تبیان، دستیار زندگی
مسیحیان مى‏گفتند: «عیسى پسر خداست.» و خداوند یگانه مى‏فرماید:
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان


سوره ی مائده - آیات 17 الی 31

خداوند یگانه است

مسیحیان مى‏گفتند: «عیسى پسر خداست.» و خداوند یگانه مى‏فرماید:

به یقین كسانى كه گفتند الله همان مسیح پسر مریم است، كافر شدند. بگو: چه كسى در مقابل خدا اختیارى دارد! اگر بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و هر كه در زمین است همه را هلاك كند؛ و فرمانروایى آسمان‏ها و زمین و آن‏چه بین آن‏هاست، از آنِ خداست. هر چه بخواهد مى‏آفریند و خدا بر هر چیزی تواناست.

آیه‌ی 17

ادعاهاى بى‏اساس

یهودیان و مسیحیان اعتقاد داشتند كه فرزندان خدا و دوستان خاص خدا هستند و اگر گناهى مرتكب شوند، خداوند آنان را چز چند روزى مجازات نخواهد كرد. خداوند مهربان به ادعاهاى پوچ آنان پاسخ مى‏گوید و هشدار مى‏دهد باید از پیامبر اسلام پیروى كنند:

و یهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را براى گناهانتان عذاب مى‏كند، بلكه شما بَشَر، از آفریده‏هاى او هستید. هر كه را بخواهد مى‏آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مى‏كند و فرمانروایى آسمان‏ها و زمین و آن‏چه بین آن‏هاست، از آن خداست. و بازگشت به سوى اوست. اى اهل كتاب، پیامبر ما به سوى شما آمد، در زمانى كه پیامبری نبود؛ برایتان بیان مى‏كند تا نگویید براى ما بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده‏اى نیامد. پس به یقین براى شما بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده آمده است، و خدا بر هر چیزی تواناست.

آیات 18 و 19

چهل سال سرگردانى

بنى‏اسرائیل به یارى خداوند مهربان از ظلم فرعونیان نجات یافتند. از نعمت‏هاى بى‏شمار پروردگار برخوردار شدند. معجزات حضرت موسى(ع) را دیدند. كتاب تورات، برنامه‌ی زندگى و هدایت‏شان از سوى خداى یگانه نازل شد و مقرر گردید به سرزمین مقدسى وارد شوند تا در آن‏جا راحت و به دور از شرك و بت‏پرستى زندگى كنند. اما این قوم لجباز و بهانه‏جو به حضرت موسى(ع) گفتند: «ما وارد این سرزمین نمى‏شویم؛ زیرا مردمى قوى و زورمند در آن زندگى مى‏كنند كه ممكن است مانع ورود ما شوند.» دو نفر از مردان با ایمان به آنان گفتند: «شما از درواز‌ی شهر وارد شوید و مطمئن باشید كه پیروز خواهید شد.» اما آنان با گستاخى گفتند: «اى موسى ما هرگز وارد این سرزمین نمى‏شویم؛ تو و خدایت بروید با مردم آن بجنگید. ما این‏جا نشسته‏ایم، هر گاه پیروز شدید، ما را خبر كنید.» خداوند یگانه این قوم گستاخ و لجوج را مجازات فرمود. ورود به آن سرزمین، كه سرشار از نعمت‏هاى مادى و معنوى بود، بر آنان حرام شد و چهل سال سرگردانى در بیابان برایشان مقرر گردید. داستان را در قرآن بخوانیم:

و آن‏گاه كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آن‏گاه كه در میان شما پیامبرانى قرار داد و شما را صاحب اختیار قرار داد. و آن‏چه كه به هیچ كس از جهانیان داده نشده بود، به شما داد. اى قوم من ! به سرزمین مقدسى كه خداوند بر شما مقرر داشته وارد شوید و به عقب بازنگردید كه زیانكار خواهید شد. گفتند: اى موسى! به راستى در آن، قومى زورمند هستند و تا آنان از آن‏جا خارج نشوند، ما هرگز وارد آن نمى‏شویم، پس اگر از آن بیرون بروند ما وارد مى‏شویم. دو مرد خدا ترس كه خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: از دروازه بر آنان وارد شوید، پس آن‏گاه كه وارد شدید به یقین پیروز خواهید شد و اگر مومن هستید، به خدا توكل كنید.

گفتند: اى موسى! تا وقتى آنان در آن‏جا هستند ما هرگز وارد نمى‏شویم. پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید كه ما همین‏جا نشسته‏ایم. گفت: پروردگارا! من فقط اختیار خودم و برادرم را دارم، پس بین ما و بین این قوم نافرمان، جدایى بینداز. گفت: پس آن چهل سال بر آنان حرام شد؛ در آن سرزمین سرگردان خواهند بود. پس بر قوم نافرمان تأسف مخور.

آیات 20 الى 26

هابیل و قابیل

هابیل و قابیل پسران حضرت آدم(ع) بودند. هر یك از آنان مى‏خواست براى نزدیكى به خداوند، هدیه‏اى در پیشگاه او قربانى كند. هابیل مردى خوب و فداكار بود و چون دامدار بود، یكى از بهترین گوسفندان خود را براى قربانى انتخاب كرد.

اما قابیل مردى بخیل و حسود بود كه كشاورزى مى‏كرد. او بدترین قسمت زراعت خود را براى این كار در نظر گرفت. خداوندِ بى‏نیاز، قربانى هابیل را پذیرفت، اما قربانى قابیل پذیرفته نشد. قابیل از این موضوع بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت برادرش را بكشد. هابیل او را نصیحت كرد و گفت: «اگر قربانى تو پذیرفته نشده، گناه من نیست. تو پرهیزكار نبوده‏اى و خدا فقط عمل پرهیزكاران را مى‏پذیرد. اگر بخواهى مرا بكشى من هرگز مقابله نخواهم كرد و به سوى تو دست دراز نمى‏كنم، زیرا من از خدا مى‏ترسم و نمى‏خواهم بار گناهِ تو را بر دوش بكشم. اما اگر تو مرا بكُشى گناهان من هم بر دوش تو خواهد افتاد، زیرا با این كار، حق زندگى كردن را از من مى‏گیرى و با این گناه از دوزخیان خواهى شد.»

نصیحت‏هاى هابیل فایده‏اى نداشت. نفس اماره بر قابیل چیره شد و برادرش را كشت. جسد برادر روى زمین افتاده بود و قابیل نمى‏دانست با آن چه كند. سرگردان و پشیمان به هر سو نگاه مى‏كرد. در این هنگام، خداوند مهربان زاغى را فرستاد كه خاك‏هاى زمین را كنار بزند و طعمه‌ی خود را زیر خاك پنهان كند و به قابیل نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را به خاك بسپارد.

قابیل با دیدن زاغ، بسیار ناراحت شد و با خود گفت: «آیا من از این زاغ هم ناتوان‏ترم؟» آن‏گاه جسد برادرش را زیر خاك دفن كرد. این ماجرا را در قرآن چنین مى‏خوانیم:

و داستان دو پسر آدم را به درستى برایشان بخوان؛ آن‏گاه كه قربانى‏هایى پیش آوردند. پس، از یكى از آن‏ها پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. گفت: حتماً تو را خواهم كُشت. گفت: به راستى خدا از پرهیزكاران مى‏پذیرد. اگر دست خود را به سوى من دراز كنى تا مرا بكُشى، من دستم را براى كُشتن تو دراز نمى‏كنم. من از خدا، پروردگار جهانیان مى‏ترسم. من مى‏خواهم تو با گناهِ من و گناهِ خودت بازگردى و از اهل آتش باشى و این سزاى ستمكاران است. پس نفسش او را به كُشتن برادرش مایل كرد. پس، او را كشت و از زیانكاران شد. سپس خدا زاغى را برانگیخت كه زمین را مى‏كاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند. گفت: واى بر من! آیا من ناتوانم از این كه مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟ آن‏گاه از پشیمانان شد.

آیات 27 الى 31

فرزانه زنبقی
نشر لک لک


آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
جزء ششم - سوره‌ی مائده

سوره‌ی مائده - آیات 11 الی ١٦

سوره ی مائده - آیات 4 الی ١٠

سوره ی مائده - آیات 1 الی 3


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.