تبیان، دستیار زندگی
مربی عزیز با توجه به این که یکی از اهداف اردوهای دانش آموزی بالا بردن سطح اطلاعات عمومی، تاریخی و مذهبی دانش آموزان در مورد مکان اردوها و موارد مرتبط با آنهاست ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اطلاعات اردوی یک روزه جمکران1

قسمت اول

«مربی عزیز با توجه به این که یکی از اهداف اردوهای دانش آموزی بالا ‌بردن سطح اطلاعات عمومی، تاریخی و مذهبی دانش‌آموزان در مورد مکان اردوها و موارد مرتبط با آن هاست ما پس از ارائه هر بسته پیشنهادی سفر و اردو، مقاله‌ای تحت عنوان اطلاعات همان سفر و اردو روی سایت قرار خواهیم داد که مربی می تواند با مطالعه آن در زمان حضور دانش آموزان در اتوبوس یا وارد شدن به هر یک از مکان‌ها، اطلاعات مورد نیاز را برای آنان توضیح داده و به سوالات احتمالی آنان پاسخ دهد».

مقاله حاضر نوشتار دیگری از این سری مقالات بوده و اطلاعات جامعی را در مورد بسته پیشنهادی «مسجد مقدس جمکران»  از بخش سفرهای زیارتی ارائه می ‌نماید.

آشنایی با تاریخچه مسجد: مسجد مقدس جمکران بیش از یك هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه تأسیس گردیده است و در مورد این ماجرا هیچ گونه شک و شبهه‌ای وجود ندارد.

اطلاعات اردوی یک روزه جمکران

شرح ماجرا از زبان شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمكرانی این چنین است:

شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان 373 هجری، در سراى خود خفته بودم كه جماعتى به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود. مرا بیدار كردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدى صاحب الزمان، صلوات‌الله علیه را اجابت كن كه تو را می‌خواند».

«من، برخاستم و آماده شدم» چون به در سراى رسیدم، جماعتى از بزرگان را دیدم. سلام كردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه كه اكنون مسجد (مقدس جمكران) است، آوردند.

چون نیك نگاه كردم، دیدم تختى نهاده و فرشى نیكو بر آن تخت گسترده و بالش‌هاى نیكو نهاده و جوانى سى ساله روى تخت بر چهار بالش تكیه كرده، پیرمردى در مقابل او نشسته، كتابى در دست گرفته، بر آن جوان مى‌خواند و بیش از شصت مرد كه برخى جامه سفید و برخى جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روى زمین نماز مى‌خواندند. آن پیرمرد خضر نبی علیه السلام بود که مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی علیه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:

«برو به حسن مسلم (که در این زمین کشاورزی می کند) بگو، این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند.»

عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانه ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی کنند.

فرمود: «تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه هایی برای آن قرار می دهیم، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکی از علمای قم) برو و به او بگو حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آن را عزیز دارند و چهار رکعت نماز در آن گزارند.»

آنگاه امام (ع) فرمودند: «هر که این دو رکعت نماز را در این مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.»

چون به راه افتادم، هنوز چند قدمی نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: «بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن و بدین مکان آور و آن را بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد.»

اطلاعات اردوی یک روزه جمکران

حسن بن مثله جمکرانی می گوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا این که نماز صبح را خوانده و به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آن جا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام علیه السلام حدود بنای مسجد را نشان می داد.

سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصی به من گفت: «حسن بن مثله، از جمکران نزد تو می آید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.»

از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می آمد، چون به میان گله رفتم، همین ‌که بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که از گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شفا یافت.

ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید.

سپس زنجیرها و میخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، از آن روز به بعد هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها می مالید، خدای تعالی او را شفای عاجل می فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آن ها را ندید.


مرکز یادگیری سایت تبیان - نویسندگان: نسرین علی فرد – محسن تقوی پور