تبیان، دستیار زندگی
آنچه امروزه آن را شعر آیینی می نامیم، تنها یک نامگذاری تازه است، وگرنه در طول هزار سال شعر پارسی، بخش اعظم سروده ها [بیش از 90 درصد آثاری که مکتوب و مشهودند، می توانند شهادت دهند] متکی به آیین بوده اند چه به شکل مستقیم و چه به شکل غیر مستقیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سوگواره‌هایی در رثای سبکروحان عاشق

مرثیه سرایی آیینی از سنت‌گرایان ادبی تا نوگرایان

آنچه امروزه آن را شعر آیینی می‌نامیم، تنها یک نامگذاری تازه است، وگرنه در طول هزار سال شعر پارسی، بخش اعظم سروده‌ها [بیش از 90 درصد آثاری که مکتوب و مشهودند، می‌توانند شهادت دهند] متکی به آیین بوده‌اند چه به شکل مستقیم و چه به شکل غیر مستقیم.

بخش ادبیات تبیان
کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا

اما آنچه در روایت جدید از این نام، بیشتر مد نظر است، شعرهایی‌است که به شکل مستقیم در مدح یا مرثیت پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت اوست و در این میان، سوگواره‌های شهیدان کربلا، جایگاهی ویژه دارد که قدمت ِ این نوع از شعر آیینی، بیشتر، از دوره مکتب اصفهان است.

بزرگترین دستاورد این مکتب، شاعری‌است که توانسته مشهورترین مرثیت واقعه کربلا را بسراید و پس از او، باقی شاعران، حتی در دوره سبک بازگشت، متأثر از ترکیب‌بند مشهور او، به این حوزه قدم نهادند. محتشم کاشانی با سرودن این شعر، مرثیه‌گویی را از امری دردآلود-صرفاً برای شاعر- به امری دردآلود برای عموم مردم ارتقا داد که حاصلش راه یافتن این شعر به مجالس سوگواری و ارتباط مستقیم آن با سوگواره‌های موسیقایی بود.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

...

شیوه محتشم در پرداختن به مرثیه، نزدیک کردن «زبان» به امری قابل درک برای عموم کاربران زبان است و در این راه، از شکل روایی «تعزیه» و البته «پرده‌خوانی آیینی» که تا اوایل دوره غزنویان معمول بوده و تا ظهور شاهنامه فردوسی، تنها نوع پرده‌خوانی بر سر هر کوی و بازار بوده، بهره می‌برد. در واقع او نیز نوعی بازگشت ادبی دارد به اواخر سبک خراسانی و اوایل سبک عراقی.

این شیوه را سعدی در شعر پارسی به اوج خود رساند و این اوج‌گیری به حدی بود که هر که به این حوزه نزدیک شد، مُهر شعر سعدی، بر بیاض او نشست اما خود سعدی هم، چه در مرثیه‌گویی و چه قصایدش، نتوانست این شیوه را به آن مرتبه برساند که در آثار تغزلی یا آموزه‌های اخلاقی او شاهدیم. محتشم، در واقع خواست از روزگار پیش از سعدی شروع کند و عرصه‌ای را آزمود که پیش از او، اندک‌شاعرانی از لحاظ مضمونی به سراغش رفته بودند و مشهورترین شعری که در این حوزه مضمونی، پیش از روزگار محتشم، در دست است غزلی از مولاناست.

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک‌روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده

کسی مر عقل را گوید کجایی

...

و البته شعری از سیف فرغانی، که بارها و بارها مورد «استقبال» مرثیه‌سرایان سبک بازگشت و پس از آن در شعر مشروطه و حتی روزگار معاصر قرار گرفت. این شعر، هنوز هم در ایام محرم، در سوگواره‌های موسیقایی به گوش می‌رسد و زبان، چنان روان و قابل درک برای عموم کاربران آن است که گمان برند از شاعری معاصر است و ندانند که گوینده‌اش هفت قرن پیش بدرود حیات گفته و اصلاً اهل تسنن بوده است.

ای قوم در این عزا بگریید

بر کشته کربلا بگریید

با این دل مرده خنده تا چند

امروز در این عزا بگریید...

از خون جگر سرشک سازید

بهر دل مصطفی بگریید

وز معدن دل به اشک چون دُر

بر گوهر مرتضی بگریید

با نعمت عافیت به صد چشم

بر اهل چنین بلا بگریید

دلخسته ماتم حسین‌اید

ای خسته‌دلان، هلا! بگریید

در ماتم او خمُش مباشید

یا نعره زنید یا بگریید

تا روح که متصل به جسم است

از تن نشود جدا بگریید

در گریه سخن نکو نیاید

من می‌گویم، شما بگریید

بر دنیی کم بقا بخندید

بر عالم پُر عَنا[=اندوه/فرهنگ معین] بگریید

بسیار در او نمی‌توان بود

بر اندکی ِ بقا بگریید

بر جور و جفای آن جماعت

یک دم ز سر صفا بگریید

اشک از پی چیست تا بریزید

چشم از پی چیست تا بگریید

در گریه به صد زبان بنالید

در پرده به صد نوا بگریید

تا شسته شود کدورت از دل

یک دم ز سر صفا بگریید

نسیان گنه، صواب نبود

کردید بسی خطا، بگریید

وز بهر نزول غیث رحمت

چون ابر گَه دعا بگریید

از روزگار محتشم و دولت صفویان که این سو می‌آییم، تقریباً همه شاعران، در باب واقعه کربلا، مرثیه‌ای دارند اما نامی که بیش از همه از خلال تاریخ این دوره به گوش می‌رسد یغما جندقی‌ است که شیوه مرثیه‌گویی را با شاعری برای قالب ِ «نوحه» پیوند زد و بسیاری از نوحه‌های وی، هم‌اکنون هم خوانده و شنیده می‌شوند در سوگواری‌ها.

می رسد خشک لب از شطّ فرات اکبر من، نوجوان

اکبر من

سَیلانی بکن ای چشمه چشم تر من نوجوان اکبر من

کسوَت عمر تو، تا این خم فیروزه نُمون، لعلی آورده

به خون

گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من ، نوجوان

اکبر من...

یغما همچنین در مرثیه‌هایی که در چارچوب شعر هزار ساله و با قواعد و شگردها و زبان آن سروده، هنوز یکتاست.

در این ماتم خلیل از دیده خون افشاند و آزر هم

به داغ این ذبیح الله، مسلمان سوخت، کافر هم

شگفتی نایدت بینی، چو در خون دامن گیتی

کزین سوگ آسمان افشاند، خون از دیده، اختر هم...

اما محتملاً بهترین اثر او در حوزه مرثیه‌سرایی، شعری ا‌ست که از صلابت زبانی سبک خراسانی و روانی و عاطفه سبک عراقی برخوردار است و همچنین آمیختن زبان آرکاییک با زبان قابل درک برای عامه مخاطبان.

حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواری‌ها؟!

نگون باد از هَیون چرخ این زرین عماری‌ها

یکی چونان که نیلوفر، در آب از اشک ناکامی

یکی چون لاله در آذر ز داغ سوگواری‌ها

نه تن از تاب آسوده، نه جان از رنج مستخلص

نه دل از آه مستغنی، نه چشم از اشکباری‌ها

نه از اقبال، پیروزی، نه از ایام بهروزی

نه از اختر مددکاری، نه از افلاک یاری‌ها

یکی چون چشم خود در خون، ز زخم ناشکیبایی

یکی چون موی خود پیچان، ز تاب بیقراری‌ها

عَنا، محرم، بلا بُرقع، سرا: بی‌در، جفا: دربان

غذا: خون، فرش: خاکستر، زهی حرمت‌گذاری‌ها!

یکی بیمار و در تب، خشت و خاکش بالش و بستر

یکی لَخت جگر برکف پی بیمار‌داری‌ها...

به دوره مشروطه که می‌رسیم، غیر از مرثیه‌های مشهوری که شاعران این دوره سروده‌اند، در شعرهای سیاسی این دوره پربحران، ارجاعات به واقعه کربلا بسیار است

در قالب مثنوی اما، محتملاً در این دوره و دوره‌های پیشین، از «گنجینئ‌الاسرار» عمان سامانی مشهورتر نداریم که ابیات آغازین آن را تقریباً همه کاربران زبان پارسی از حفظند.

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست؟

بنگرید این صاحب آواز کیست؟

شیوه عمان، از دراماتیزه کردن روایت، فراتر می‌رود و در نهایت، مخاطب با قاب‌هایی روبه‌رو می‌شود که امروزه در نقد نو، به قاب‌های سینمایی مشهورند چون به خواننده یا شنونده شعر این امکان را می‌دهند تا به شکلی عینی، خود را در فضا و در جریان وقایع ببیند.

می‌گرفتی از شط توحید آب

تشنگان را می‌رساندی با شتاب

عاشقان را بود آب کار ازو

رهروان را رونق بازار از او

روز عاشورا به چشم پر ز خون

مَشک بر دوش آمد از شط چون برون

شد به سوی تشنه‌کامان رهسپر

تیر‌باران بلا را شد سپر

بس فروبارید بر وی تیر تیز

مشک شد بر حالت او اشک‌ریز

اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک

تا که چشم مشک خالی شد ز اشک

تا قیامت تشنه‌کامان ثواب

می خورند از رشحه آن مشک آب

بر زمین آب تعلق پاک ریخت

وز تعین بر سر آن خاک ریخت

هستی‌اش را دست از مستی فشاند

جز حسین اندر میان، چیزی نماند

با این همه، مشهورترین نامی که به عنوان شاعر آیینی دوران قاجار می‌شناسیم کسی‌است که به دلیل 50 سال حضور مستمر در صحنه سیاسی ایران مشهور است و پایان اقتدار او، زمینه‌ساز روزگار مشروطه می‌شود.

ناصرالدین‌شاه قاجار که مستعدترین شاعر در میان سلاطین این سلسله بوده[همچنان که در دیگرهنرها هم دستی داشته]، چند شعر مشهور در مرثیت شهدای کربلا دارد که برخی از آن‌ها، سال‌هاست به عنوان نوحه در سوگواری‌ها خوانده می‌شوند بی‌آنکه شنوندگانش بدانند که شاعر این ابیات که بوده.

خرم دلی که منبع انهار کوثر است

کوثر کجا ز دیده پر اشک بهتر است

نام حسین و کربُبَلا هر دو دلرباست

نام علی اکبر از آن دلرباتر است

رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید

دیدم که تربت شهدا مشک و عنبر است

هر یک شهید مرقدشان چهار گوشه داشت

شش گوشه یک ضریح در آن هفت کشور است

پرسیدم از کسی سببش را به گریه گفت

پایین پای قبر حسین قبر اکبر است

پایین پای قبر علی اکبر جوان

هفتاد و یک شهید چو خورشید انور است

برسمت راست مرقد یک پیر جلوه کرد

در گوشه رواق که نزد یکی در است

پرسیدم از مخادم آن کاین مزار کیست؟

گفتا حبیب نور دوچشم مظاهر است

در جنب نهر علقمه دیدم یکی شهید

گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگر است؟

گفتا خموش دار که عباس نامدار

منظور او ادب به جناب برادر است

رفتم به خیمه‌گاه و شنیدم به‌گوش دل

آنجا فغان زینب و کلثوم اطهر است

رفتم به سوی خیمه بیمار کربلا

دیدم که با دوصد غم و محنت برابر است

وارد شدم به حجله داماد کربلا

دیدم عروس قاسم دستش ز خون ‌تر است...

به دوره مشروطه که می‌رسیم، غیر از مرثیه‌های مشهوری که شاعران این دوره سروده‌اند، در شعرهای سیاسی این دوره پربحران، ارجاعات به واقعه کربلا بسیار است ، کار آن قدر بالا می‌گیرد که شاعران غیرمذهبی نیز مرثیه‌سرایی می‌کنند، جریانی که به دوره پهلوی اول هم می‌رسد و در دوره پهلوی دوم هم، شعر مدرن غیرمذهبی نیز به آن میل می‌کند. ابوالقاسم لاهوتی یکی از این شاعران است؛ شاعری که اگر چه هیچ گرایش اعتقادی مذهبی نداشت و به دیدگاه‌های غیردینی مشهور بود اما پیام عدالت و مبارزه با ظلم در قیام عاشورا را دستمایه شعرهایی قرار داد:

بیا در کربلا محشر ببین، کین‌گستری بنگر

نظر کن در حریم کبریا غارتگری بنگر

فروشنده: حسین و جنس: هستی، مشتری: یزدان

بیا کالا ببین بایع[=فروشنده/فرهنگ معین] نگه کن مشتری بنگر

به فکر خیر امت بود وقت مرگ فرزندش

ز همت کشته شد، امت ببین، پیغمبری بنگر

به جای آب خون پاشیده شد در راه از غیرت

به دشت عشق فرمانده ببین، فرمانبری بنگر

به جای شاه دین فرمانده خیل اسیران شد

مقام زینبی را بین وفای خواهری بنگر

برای گریه هم رخصت ندادند آل احمد را

مسلمانی نگه کن رسم مهمان‌پروری بنگر

خدا محبوب ِ خود را غرقه در خون دید «لاهوتی»!

نکرد این دهر را نابود صبر داوری بنگر

در دوره پهلوی اول و دوم، مرثیه‌سرایی برای اهل بیت(ع)، به یکی از عادات شعری شاعران بدل می‌شود و به طور معمول، در دیوان ایشان، بخشی هم به همین حوزه مضمونی اختصاص دارد .

مراثی محرم، پس از انقلاب اسلامی 57، نه تنها از لحاظ کمی، به بیشترین حد خود در هزار سال اخیر می‌رسند که رشد کیفی‌شان هم قابل ملاحظه است.


منبع: روزنامه ایران- یزدان سلحشور (با تلخیص)