نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (٢)
گزارش کامل میزگرد علمی
کارشناسان:
حجت الاسلام والمسلمین یوسفی غروی
حجت الاسلام والمسلمین سیدکاظم طباطبایی
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی
دبیر علمی :
حجت الاسلام والمسلمین دکتر عباسی
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
بخش قبلی را اینجا ببینید
٢- روششناسی کتاب «مکتب در فرآیند تکامل»
دکتر عباسی:
ابتدا در باب مبانی روششناسی کتاب در ابعاد کلامی، تاریخی و حدیثی از دیدگاههای کارشناسان محترم بهرهمند خواهیم شد.
آقای سبحانی:
بسم الله الرحمن الرحیم. نخست به اجمال، مبانی روش شناسی این کتاب را، البته بیشتر از ابعاد کلامی، بررسی می کنیم.
همانگونه که جناب آقای دکتر عباسی اشاره کردند، اساساً آنچه در این کتاب یا نظایر آن آمده، سابقهای بس طولانی دارد و اجزای استنادی آن را میتوان در مهم ترین آثار مخالفان شیعه در سدههای نخستین پیدا کرد. کسانی که با آثاری مثل مقالات الاسلامیین، الفَرْق بین الفِرَق، المغنی قاضی عبدالجبار و حتی کتابهایی مانند تاریخ الاسلام ذهبی و دیگران آشنا باشند، میدانند که بسیاری از این ملاحظات، در برابر شیعه و در نقد اندیشه شیعی بیان شده است.
آنچه در این کتاب تازگی دارد، استفاده از روششناسی خاصی در بازخوانی این نکات و تبدیل آن به طرحی کلان برای معرفی تاریخ تفکر شیعه است. سابقه این جریان نوین شیعهشناسی را باید در دوره معاصر و از حدود سال های 1920 به این سو دنبال کرد. جالب است که ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبیات فارسی که به فارسی نیز ترجمه شده، عبارتی جالب توجه دارد. او مینویسد: «ما در باب تشیع و مبانی شیعه، هیچ کتابی به هیچ زبان اروپایی نداریم». این واقعیتی است که منابع و آثار شیعه برای مطالعه مستشرقان تا قرن گذشته در دسترس نبود. اشراتمان، محقق معروف آلمانی، در سال 1920 رسالهی اثنا عشریه را منتشر کرد، و این اثر به زبان انگلیسی هم ترجمه شد. وی در رسالهی مزبور تکرار میکند که من هر چه در این اثر گفتهام همه از منابع اهل سنت است و هیچ منبعی از شیعه در اختیار نداشتهام. بهتدریج این حرکت پژوهشی ادامه یافت تا اینکه شخصیتهایی آشناتر به منابع دینی این کار را پی گرفتند تا به این اثر رسید که ما امروز شاهد آنیم. شاید بتوان گفت نخستین کس، یا از جمله نخستین کسانی که با استناد به منابع شیعی کتابی از این دست نوشتهاند، پایان نامه دکتر جواد علی در سال 1937 باشد که در آلمان تدوین یافت. وی اهل کاظمین بود و با بزرگان شیعه در عراق مثل هبة الدین شهرستانی هم مکاتباتی داشت که آنها را در آن کتاب درج کرد. این کتاب اخیراً به زبان عربی نیز با عنوان المهدی المنتظرعندالشیعة ترجمه شده است.
این پیشینه را از آن رو ذکر کردیم که بگوییم این نگاه و این نوع تحقیق، هرچند سابقهای بلند دارد، با روششناسی جدید چندان پرپیشینه نیست. باید یادآوری کنیم که متأسفانه اندیشمندان ما، با این نگاه، کمتر به تاریخ اندیشه امامیه پرداختهاند، و از این جهت، زمینه برای بحثهایی فراهم آمده که در کتاب مکتب در فرآیند تکامل مندرج شده است.
١-٢- علم کلام و تاریخ کلام
اشاره شد که این کتاب به تاریخ تفکر، یا به بیان دیگر، تاریخ کلام میپردازد. باید بین «علم کلام» و «تاریخ کلام» فرقی اساسی نهاد. متکلم در پی این است که مستند به منابع اصلی (اعم از عقل یا وحی) مدعایی از مدعیات دینی را اثبات، یا مدعیات دیگری را نقد کند. اما مورخ کلام یا مورخ تفکر در پی آن است که پدیدههایی فکری در درون یک مذهب را به صورت تاریخی، مطالعه و در قالب یک مدل عمومی برای این گونه تحولات و تطورات ارائه کند. کسانی که روش تاریخ تفکر را به کار میگیرند اساساً در تحقیق خود نه مدعای کلامی دارند و نه در پژوهشهای خویش از استنتاج کلامی بهره میگیرند. البته باید یادآور شویم که در طول تاریخ، استناد به تاریخ اندیشه برای نقد اندیشههای دیگران رایج بوده و خود ما نیز از این شیوه استفاده میکنیم. مثلاً در نقد مسیحیت وقتی میگوییم تثلیث، اندیشهای پولسی است و در اناجیل نخستین ریشه ندارد، میخواهیم با این استنادِ تاریخی، بگوییم که تثلیثْ اندیشهای ساختگی است. دیگران هم در گذر تاریخ، وقتی به اینگونه استنادات پرداختند عمدتاً اینها را نقد شیعه تلقی میکردند؛ یعنی با طرح این مطلب که عقاید اختصاصی شیعه در منابع نخستین دیده نمیشود، در صددند اثبات کنند که آرای امروز شیعه، سابقه تاریخی ندارد و مستحدث است. لیکن میباید این دو نگاه، یعنی تاریخ کلام و نقد کلامیِ مستند به تاریخ را از هم تفکیک کرد. این دو، شیوههایی کاملاً متفاوت و متغایر دارند و عبور از یکی به دیگری غالباً به مغالطهای بزرگ میانجامد. اینکه کسی بخواهد استناد کند و بگوید چون فلان اندیشه در پیروان یک مذهب در فلان تاریخ پدید آمده دلیل بر آن است که صاحبان آن مکتب، پیشتر این اعتقاد را نداشتند، نیازمند مقدماتی است که اگر تبیین نشوند، مغالطه رخ داده است.
٢-٢- عبور از تاریخ به استدلال کلامی
رویکرد این کتاب، به رغم آنچه در مقدمه چاپ جدید آن درج شده، عبور از تاریخ تفکر به یک استدلال کلامی است. این وضعیت در مواضع مختلف کتاب به چشم میخورد. هیچ مانعی در کار نیست که کسی دربارهی تاریخ تفکر شیعه، یعنی تاریخ پیروان شیعه، تحقیقی تاریخی کند و نشان دهد که
اندیشهای در این زمان طرفداران کمتری داشته و در زمانی دیگر طرفدارانی بیشتر داشته است، یا حتی بر فرض، در دورهای اساساً اصحاب ائمه - علیهم السلام -، اعتقادی بدان نداشتهاند و بعد در دوره تاریخی دیگری چنین اعتقاد پیدا کردهاند. اما از این استدلال یا از این نگرش، که آن را نگرش تاریخ تفکر میدانیم، هیچگاه ثابت نمیشود که صاحبان مکتب، چنین اعتقادی نداشتهاند. اما متأسفانه در این کتاب چنین چیزی است و نویسنده در مقدمه فرمودهاند که من تاریخ تفکر را مطرح میکنم و به اندیشههای کلامی نظری نداشتهام؛ ولی با مطالعه کتاب میبینید نکاتی را که ایشان از «تشیع اعتدالی» خارج میداند و تصریح میکند که پایه و دلیلی ندارند و ناپذیرفتنیاند، دقیقاً همان مطالبیاند که خود با تحلیل تاریخی به آنها رسیده است.
بحث ما در اینجا به لحاظ کلامی، یعنی از منظر متکلمی که میخواهد به تاریخ کلام بپردازد یا کسی که از منظر تاریخ کلام میخواهد به کلام بنگرد این است که ما فرض میگیریم تمام مستندات موجود در این کتاب مطابق با واقع باشد. مسئله این است که آیا از آنچه در این کتاب به منزله استناد تاریخی آمده است، میتوان نتیجه گرفت که در مذهب تشیع تکامل رخ داده است؟ وقتی از «تطور در مکتب تشیع» یا هر مکتب دیگری سخن به میان میآید، باید دید آیا موسسان آنها چنین اندیشهای داشتهاند یا نه؟ اینجا همان خلأ منطقیای است که باید پر شود. اگر بر فرض، امامان - علیهم السلام - نظریه علم غیب امام را در قرن اول مطرح نکردند یا باور به آن را الزام نمیکردند به چه دلیل بوده است؟ شاید به دلیل تقیه بوده و تنها برای اصحاب خاص مطرح میشده است. شاید هم مطرح شده ولی بعدها به علل مختلفی نقل نشده است! شاید نیز به دلیل عدم آشنایی افرادی با این اندیشه بوده و اتهاماتی که ایجاد میشده یا عدم تحملِ این امر، یا ... .
٣-٢- واژههای لغزنده
نکته دوم در نقد روششناسی کتاب این است که در سراسرِ آن برای استناد به تاریخ اندیشه شیعه، از واژههایی استفاده شده که جنبه دقیق علمی نداشته، گاه تفاوت یا تهافت دارند. مثلاً تعبیر «بسیاری از اصحاب» یا «بسیاری از شیعیان» مکرر در کتاب بهکار رفته است، ولی معلوم نیست این «بسیاری» یعنی چه؟ چه کسانی چنین اعتقادی داشتهاند؟ اساساً به این نکته توجه نشده که وقتی میگوییم شیعه یا جامعه شیعی، جامعه شیعه، خود در حال شکلگیری است. یاران اهلبیت عصمت و طهارت بهتدریج به حقیقت امامت و اهل بیت - علیهم السلام - آشنا میشوند و به فضای اندیشه تشیع قدم میگذارند. هر کسی را که اظهار ارادت و محبت به امام داشت، نمیتوان شیعه کامل دانست. شیعه، واژهای متحول و متطور بوده است ولی این تطور را به معنای دگرگونیِ حقیقتِ مکتب نمیتوان شمرد. بنابراین استفاده از اینگونه واژههای لغزنده که میتوان هر طرف آنها را گرفت و بهگونهای استدلال کرد، نمیتواند جنبه علمی داشته باشد.
٤-٢- ارجاعات و استنادات
نکته دیگر اینکه ارجاعات و استنادات نادرست در کتاب به چشم میخورَد. بنده فقط به آن بحثی اشاره میکنم که شاید در نوبت بعد موظف باشم به آنها استناد کنم. برای نمونه، مولف محترم به یک کتاب با یک نویسندهی مشخص استناد میجوید و از آن اخذ سند میکند، در حالی که روایت مشابه با آن در همان صفحه یا صفحه دیگر نقد میشود، یا بیتوجه از آن میگذرد، بیآنکه دلیل موجهی برای این بیاعتنایی ارائه شود. یعنی روش قابل قبول و واحدی برای گزینش مستندات در این مجموعه وجود ندارد. از بسیاری مستندات که درست مخالف مدعاهای نویسنده است، اصلاً سخنی به میان نمیآید؛ حال آنکه میدانیم مولف، یکی از شخصیت های متتبع در آثار علمی است. از سوی دیگر، در بعضی موارد، گونهای استدلال دوری در استنادها به چشم میآید؛ بهویژه آنجا که مربوط به معتقدات کلامی است. پیشاپیش خواننده متوجه نمیشود که اگر قرار است روایتی را بپذیریم یا نپذیریم، مستند به چه دلیلی باید بپذیریم و اگر به یک کتاب استناد میکنیم، چرا آن را میپذیریم. گاه این استدلالها دوریاند؛ یعنی روایتی را از صاحب اندیشهای رد میکند، چون او متهم به غلو است؛ اما دلیل غالی بودن وی نیز باور به فلان اعتقاد است و از اینجا نتیجه گرفته میشود که چون امامان - علیهم السلام - چنین اندیشهای را مطرح نکرده اند، باوری مستحدث و غلوآمیز است؛ و بهعکس، گاه کسی که دیدگاهی مخالف این اندیشه دارد، با اینکه هر دو سند، همانندند ولی چون نظریه او از دید مولف غلوآمیز نیست، روایتش مقبول میافتد و بر مبنای آن یک تصور تاریخی از تفکر شیعه تولید میشود. به هر روی، با آنکه کتاب، پاورقیهای پرشماری دارد، در مجموع، خلأهای استنادی در آن به چشم میخورَد. البته مستنداتِ درستِ فراوانی نیز در این کتاب ارائه شده است.
پیشنهاد بنده این است که برای پاسخگویی نهایی به این نظریه باید مدل بدیلی ارائه شود. نویسنده، دیدگاه یا مُدلی را برای تحلیل تاریخ فکر شیعه ارائه کردهاند که برای رد آن، گذشته از مباحث جزئی و کلی، باید مُدلی را ارائه کرد که بتواند تمام شواهد تاریخی و غیرتاریخی یا اکثر آنها را در درون خود تحلیل کند و نشان دهد که آنچه را ایشان استناد کردند، اگر در جایگاه خودش درست هم باشد قابل توجیه و تحلیل است و آن مآخذ و مستنداتی نیز که ایشان ندیدند در درون این مدلِ جامعتر و کاملتر قابل تحلیل و جمعبندی است.
دکتر عباسی:
همانگونه که در آغاز گذشت، با توجه به اینکه نویسنده میگوید این کتاب تاریخ تفکر است بخشی از صبغه کتاب، رنگ تاریخی است. درست است که مباحث اعتقادی و کلامی کانون توجه قرار گرفته ولی رویکردی تاریخی بر تحلیل این عقاید کلامی حاکم است.
بخش بعدی را اینجا ببینید
١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی