تبیان، دستیار زندگی
رقابت های دوچرخه سواری « B » جهانی سوئیس از « قلعه حسن خان » تا طلای تاریخی ایگل سوئیس سبزه روی بانمك سبزه روی بانمك و با معرفت تیم ملی دوچرخه سواری كه با مدال طلای نابش به صف تاریخ سازان ورزش كشورمان در دنیا پیوسته است ،&nb...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با «علیرضا حقی» پسر طلایی ایران در رقابت های دوچرخه سواری « B » جهانی سوئیس از « قلعه حسن خان » تا طلای تاریخی ایگل سوئیس

سبزه روی بانمك

سبزه روی بانمك و با معرفت تیم ملی دوچرخه سواری كه با مدال طلای نابش به صف تاریخ سازان ورزش كشورمان در دنیا پیوسته است ،  او شیرینی و صفای  اردوهای تیم ملی  دوچرخه سواری است چرا كه علیرضای خوش رو و خوش خنده ، بی ریا و بی پروا مثل بچه های جنوب شهر،با محبت و با صفاست .

جوان اول دوچرخه سواری ، فوق العاده جسور و نترس است و به واقع،اگر این دو فاكتور را نداشت به طلای جهان هم نمی رسید . « حقی » آنقدر شجاع و دلاور است كه اگر به او بگویند همین فردا با « آرمسترانگ » آمریكایی مسابقه داری ،‌بدون هیچ دلهره ای سر خط استارت  حاضر و آماده می شود  و اگر آرمسترانگ  هم مثل « كرافچنكوف » قزاقستانی جواب سلامش را با نیش خند تحویل دهد،او را هم از پشت خواهد گرفت .

علیرضا آنقدر افتاده و بی ریا است كه حد واندازه ندارد . او پاطلای تاریخی دوچرخه سواریB جهان، خودش را گم نكرده، پس از غیرت و شجاعت او هر چقدر نوشته شود ، كم است .

راستش  ارزش مدال طلای « حقی » كمتر از طلای « دبیر »  و « رضا زاده » نیست . دستش را بگیرید و حمایتش كنید تا باز هم افتخار آفرینی كند . حقی هفته گذشته میهمان ما بود و برای شما از دوچرخه و دوچرخه سواری حرفهای جالبی زد ، بخوانیم:

زد به سرم

سال 75 مدتی در صحافی كار می كردم وبرایرفت و آمد  دوچرخه  كوهستان خریدم . روزهای تعطیل هم می رفتم چیتگر و پا می زدم، یواش یواش به دوچرخه سواری علاقه مند شدم . تا این كه یك دفعه زد  به سرم و رفتم دوچرخه كورسی خریدم ،‌البته  آقای بهرام بخشی،صاحب كارم خیلی به من كمك كرد تا دوچرخه كورسی بخرم .

در اولین مسابقه ای كه شركت كردم در 12 كیلومتر تایم تریل،اول شدم . هیچكس باور نمی كرد . همه می گفتند دست به ماشین رفته  ، اما پرویز مزلقانی  پیر دوچرخه سواری ایران و مربی من در تیم پیكان،به زمین و زمان قسم خورد كه دست به ماشین نرفته و خلاصه همه باور كردند  . شایستگی اولی را دارم و چنین بود كه بعد از 6 ماه ركاب زدن به تیم ملی جوانان دعوت شدم .

آشپزی علی آقا

در آلمان و اتریش و سوئیس ، 12 نفر بودیم با 25 هزار دلار آنهم با هزینه های سرسام آور ، تازه توقع داشتند جوایز المپیك را هم بگیریم،آنهم با كمترین امكانات در كشور سوئیس .  علی آقا ما را برد به رستوران و به ما اسپاكتی داد . وقتی كه حساب كرد دیدیم شد 165 هزار تومان و بعد هم برق ازكله همه ما پرید .  بعد از این،به علی آقا  گفتیم اینجوری نمیشه و رفتیم به خوابگاهی كه نه مثل هتل بود و نه مسافرخانه ، دور هم نشستیم و علی آقا برایمان غذاهای خودمانی درست كرد . البته بچه ها هم كمك می كردند،كلبه ای داشتیم فقیرانه اما پر از صمیمیت و یكرنگی و صفا از آبگوشت گرفته تا مرغ و زرشك پلو هم علی آقا درست می كرد تا بچه ها بخورند و سیر شوند .

6 جلسه تمرین در پیست

در پیست دوچرخه سواری سوئیس كه چوبی هم بود تمرین كردن برای ما خیلی سخت بود  در این پیست  ها حداقل 3 ماه باید تمرین كنی تا راه بیفتی . در آلمان فقط 6 جلسه در پیست های این كشور كه از بهترین پیست های دنیا هستند تمرین داشتیم ، طفلك « اتوآلتوك » در آلمان اسیر ما شده بود . با ما مثل بچه های خودش رفتار می كرد . .

امیدوار بودم .

خودم خیلی امیدوار بودم كه بتوانم نتیجه بگیرم . چون در تمرین كه ركورد گیری می كردیم . نتایج خوبی داشتم . اما نظر آقای « آلتوك » این بود كه من در استقامت ركاب بزنم و فكر می كرد كه به درد پیست نمی خورم . وقتی هم كه متوجه شدم مسیر مسابقه  استقامت سر بالائی  زیاد دارد به آلتوك  گفتم من در استقامت شركت نمی كنم و می خواهم درپیست شركت كنم .

البته صحبت های آقای زنگی آبادی  با آلتوك هم نظر ایشان را عوض كرد و چنین شد كه من در پیست ركاب زدم و توانستم به مدال طلا دست یابم.

این پسر بچه

« كرافچنكوف »  قزاقستانی از سال 93 تا حالا قهرمان 4 كیلومتر آسیا و در ورلد كاپ های جهانی هم بین 4 نفر اول است ،‌او تا حالا با هر ایرانی كه مسابقه داده او را از پشت گرفته است .

صبح روز فینال و در مسابقه  مقدماتی ، ركورد من 35/4 بود و ركورد او 37/4 ، قبل از استارت فینال ، پایین پیست داشتم قدم می زدم  كه كرافچنكوف را دیدم و به او سلام كردم،با نیش خند جواب سلام را داد . این نیشخند كار خودش را كرد، رفتم پیش علی آقا  وبه او گفتم به خدا اگر من این قزاق را از پشت نگیرم دوچرخه سواری را رها می كنم . البته شاید هم حق داشت كه جواب سلام ما را با نیش خند تحویل بدهد؛ چون تا حالا  هیچ یك از دوچرخه سواران ایرانی به گرد او نرسیده بود و لابد پیش خودش هم می گفت : این پسر بچه كه نمی تواند با من رقابت كند . این را هم یادآوری كنم كه از سال 98 به بعد،خیلی  دوست داشتم كه مثل كرافچنكوف باشم و پیش خودم می گفتم : سرانجام خواهم توانست كه به او برسم . خدا هم كمك كرد تا رسیدم .

به من نگاه كن

سرخط استارت فینال، "آلتوك"گفت : علیرضا ، حریف تو 3 – 2 دور اول را خیلی سریع ركاب می زند ، چون شگرد او این است كه روحیه حریف را به این شكل خراب كند . اما تو كاری به این نداشته باش و فقط همان كارهایی را بكن كه در تمرین انجام می دادی .

اتو باز هم گفت : فقط به من نگاه كن . به دستگاه فتو فینیش هم نگاه نكن . هر وقت من اعلام كردم استارت كن . در مسابقه هم وقتی دیدم كه عقب افتاده ای،می آیم جلو و وقتی هم كه دیدم پیش افتاده ای می روم عقب . این رمز كار من و توست .

استارت را بد زدم و 2 ثانیه عقب افتادم،تا دورهای دوم و چهارم آلتوكرا می دیدم كه دارد می آید جلو . اما از دور هفتم  به بعد دیدم كه آلتوك رفته كنار پیست و با خیال راحت نشسته دارد من را نگاه می كند، فهمیدم كه دارم می روم بهسوی مدال طلا .

در این لحظه ها با فریادهای علی آقا و بچه های تیم بیشتر به ركاب فشار آوردم و بدین شكل بودكه تلافی همه بچه های ایرانی را سر این قزاق در آوردم و از پشت او را گرفتم .

« اتو  » زد زیر گریه

وقتی كه مسابقه  تمام شد"التوك " را در یك لحظه دیدم كه جفت پا یك متر با این سن و سال پرید به هوا و بلافاصله  آمد و مرا مثل پسرش  به آغوش كشید،وزد زیر گریه،باور كنید تا حالا چنین صحنه ای ندیده بودم تصور می كنم كه این مرد شریف آلمانی،به ایرانی ها عشق و علاقه دارد.

علی آقا سنگ تمام گذاشت

آقای زنگی آبادی ، برای ما واقعاً سنگ تمام گذاشت،باور كنید خودش خجالت می كشید و می گفت: مرا ببخشید و این از شانس من است كه پول كم داریم،او خودش را سرزنش می كرد و با صحبت های خود به ما دلگرمی و روحیه می داد و باعث می شد  تا فشار روحی و روانی نداشته باشیم .  اگر علی آقا با آلتوك  صحبت نمی كرد او اجازه نمی داد من در پیست ركاب بزنم . البته شناخت علی اقا روی من،بیشتر از اتو بود خیلی دوست داشتم علی آقا به فدراسیون بیاید، او روی زین نشسته  وخوب می داندكه دوچرخه سوار چه می خواهد .

تشكر  از مربیان

لازم می دانم از تمام مربیانی كه در پیشرفت من نقش داشته اند تشكر و قدردانی نمایم و برای آنها آرزوی سلامتی و موفقیت داشته باشم . اولین مربی من مهرداد صفر زاده بود و بعدها  هم از پرویز مزلقانی ، ‌مجید ناصری ،‌حسین آریانفرد ، اسماعیل زینلی ، آلبرت  سولویان و این آخری هم پروفسور اتوآلتوك آلمانی كه خدا طول عمر به او عطا نماید خیلی چیزها یاد گرفتم .

طلای « دوحه »

دوست دارم در مسابقات آسیایی « دوحه » طلا بگیرم و بعد هم دوچرخه سواری را رها كنم و بروم دنبال زندگی،اگر طلا نگرفتی چی ؟ نه خاطرتان جمع باشد ، طلا آسیا از این به بعد مال من است .

پس المپیك آتن چی برای آنجا چه نقشه هایی در سر داری ؟ آتن كه نمیشه ، الكی هم نمی خواهم سر خودم كلاه بگذارم . آنجا المپیك است . شوخی كه نیست .

فدای مادرم

مادرم آخر معرفت و مهربانترین است . اگر دعاهای او پشت سرم نباشد هیچی نیستم . درحال حاضر،مستأجر هستیم  و امیدوارم خانه ای برایش فراهم كنم تا از خجالتش در بیایم .

نشویم مثل نامجو

از مسئولین تقاضا می كنم كه ما را حمایت كنند تا درآینده محتاج نباشیم . نشویم مثل مرحوم نامجو كه روی تخت بیمارستان  برایش شماره حساب بدهند . من بچه بودم ،می گفتند این قهرمان جهان  بوده اما پول تلفن و آب و برقش را هم نداشته كه بدهد .

برای پیشرفت

برای پیشرفت دوچرخه سواری،ما باید دائم در مسابقات مختلف اروپایی  شركت كنیم  حتی تورهای آسیایی هم به درد ما نمی خورد اگر چنین باشد ما همیشه در آسیا  حرف اول را خواهیم زد . اردوی آنها تاثیرات زیادی روی ما داشت

حمایت افشار زاده

قبل از سفر،آقای افشار زاده قول داده بود كه اگر بچه ها سهمیه المپیك بگیرند از ما حمایت خواهند كرد .  حالا هم دوست دارم كه مورد حمایت مردان بزرگ و شایستهیورزش كشورمان قرار بگیرم .