مروری بر داستان کوتاه بخت آزمایی
داستان کوتاه بخت آزمایی (The Lottery) توسط شرلی جکسون در سال 1948 نگاشته شد. این اثر ادبی از همان ابتدا توجه عموم مردم را به خود جلب کرد.
داستان کوتاه بخت آزمایی (The Lottery) توسط شرلی جکسون در سال 1948 نگاشته شد. این اثر ادبی از همان ابتدا توجه عموم مردم را به خود جلب کرد. هرچند انتقادات و واکنشهای مردم بر اثر ضربهی سنگین پایانیِ داستان مثبت نبود اما تعداد زیاد نامههایی که خطاب به شرلی جکسون نوشته شده بود به خوبی نشاندهندهی عمق تأثیری بود که این داستان کوتاه بر مخاطبان باقی گذاشته بود.
داستان کوتاه بخت آزمایی در یک روز تابستانی گرم و مساعد آغاز میشود. کودکانی که به تازگی مدرسهشان تمام شده است هنوز از روزهای گذشته سخن میگویند. همه چیز برای برپایی سنت قدیمی بخت آزمایی مهیا است. از آنجایی که اعضای دهکده بیشتر از 300 نفر نیستند همهی مراسم در دو ساعت به پایان میرسد. آقای سامرز که وظیفهی برپایی مراسم را دارد از شب قبل اسامی تمام اعضای دهکده را بر روی برگهای جداگانه نوشته است که پیش از آغاز مراسم ابتدا مشخص بشود که همه در مراسم هستند. در جعبهای سیاه رنگ به تعداد اعضای دهکده کاغذ سفید تاشده وجود دارد و تنها یک برگه کاغذ هست که در آن نقطهای سیاه دیده میشود.
خانم هاتچینسون که گویا روز دقیق مراسم بخت آزمایی را فراموش کرده است، سراسیمه وارد جمع میشود. او هم با دوستانش که پیش از او در محل مقرر ایستاده بودند سلام و احوالپرسی میکند. آقای سامرز از همهی مردم دهکده میپرسد که مبادا کسی از قلم افتاده باشد و در مراسم نباشد. سنتِ قدیمی بر این بوده است که اگر هم کسی بنابر دلیلی در یک سال نمیتواند در مراسم بخت آزمایی شرکت کند یک نفر مسئولیت داشته باشد که به جای او هم، بازی کند.
در این میان آقای وارنر پیر که حالا 77 سال است که هر تابستان در این مراسم شرکت میکند دهکدههایی که این رسم را کنار گذاشتهاند را مسخره میکند و میگوید که با این کارشان به رسوم قدیم غارنشینی بازگشتهاند. آقای سامرز پس از خواندن اسامی و مطمئن شدن از اینکه همه شرکت کرده اند برگه ها را پخش میکند. پس از اینکه همه برگه هایشان را باز کردند مشخص میشود که آقای بیل هاتچینسون برگهای که در آن نقطهای سیاه رنگ بود را در دست داشت. خانم هاتچینسون مرتب ادعا میکند که این کار عادلانه نیست. قرار میشود که مجدداً در میان خانوادهی هاتچینسون قرعهکشی انجام گیرد. در آخر اسم خانم هاتچینسون انتخاب میشود. خانم هاتچینسون در دایرهای میایستد و همه با سنگ او را هدف قرار میدهند. حتی فرزند خانم هاتچینسون نیز به پیروی از بقیه این کار را انجام میدهد. داستان با سنگسار شدن خانم هاتچینسون به پایان میرسد.
نقطهی آغاز و پر از روشنی و امید داستان همراه با توصیفاتی که از دهکده و گلهایی که در فصل دلپذیر تابستان همه جا را پرکرده اند با پایان تاریک و غم انگیز داستان تضادی آشکار دارد. درک این مهم برای مخاطب دشوار است که تصور کند چگونه همهی آن مقدمات و شور و هیاهو به سنگسار کردنِ عضوی از دهکده میانجامد. شرلی جکسون با این داستان کوتاه که انتقادات تند و تیزی را در میان مردم برانگیخت سنتهای اشتباهی که هنوز در میان جوامع دیده میشود را نشانه گرفته است.
دهکدهای که در آن داستان اصلی در جریان است نمودهایی از جامعهی متمدن و مدرن را دارد. با این حال هنوز هم سنتهایی از این دست که به واقع سنتهایی غیرمعقول و غیرقابل درک هستند در آن انجام میشود. این دسته از سنتها از نظر خودِ اعضای دهکده مثل آقای وارنر پیر اگر نباشند آنها را به دوران غارنشینیِ قدیم بازمیگرداند. سنت بختآزمایی و این دست مراسم میان اعضا آنچنان ریشه دوانده است که هیچ پرسشی از فلسفهی آن در طول داستان دیده نمیشود. تنها در پایان داستان که خانم هاتچینسون که خود را در خطر احساس میکرد مراسم را زیر سوال میبرد و مرتب اعلام میکند که این سنت عادلانه نیست. گویی همهی اعضا به گونهای با این سنت غلط کنار آمدند و آن را پذیرفتهاند.
در پایان داستان دوست خانم هاتچینسون که پیش از این با او سلام و احوال پرسی کرده بود بزرگترین سنگ را جدا کرد. سنگی که بلند کردنش حتی برای او دشوار بود و مجبور شد با دو دستش آن را بلند کند. این طور به نظر میرسد که قرار گرفتن خانم هاتچینسون در دایرهی اصلی این مشروعیت را به هرکسی میدهد که هرطور که دوست دارد با او رفتار کند. این همان قدرت انکارناپذیر سنتهای اشتباه است که کماکان در جوامع جریان دارد.
این داستان کوتاه که در نیویورکر منتشر شد نامههای زیادی از نقاط مختلف را به سمت خود جذب کرد. شرلی جکسون خود اعلام کرد که از سیصد نامهای که به دستش رسید تنها سیزده نامه لحنی مناسب و دیدگاهی مثبت نسبت به داستان داشتند. مابقی نامهها داستان را غیرقابل قبول، حیرتآور و بازی با کلمات و دروغ خوانده بودند. حتی بعضی از مخاطبان از شرلی جکسون پرسیده بودند که این مراسم در کجا برگزار میشود و آنها چگونه میتوانند در این مراسم شرکت کنند و آن را از نزدیک ببینند! شرلی جکسون پس از بیان کردن این دست نامهها در جایی گفته بود که اگر این دسته از نامهها به حقیقت بیان کنندهی نظر اکثریت مخاطبانش بوده باشند نویسندگی را از همان ابتدا به کناری میگذاشت. این در حالی بود که مطمئن بود این واکنشها و این نامههای تند تنها به بخش کوچکی از مخاطبانش بازمیگشت. او تا آخر عمر پربار ادبیاش در پی عریان کردن حقایقی بود که در لباس سنتهای غلط در میان مردم به اشتباه پاگرفته بود.