، یا به قول ایشان، منتظر یک فرصت مناسب تاریخی بودند تا روایات ساختگی‌شان را در کتب اصحاب داخل کنند و بعد اصحاب و راویان بعدی متوجه نشدند که این روایات، برساخته غالیانی بود که خودِ ائمه‌ی اطهار - علیهم السلام - نیز با آنان مخالف بودند. این ماجرا ادامه یافت تا اینکه روایات مزبور در مجامع روایی مثل کافی وارد شد و سرانجام در مدرسه بغداد، شیخ مفید - رحمه الله - هنگامی که خواست بین روایات جمع کند، بسیاری از این روایات را از معتقدات شیعه به شمار آورد.

در فصل سوم نیز محور دیگری برای تطور اندیشه کلامی شیعه نام می‌برند که ارتباط شیعه و معتزله است.

١-٣- نگاه شیعه به امامت

اینها سه محور و سه فصل اصلی کتاب‌اند. نخست به فصل اول می‌پردازیم. البته عبارات این فصل مبهم و نایکدست است، ولی آنچه به صراحت در پایان این فصل و فصل بعد مطرح کرده‌اند این است که از چهار صفت نخستین، که به اصطلاح ایشان، صفات فوق بشری نیست، دو صفت را اجمالاً به منزله اعتقادات اصحاب امامیه و اعتقادات شیعه معتدل می‌پذیرند و می‌گویند من هم به همین‌ها اعتقاد دارم. اما درباره‌ی دو مسئله دیگر، به صراحت یا تلویح، تردید می‌کنند و معتقدند از آغاز در بین شیعه مطرح نبوده و در دوره‌های بعد به دست برخی اصحابْ ساخته و پرداخته شده است. یک از دو موردی که می‌پذیرند، بحث علم شریعت است. ایشان می‌گویند ما اجمالاً می‌پذیریم که از دیدگاه شیعیان و اصحاب امامیه از آغاز تا پایان، این اعتقاد وجود داشته که ائمه - علیهم السلام - مصدر شریعت اسلامی‌اند و به نوعی مرجعیت دین و تفسیر قرآن را در اختیار داشتند، و به این دلیل، ویژگی دوم که وجوب طاعت است از دیدگاه شیعه امر مسلمی بود. ایشان این دو ویژگی را از تطور یا تکامل تاریخی بیرون می‌کشند، اما نسبت به نصّ و نصب، هرچند تصریح نشده است، خواننده کتاب به این نتیجه می‌رسد که گویا این اندیشه نیز نظریه‌ای است که در زمان امام صادق - علیه السلام - مطرح شده و پیش از آن به این شکل مطرح نبوده است. ایشان عصمت را نیز برساخته یکی از اصحاب امام صادق - علیه السلام -، یعنی هشام بن حکم، می‌دانند و معتقدند این اندیشه در اندیشه قرآن و اهل‌بیت - علیهم السلام - پیشینه تاریخی نداشته است. من این عبارت را که شاه‌کلید مطالب این فصل به شمار می‌آیند، می‌خوانم: (چاپ قدیم، ص 39) «به این ترتیب در ذهنیت جامعه شیعه در این دوره انقلابی پدید آمد و تأکیدی که قبلاً روی مقام سیاسی امام می‌شد، اکنون به مقام مذهبی و علمی امام انتقال یافت. نظریه عصمت ائمه که در همین دوره به وسیله هشام بن حکم پیشنهاد گردید، مساهمت و مدد شایانی به پذیرفته شدن و جا افتادن هر چه بیشتر این ذهنیت جدید کرد».

تحلیل ایشان این است که امامت در آغاز در بین اصحاب امامیه یک «امامت سیاسی» بود. بنابر بعضی از قراین کتاب، منظور از امامت سیاسی همان بحث خلافت و بحث افتراض طاعت بود و اینکه رئیس جامعه یا حکومت اسلامی چه کسی باید باشد. به‌تدریج و با گذر زمان، اصحاب دیدند ائمه - علیهم السلام - یکی پس از دیگری در مبارزه سیاسی شکست می‌خورند و به‌ویژه از زمانی که دیدند امام باقر و امام صادق – علیهما السلام - که موقعیت‌های سیاسی خوبی داشتند از دخالت در سیاست پرهیز کردند، شیعه از ولایت سیاسی ناامید شد و به جای آن، مرجعیت مذهبی ائمه را مطرح کرد و برای اینکه مرجعیت مذهبی نیز سامان یابد، بحث عصمت مطرح شد.

درباره تعبیر «بشری» و «فوق بشری» نیز خواهم گفت که نه‌تنها اصطلاح نابجایی است، بلکه در این زمینه گونه‌ای مغالطه پنهان رخ داده است. اما در خصوص ویژگی عصمت و نصب، ظاهر سخن این است که نظریه عصمت و نص و نصبی مطرح نبوده است. اما این عبارت را می‌توان به دو صورت تفسیر کرد: نخست اینکه بگوییم نگرش سیاسی یا مسئله خلافت تا پیش از زمان امام صادق - علیه السلام - برای توده جامعه شیعه مهم‌تر و اساسی‌تر بود و به‌تدریج، مرجعیت دینی ائمه - علیهم السلام -، آن هم با اوصافی چون عصمت، علم لدنی الهی و معجزات، در کنار نظریه سیاسی امامت پررنگ‌تر شد و جایگاه ویژه خود را یافت؛ و فرض دوم این است که بگوییم تا آن زمان، فقط نظریه سیاسی امامت مطرح بود و از آن به بعد، نظریه سیاسی را کنار گذاشتند و نظریه مرجعیت دینی و علمی را پذیرفتند.

کسانی که با مباحث تاریخی آشنایی دارند، مستندات علمی در این باب را می‌شناسند و می‌دانند که این ادعای اخیر بسیار عجیب و غریب است. فرضِ اینکه تا پیش از این زمان نه ائمه - علیهم السلام - و نه اصحاب ایشان مقام دینی و الهی خلافت یا علم لدنّی امام را قبول نداشتند و علم غیب را اظهار نمی‌کردند و نصب و نص را مطرح نمی‌ساختند، سخن سخت گزافی است و با روایات پرشمار و مصادر تاریخی گوناگونی که از امیرمومنان - علیه السلام - و دیگر امامان - علیهم السلام - و اصحاب (آن هم نه در خفا بلکه در بسیاری موارد، در علن) منافات دارد. بنده تاکنون بیش از شصت مدرک تاریخی از مصادر معتبر اهل سنت و شیعه یافته‌ام که به‌صراحت، این ویژگی‌ها را به ائمه - علیهم السلام - نسبت داده‌اند. طبری و ابن اثیر و دیگران از ابن عباس نقل کرده‌اند که به نصب الهی امامت اعتراف می‌کرد و آن را به صراحت در برابر عمر احتجاج کرد. در طبقات ابن سعد، کنز العمال و مسند احمد از علم لدنی و علم غیب امیرمومنان - علیه السلام - حکایت‌کرده اند، به‌گونه‌ای که گاه از سوی اطرافیان متهم به تهافت می‌شدند و اساساً سرّ غلو درباره ایشان، بیشتر، همین امورِ خارج از حد انتظار مردم عادی بود.

یک پژوهشگر باید این مستندات را نیز تحلیل و توجیه کند و نشان دهد که چرا اینها بر استمرار امامت الهی دلالت نمی‌کند. برای مثال، تاریخ یعقوبی چند جا اندیشه اصحاب امیرمومنان - علیه السلام -، از جمله ابوذر غفاری را مطرح کرده است که ایشان امیرمومنان - علیه السلام - را «وارث انبیا و اولیا» در تاریخ می‌شمارند. همچنین در واقعه بیعت امیرمومنان - علیه السلام -، از اقوالی که اصحاب امام هنگام بیعت در مسجد مدینه اظهار کردند کاملاً مشهود است که اندیشه امامت الهی در مفهومی که ایشان آن را انکار می‌کنند، وجود داشته است. برای مثال، مالک اشتر می‌گوید: یا ایها الناس هذا وصیّ الاوصیاء ووارث علم الانبیاء، العظیم البلاء، الحسن الغناء، الّذی شهد له کتاب الله بالایمان ورسوله بجنّة الرضوان.

این نوع تعابیر را در دیگر کتب روایی و تاریخی که مورد قبول اهل سنت نیز هست، می‌توان یافت. همچنین در این زمینه مراجعه به کتاب الغارات سودمند است، که در آن، نامه معروف امیرمومنان - علیه السلام - به معاویه آمده است: «آل ابراهیم ما هستیم؛ ما وارث علم انبیا و اولیای خدا هستیم و...». معاویه تعجب می‌کند و می‌گوید: «من در امامت شما تردید داشتم، مثل اینکه شما ما را دارید به انبیا و اولیای گذشته حوالت می‌دهید...» و حضرت پاسخ دندان‌شکنی به او می‌دهند.

تاکنون حدود شصت یا هفتاد کتاب روایی و تاریخی غیرشیعی پیدا کرده‌ایم که نشان می‌دهند مسئله امامت با این چهار ویژگی به‌وفور در بین ائمه - علیهم السلام - و اصحاب خاص آنان از همان آغاز مطرح بوده است. در بخش بعد، که از ویژگی‌های فوق بشری بحث می‌شود، به موارد بیشتری می‌پردازیم که نشان می‌دهند اساساً ویژگی‌هایی که در اینجا فوق بشری نامیده شده، پیش از دوره‌ی امام صادق - علیه السلام - مطرح بوده‌اند. ...

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان