تبیان، دستیار زندگی
تمامی خانه ها پنجره دارند . و همه پنجره ها نور و هوای تازه را به ما هدیه می کنند . خیلی وقتها خسته و کسل کنار پنجره می رویم . پرده ها را کنار می زنیم و بیرون را تماشا می کنیم .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مونا شکری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزنه های حیات


تمامی خانه ها پنجره دارند . و همه پنجره ها نور و هوای تازه را به ما هدیه می کنند . خیلی وقتها خسته و کسل کنار پنجره می رویم . پرده ها را کنار می زنیم و بیرون را تماشا می کنیم . گاهی منتظریم پشت آن پنجره یک نگاه آشنا ببینیم . گاهی می خواهیم چک چک باران را ببینیم . گاهی تنها عبور و مرو آدم ها به ما حس تازه ای می دهد . حس بودن . حس انتظار برای واقعه ای جدید از جنس زندگی.

خانه

پنجره اتاق زیبای ما در خوابگاه دانشجویی البته منظره دلربایی ندارد . در اتاق کوچک و نقلی من و هم اتاقیم تنها یک پنجره سه تکه قدیمی وجود داردکه شیشه های مشبک دارد . بنابراین نه این طرفش پیداست . نه آن طرف . هر بار که پرده ضخیم و زشت و چرک آلود پنجره را کنار می زنم کوچه شلوغ و آشفته و پراز ماشین های جور واجور را می بینم . آدمهایی که با شتاب می روند و می آیند . در پشت آنها سوپری آن طرف کوچه را می بینم . با آن فروشنده تپل مپلی که همیشه روی صندلیش نشسته و حساب کتاب می کند . از پنجره اتاقم می توانم ببینم گوجه و تخم مرغ دارد که برم و بخرم تا غذایی بخوریم یا نه . که البته این اتفاق درحال حاضر مثل افسانه است!

می توانم اگر روی دوپا بایستم کوها را ببینم . واینکه رویش چقدر برف نشسته و سرمای زمستانیش را حس کنم . حتی می توانم کمی عمیق تر نگاه کنم و دشتهای پهناوری که آن پشت قرار دارد ببینم . آن دور دورها حتی می توانم شهر خودم را تجسم کنم و مادر را . که او هم لب پنجره است و من را نگاه می کند. برایش دست تکان می دهم . سبزکم را که می شناسید. همان هایی که با ورودشان معجزه کردند. می آورم و لب پنجره می نشانم تا برگهایش نور خورشید را جذب کند و دوباره یک لبخند خواستنی تحویلم بدهد .

اتاق ما خیلی کوچک است و پرده اتاقمان خاکی رنگ است که سلیقه و ذوق سرشار مسئول خرید خوابگاهمان را نشان می دهد . هربار به آن پرده های قطور و تیره نگاه می کنم و اینکه چقدر خبیثانه جلوی نور خورشید را گرفته اند دلم می گیرد. آخر حیف این همه ویتامین دی نیست که آن پشت منتظر ایستاده اند و هی به شیشه می کوبند. هر روز صبح جدال منو پرده و پنجره براه بود . از یک طرف دلم نور لطیف و کم جان خورشید پاییزی را می خواست و از طرف دیگر پرده با آن هیکل درشت و تنومندش انگشتش را به نشانه نفی تکان می داد .

پنجره و نور ورودی در هر اتاق و هر بخش خانه مجرای ره یافت زندگی و تازگی است . پوشاندن پنجره ها با پرده های ضخیم و تیره تنها ما را هم نشین تاریکی می کند. شاید بهتر باشد پنجره ها را با حریر های روشن بپوشانیم و اگر پرده های تیره را در نظر می گیریم تنها وقتهایی بازشان کنیم که بخواهیم برای ساعاتی در روز استراحت کنیم . رنگ و مدل پرده ها می تواند مستقیما روی روحیه ما تاثیر بگذارد . نباید چنین ابزار های قدرتمندی را فراموش کرد!

یکی دو بار به جمع کردن و بستن پرده اقدام کردم . البته خوابگاه ما از آن خوابگاه های قدیمی است . که نقشه و طرحش آنقدر عجیب است که نمی دانی بالاخره اینجا خوابگاه است یا زندان. این را از مقدار فضایی که برای پنجره ها در نظر گرفته اند می توان متوجه شد که چرا چنین عنصر روح بخشی انقدر کوچک و خوار در نظر گرفته شده است .در هر حال پرده هامان هم از جنس قدیمی بودند و میل پرده اش همان میل پرده هایی است که پدر بزرگ ها در خانه یشان دارند و مادربزرگ ها نمی گذاشتند دست به آنها بزنی. مثل این روزها نبود که نوه ها اینقدر خواستنی باشند!

راه های زیادی امتحان کردم که با این پرده های بدجنس کنار بیاییم . از حق نگذریم زورشان زیاد بود هرکاری کردم که بتوانم یک گوشه جمعشان کنم اما مگر از تخت پادشاهی خود پایین می آمدند. در نهایت همه توانم را بکار گرفتم و با قدرت کشیدمشان که ناگهان، پرده ومیل پرده همه با هم فرو ریخت . چند ثانیه خیره به ماحصل تلاشم نگریستم . ناخودآگاه در ذهنم صدای آهنگ پت و مت را می شنیدم. نتیجه آن شد که چند ساعتی فکر کردم. از قوه ذوق و هوش هم اتاقی خردمندم هم بهره گرفتم پیشنهاد خوبی داد. میل پرده را با هزار مکافات وصل کردیم سپس قرار شد پرده ضخیم و تیره رنگمان را روی دیوار کنار پنجره جمع شده نگاه داریم. مقداری پارچه سفید داشتیم . آن را بجای پرده به میل پرده مان وصل کردیم. دو اتفاق مثبت رخ داد . نور اتاقمان افزایش پیدا کرد چون پرده ضخیم بجای اینکه حجمی از پنجره را بپوشاند روی دیوار جمع شده بود از طرف دیگر بعد از ظهرها که می خواستیم اتاق تاریک شود تا استراحت کنیم پرده های ضخیم را می کشیدیم و اتاق را تاریک می کردیم.

پنجره و نور ورودی در هر اتاق و هر بخش خانه مجرای ره یافت زندگی و تازگی است . پوشاندن پنجره ها با پرده های ضخیم و تیره تنها ما را هم نشین تاریکی می کند. شاید بهتر باشد پنجره ها را با حریر های روشن بپوشانیم و اگر پرده های تیره را در نظر می گیریم تنها وقتهایی بازشان کنیم که بخواهیم برای ساعاتی در روز استراحت کنیم . رنگ و مدل پرده ها می تواند مستقیما روی روحیه ما تاثیر بگذارد . نباید چنین ابزار های قدرتمندی را فراموش کرد!

مونا شکری

دانشجوی کارشناسی ارشد نویسندگی

بخش محیط خانه تبیان


مطالب مرتبط:

سبزک ها معجزه می کنند