سوره ی نساء - آیات 92 الی ٩٤
هر كس مومنى را بكُشد...
یكى از بتپرستان مكه به نام «حارث بن یزید» با همكارى «ابوجهل» مدتها مردى به نام «عیاش بن ابىربیعه» را به دلیل مسلمان شدن، شكنجه مىكرد؛ تا زمانى كه مسلمانان به مدینه هجرت كردند و عیاش نیز همراه آنان هجرت كرد.
اتفاقاً روزى عیاش در اطراف مدینه با حارث بن یزید روبرو شد. از فرصت استفاده كرد و او را كشت. او با خود فكر مىكرد یكى از دشمنان اسلام را به قتل رسانده است. در حالى كه حارث از كارهاى گذشتهی خود توبه كرده بود و مسلمان شده بود. ماجرا به اطلاع پیامبر اكرم (ص) رسید. آن حضرت حكم قتل از روى اشتباه و خطا را اینگونه بیان فرمودند:
و هیچ مومنى حق ندارد كه مومن دیگرى را بكشد مگر آن كه از روى خطا باشد. و هر كس مومنى را از روى اشتباه بكشد، باید بندهی مومنى را آزاد كند و به خانوادهاش خونبها بدهد. مگر آن كه آنان ببخشند. و اگر كُشته، مومنى از دشمنان شما بود، باید یك بندهی مومن آزاد كند و اگر كشته از قومى است كه با شما پیمان بستهاند، خونبها به خانوادهاش پرداخت شود و بندهی مومنى را آزاد كند و هر كس كه نیابد، به عنوان توبهاى از جانب خداوند دو ماه پىدرپى روزه بگیرد و خدا داناى حكیم است.
آیه 92
مجازاتش جهنم است
یكى از مسلمانان به نام «مقیس بن صبابه كنانى» خدمت پیامبر اكرم(ص) رفت و عرض كرد كه برادرش هشام در محلهی «بنىالنجار» به قتل رسیده است.
پیامبر(ص) او را همراه «قیس بن هلال مهزبى» نزد بزرگان بنىالنجار فرستاد و دستور داد كه اگر قاتلِ «هشام» را مىشناسند، او را تسلیم كنند، و اگر نمىشناسند، خونبهاى او را بپردازند.
آنان چون قاتل را نمىشناختند، خونبهاى هشام را به برادرش پرداختند. مقیس خونبها را دریافت كرد و همراه قیس به طرف مدینه حركت كرد؛ اما در بین راه با خود فكر كرد كه گرفتن خونبها، كار اشتباهى بود و این كار مایهی سرشكستگى او است و تصمیم گرفت همسفر خود، یعنى قیس را كه از قبیلهی بنىالنجار بود به قتل برساند تا انتقام خون برادرش را گرفته باشد. هشام همین كار را كرد و پس از آن به سوى مكه فرار كرد و از اسلام برگشت.
پیامبر(ص) دستورِ قتل او را صادر كرد و مجازات قتل عمد را با این آیهی قرآن بیان فرمود:
و هر كس از روى عمد مومنى را بكشد، مجازاتش جهنم است كه همیشه در آن مىماند و خداوند بر او خشم مىگیرد و او را از رحمتش دور مىكند و برایش عذاب بزرگى آماده مىسازد.
آیهی 93
تحقیق كنید
پیامبر اكرم(ص) هنگامى كه از غزوهی خیبر بازگشت، «اسامﺝ” بن زید» را همراه گروهى از مسلمانان به یكى از روستاهاى «فدك» فرستاد تا یهودیان آنجا را به اسلام دعوت كند.
یكى از یهودیان، به نام «مرداس» وقتى فهمید كه سپاه اسلام به سوى آنان مىآید، افراد خانواده و اموالش را در پناه كوهى قرار داد و در حالى كه «اشهد ان لاالهالاالله و اشهد ان محمداً رسول الله» مىگفت به سوى مسلمانان رفت. «اسامه» كه فكر مىكرد آن مرد از ترس جان، به یگانگى خدا و پیامبرى محمد(ص) شهادت مىدهد، او را با نیزه كشت و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. وقتى به مدینه بازگشت، ماجرا را براى پیامبر(ص) تعریف كرد.
حضرت محمد(ص) پرسید: «آیا كسى را كُشتى كه به یگانگى خدا و پیامبرى من شهادت مىداد؟» اسامه گفت: «او براى این كه از مرگ نجات پیدا كند، تظاهر به اسلام كرد.» پیامبر(ص) فرمود: «تو كه از درون او آگاه نبودی. از كجا مىدانى؟» اسامه سوگند خورد كه بعد از آن هیچ كسى را كه «لا اله الا الله و محمد رسول الله» بگوید، به قتل نرساند. و به همین دلیل، در جنگهاى حضرت على(ع) هم شركت نكرد. خداوند مهربان به مسلمانان مىفرماید:
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، هنگامى كه در راه خدا سفر مىكنید، به درستى تحقیق كنید و به كسى كه نزد شما اظهار اسلام كرد، نگویید كه مومن نیستى تا به این وسیله بهرهی دنیایى ببرید، غنیمتهاى بسیار نزد خداست. شما در گذشته اینگونه بودید، ولى خداوند بر شما منت گذاشت. پس تحقیق كنید به راستى خداوند به آنچه مىكنید آگاه است.
آیهی 94
آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
سوره ی نساء - آیات 24 الى 147