نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (٣)
گزارش کامل میزگرد علمی
کارشناسان:
حجت الاسلام والمسلمین یوسفی غروی
حجت الاسلام والمسلمین سیدکاظم طباطبایی
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی
دبیر علمی:
حجت الاسلام والمسلمین دکتر عباسی
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
بخش قبلی را اینجا ببینید
٥-٢- محدوده تحقیق تاریخی
دکتر عباسی:
در بخش دوم، از کارشناس محترم، جناب آقای یوسفی غروی دعوت می کنیم به نقد مبانی روششناسی کتاب از بُعد تاریخی بپردازند.
آقای یوسفی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
بنده قصد دارم در خصوص پارهای جنبههای تاریخی این کتاب صحبت کنم. نخست به دستهبندی بعضی از مطالبی که در این کتاب جنبه تاریخی داشته است، میپردازم.
نظر به اینکه «سه قرن نخستین» در عنوان کتاب بهکار رفته است، انتظار میرود این محدوده در تمام متن محفوظ بماند. در صورتی که در جاهایی میبینیم محدوده زمانی تا حدود یک قرن کم میشود. محدوده زمانی غیبت صغرا و گاه نیز به عکس برمیگردد. وی درباره این دوران میگوید مکتب تشیع، حضور کامل علمی، کلامی، فقهی داشته است و در واقع اصلاً این تکامل، تکامل مذهب نیست. از شواهد و ادلهای که در کتاب آمده است برمیآید که تکامل معتقدان به این مذهب در واقع تکامل امامیون است درعقیدهشان به امامت؛ نه اینکه خود عقیده امامت تکامل یافته باشد. بنابراین تکامل، در این مقام، با اضافهای که در عنوان کتاب داشته، با تکامل مذهب یا تکامل مکتب دوگانگی پیدا می کند، و نمونههایی از این تکامل در این کتاب جابهجا ذکر شده، که با شواهد و ادله تنافی دارد. مثلاً یکی از نمونههای تکامل را عقیده به عصمت برمیشمارد و میگوید: هشام بن حکم، معاصر امام صادق - علیه السلام -، این عقیده را مطرح کرده است. نویسنده در این زمینه به دایرةالمعارف انگلیسی استناد میکند که این نشانِ تأثّر کتاب از روش استدلال خاورشناسان است. اما در متون دینی شواهدی بر خلاف این مدعا به چشم میآید که بر عقیده عصمت به معنای طهارت امامان - علیهم السلام - از پیش از زمان هشام دلالت دارند و بر این اساس، مدعا و استناد نویسنده نمیتواند درست باشد.
٦-٢- تاریخنگاری یا تاریخگذاری
نمونه دیگر اینکه نگارنده عقیده بداء را در آغاز به «کیسانیه» نسبت میدهد؛ آن هم به معنای نادرست و باطلش و بر آن است که بعدها این عقیده تکامل پیدا کرده است. وی همچنین پرداخت خمس را به منزله نمونه تکاملی دیگری در مذهب برمیشمارد؛ و در نهایت کَانّهُ یکی از نمونههای تکاملی، تمسک و استدلال به احادیث «الائمة اثنا عشر»، یا دوازدهگانه بودن امامان - علیهم السلام - است. او معتقد است اینها پس از غیبت صغرا مورد توجه و استفاده قرار گرفته است، در صورتی که پیش از این دوران، کتابهایی بوده است و الآن هم در دست است که مشتمل بر این احادیثاند؛ هرچند ایشان با توجیهاتی از زیر بار این احادیث میگریزد. نویسنده، معنایی را در ابتدا مسلم فرض کرده و بعد در پی شواهد برآمده و هر شاهدی بر خلاف آن بوده، توجیه و تأویل کرده است. بر این اساس، ما در برابر یک تاریخگذاری برای گوشههایی از عقاید و مظاهر و ظواهر مکتب تشیع در این کتاب هستیم، که شواهدی بر خلاف این تاریخگذاری در دست است و در کتاب نادیده گرفته شده، شواهدی به نفع مدّعای صاحب کتاب آورده شده و به شواهد خلاف در ضمن بحث پاسخ داده نشده است؛ یا اگر پاسخی هم داده شده به صورت توجیه و تأویل و ادعا از پاسخگویی به شواهد خلاف، گذشته است.
دکتر عباسی:
تاکنون گذشت که در روش تاریخی، مورخ میباید نگاهی بیطرفانه داشته باشد و پیشفرض قبلی را در توجیه قضایای تاریخی به کار نگیرد. آنچه در کتاب به چشم میخورد، داشتن یک پیشفرض و تلاش برای یافتن شواهدی برای تأیید آن است و نیز نادیده گرفتن شواهدی که میتواند دیدگاه مخالف را تقویت کند. این رویکرد تاریخی قطعاً مبنایی قابل نقد است.
٧-٢- مبانی حدیثی
در خدمت برادر ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای طباطبایی هستیم با بررسی مبانی روششناختی کتاب مکتب در فرآیند تکامل از بعد روایی و حدیثی.
چون کتاب استنادات فراوانی دارد، به بسیاری کتب حدیثی ما استناد میشود، ولی اینکه چگونه به بعضی از روایات و کتب استناد میشود و در برابر از برخی روایات و کتب دیگر اغماض میشود، امری است که برادر ارجمند جناب آقای طباطبایی بدان خواهند پرداخت.
آقای طباطبایی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» از منظر حدیثی آکنده از نکات ریز و تخصصیِ حدیثی است که با آدرسدهی فراوان و مصادر بسیار زیاد همراه شده است. به ویژه ارجاعات پرشمار در متون، حتی برای اشاره به مطالب جانبی؛ بدون آنکه متن حدیث یا روایت ذکر شود. از این منظر تبیین و توضیح مبانی حدیثی مولف و شیوه ایشان در مباحث حدیثی بسیار مهم است؛ چون مهمترین و محوریترین موضوع در متون نقلی، استناد صحیح و معتبر همراه با انتخاب روش مقبول و قابل دفاع است.
ضعفهایی در روش و مبانی نویسنده کتاب به چشم میخورد که به نتیجهگیریهای بهدست آمده، آسیب رسانده است. اشاره به برخی از این ضعفها و آفتها مناسب است:
نویسنده درباره کتب حدیثیِ موجود و در دسترس ما، بهطور کلی با شک یا تشکیک برخورد کرده و اعتبار استناد این کتب را به مولفان اولیه آنها زیر سوال برده است. پیشفرض ایشان این است که کتابهای حدیثی اولیه را در دورههای پسین تحریف و تصحیف کرده و متونی بر آنها افزودهاند. وی بهگونه مشخص، دربارهی کتاب «سلیم» و کتاب بصائر الدرجات، چنین ادعایی میکند. اینگونه مواجهه با مصادر حدیثی، امکان بحث و گفتوگو را منتفی میسازد؛ زیرا هیچ محور مشترکی برای گفتوگو باقی نخواهد ماند. چنانکه در ادامه بحث، نویسنده، خود نیز دچار مشکل شده و به شیوهای دوگانه با متون حدیثی و مصادر روایی برخورد کرده است. مثلاً روایتی را که در کتاب سلیم بر دوازده امام دلالت دارد قابل استناد نمیداند؛ چون این کتاب مورد دسّ و تحریف قرار گرفته است؛ ولی در مواردی که برای اثبات نظریهاش به روایتی در کتاب سلیم نیاز دارند، همانند روایت دوازده امام مضلّ (گمراه کننده)، (صفحه 190) به این کتاب استناد میکند. همچنین آنکه به متون رجال کشّی اعتماد ندارد، در مواردی که به اثبات غلو و زیادهروی برخی راویان و اصحاب امامان - علیهم السلام - نیاز دارد به روایات این کتاب، استناد میکند. جالب آنکه در رجال کشّی درباره فضل بن شاذان روایتی هست که مورد تأیید نویسنده آن هم نیست، ولی نویسندهی مکتب در فرآیند تکامل میکوشد آن را تقویت کند.
نمونه دیگر درباره مدرسه حدیثی قم است. ایشان به صراحت میگوید مدرسه حدیثی قم در پی زدودن آثار غالیان از متون حدیثی بود و با متون غالیانه و مفوّضه بهشدت برخورد میکرد. در نتیجه مصادر حدیثی مدرسه حدیثی قم را مصادری پاک و پاکیزه معرفی میکند. اما در مرحله بعد، تمام نمونههای احادیث غالیان را از کتابهای مدرسه حدیثی قم برمیشمارد و ارائه میدهد؛ کتابهایی مانند کافی، بصائر الدرجات و تفسیر قمی. نکته جالبتر آنکه احادیث ضعیفِ کافی را به طور کامل، احادیث غالیان میشمارد، در حالی که بنابر نظر برخی متأخران، نزدیک به نیمی از احادیث این کتاب، از منظر سندی ضعیف شمرده شدهاند؛ زیرا راوی سند، ضعیف یا مهمل و یا مجهول است و یا سند روایت مرسل است. بر این اساس، آیا این سخن پذیرفتنی است که مهمترین کتاب حدیثی مدرسه حدیثی قم که ویژگیاش مخالفت با غالیان است اینگونه وصف شود؟
بدین ترتیب، اشکال دیگری نیز در پیشفرض مولف فاضل کتاب روشن میشود. او به کوششهای غالیان نگاهی حداکثری دارد و این پیشفرض را بر تمام مصادر روایی و متون حدیثی تحمیل میکند. وی هر جا که متن روایتی با آرای او موافق نیست، آن را برساخته غلات میشمارد. نمونه بارز این نگاه، در برخورد ایشان با کتاب کافی مشهود است؛ با وجود آنکه کتاب کافی مطابق با معیار قدما در تصحیح حدیث نگاشته شده است و نمیتوان با معیار متأخران، روایات آن را ضعیف شمرد و به غالیان نسبت داد.
این نکته درباره کتاب نوادر الحکمة نیز مشاهده میشود. آشنایان با مصادر حدیثی میدانند که این کتاب، مجموعه حدیثی بسیار بزرگی بوده است که در قم مرجع و جامع حدیثی شناخته میشده است. این کتاب مهم حدیثی، اشکالهایی نیز داشته که از جمله آنها گزارش غیرمنضبط برخی روایات است. جناب محمد بن حسن بن ولید بیش از بیست نفر از راویان این کتاب را استثنا کرده و روایات آنان را قابل قبول ندانسته است. این افراد کمتر از ده درصد روایات نوادر الحکمة را گزارش کردهاند، ولی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل، همه این افراد، غالی شمرده شدهاند. گویا از منظر ایشان هیچ راویای به دلیل مهمل یا مجهول بودن ضعیف شمرده نمیشود.
برای تبیین اشکال سوم، ابتدا به روایتی که از زراره نقل شده است، اشاره میکنم. او میگوید: در خدمت امام باقر - علیه السلام - بودم که فرمودند: از بنیاسرائیل حدیث نقل کنید و لا حرج. زراره خدمت امام باقر - علیه السلام - عرض میکند: والله انّ فی احادیث الشیعة ما هو اَعجب من احادیثهم؛ «به خدا قسم در میان روایات شیعی، مطالبی عجیبتر از آن وجود دارد». متن روایت ادامه دارد، ولی مولف، این متن را تقطیع کرده و ادامهاش را نیاورده و آن را بر روایات غالیانه حمل کرده است؛ در حالی که در زمان امام باقر - علیه السلام - روایات غالیانه چندان وجود نداشته است. اگر به ادامه روایت توجه کنید، میبینید که این حدیث متنی است با نسخه بدلهای متفاوت که دلالتی بر غلو ندارد. صحیحترین نسخه بدل آن است که نظر جناب زراره به احادیث غیبت امام مهدی - علیه السلام - است. غیبت امام مهدی - علیه السلام - به منزله یک باور پذیرفته شده در جامعه شیعه مطرح بوده است؛ ولی با نقل ناقص و تقطیع روایت به منزله اندیشهای غالیانه مطرح شده است. نقل ناقص، یکی از آسیبهای رایج در نوشتار جناب آقای مدرسی است. ایشان با تقطیع متن و گزارش جزئی از آن، میکوشد تا برداشت خود را بر روایت تحمیل کند؛ در حالی که اگر متن روایت به گونه کامل ارائه شود، نادرستیِ برداشت ایشان آشکار میگردد. روشن است که مخاطب ناآشنا به متون روایی، با اعتماد به نویسنده محترم، و فضل ایشان، برداشتِ ارائه شده را میپذیرد؛ زیرا از متن اصلی و کامل آگاهی ندارد.
نکته آخر نیز، عدم استناد برخی از مطالب بسیار مهم و تأثیرگذار است که میباید کانون توجه قرار گیرد. در یک کتاب علمی، هر ادعا، حتی ادعایی کوچک، میباید منبع، مصدر و مستند قابل ارائه داشته باشد. ایشان درباره مطالب کمارزش و غیرمحوری این کار را انجام دادهاند. ولی در موضوعات مهم و تأثیرگذار، گاه این مستندسازی فراموش شده است. مثلاً در بحث آگاهی شیعیان از دوازده امام، ایشان ادعا میکند پس از شهادت امام صادق - علیه السلام -، «اکثریت» شیعیان به امامت عبدالله افطح گرویدند، و متأسفانه این موضوع مهم، بدون هیچگونه مستندی مطرح شده است.
همچنین این مدعا که محدثان ما، احادیثی را در کتابهای خود نقل میکنند که بدان اعتقاد ندارند از جمله ادعاهای غیرمستند است. محدثان برجسته شیعه و سنی هیچگاه این گونه عمل نمیکردهاند. گزارش روایات نامقبول، تنها در میان گروهی مرسوم بوده است که با عنوان «حشویه» شناخته میشوند و جایگاهی در میان مسلمانان، خواه شیعه و خواه سنی، ندارند. ولی ایشان این شیوه را به تمام محدثان سرایت داده است، بیآنکه هیچ استدلال و یا استنادی را مطرح کند.
دکتر عباسی:
چنانکه استاد ارجمند فرمودند، آسیبهای جدی روششناسی حدیثی کتاب عبارت است از دوگانگی در برخورد با متون و کتب روایی، تحمیل پیشفرضها، نقل ناقص و نیز به رغم اینکه نویسنده در بعضی موارد، منابع پرشماری را نقل میکند، در جاهایی که ادعای مهمتری مطرح میشود، استنادی صورت نمیگیرد.
بخش بعدی را اینجا ببینید
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی