تبیان، دستیار زندگی
فاطمه اسماعیل زاده همسر شهید عبدالله عبدی برزگر از زندگی دوماهه خود با شهید می گوید
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی مشترک کمتر از یک سال


فاطمه اسماعیل زاده همسر شهید عبدالله عبدی برزگر از زندگی دوماهه خود با شهید می گوید.

شهید عبدالله عبدی برزگر

در ابتدا شهید را به اختصار معرفی کنید و از چگونگی آشناییتان بگویید.

در خردادماه 1338 متولد شد و در سال 1364 هم به شهادت رسید.

قبل از ازدواج با پدرم در سپاه همکار بودند و همین موضوع باعث آشنایی او و خانواده من شد و نهایتا بعد از خواستگاری به عقد هم در آمدیم.

چه مدت با شهید زندگی کردید و آیا ثمره ای هم این زندگی داشت؟

حدود 6 ماه از عقدمان گذشته بود که ازدواج کردیم و دو ماه هم به صورت رسمی زندگی مان شروع شد و ثمره یک فرزند دختر به نام محدثه بود.

شهید در کدام عملیات به شهادت رسید؟

همسرم در گردان سلمان، لشکر محمد رسول الله حضور داشت که در عملیات والفجر 8 در بهمن ماه سال 64 به شهادت رسیدند. در مدتی که در جبهه حضور داشت از مسئولیت هایی که بر عهده گرفته بود با من حرفی نمی زد اما بعد از شهادتش آنطور که دوستان و اطرافیانش می گفتند، حاکی از این بود فرماندهی گردان را برعهده داشت.

بهترین خاطره از زندگی کوتاهتان را برای کاربران تبیان می گویید؟

بعد از دو ماه که از زندگی مشترک ما در یک خانه می گذشت، یک روز رو به من کرد و گفت که تصمیم دارد به جبهه برود. اوایل آذر ماه سال 64 وقتی که تصمیم قطعی گرفته بود تا به جبهه برود از همه ما خداحافظی کرد. بعد از ازدواج هیچ مسافرتی نداشتیم و ماه عسل نرفته بودیم و من خیلی بابت این موضوع دلگیر شده بودم. بعد از ظهر روزی که اعزام شده بود یکدفعه برگشت و آمد خانه. خیلی تعجب کرده بودیم که چه شد از رفتن منصرف شد. گفت: فرمانده مان اجازه نداده و گفت اول ماه عسل را برو و بعد بیا برو جبهه. همین موضوع باعث شد که آخرین سفری که با ایشان داشتم به شیراز برویم. بعد از بازگشت هم دو روز با هم بودیم و بعد از آن اعزام شد.

خدا کند که عبدالله بیاید و ببیند تو با این حالی که داری چطور خانه تمیز کردی

چگونه از شهادت همسرتان با خبر شدید؟

روز 27 بهمن سال 64، من از شهادت همسرم خبر نداشتم. 5 ماه بود که باردار بودم اما انگار کسی به من الهام کرده بود که انگار اتفاقی افتاده است. در خانه مادرم نشسته بودم اما آرام و قرار نداشتم. احساس می کردم که همسرم از جبهه برمی گردد اما خب نمی دانستم این برگشتن با شهادت بود. به مادرم اصرار کردم که مرا به خانه خودمان ببرد تا کمی سر و وضع خانه را سر و سمان بدهم.

با آن حالی که داشتم خانه را به طور کامل گرد گیری کردم. آن روزی که گردگیری تمام شد، دقیقا مصادف شد با روزی که خبر شهادت همسرم در همه جا پیچید. مادر شهید وقتی آمد و خانه ما را دید گفت: « خدا کند که عبدالله بیاید و ببیند تو با این حالی که داری چطور خانه تمیز کردی.» بعد از این حرفها و گذشت حدود نیم ساعت، خبر شهادت ایشان را با شنیدم.

از همرزمان شهید کسی نحوه شهادت را برایتان شرح نداده است؟

یکی از دوستان همسرم تعریف می کند: « وقتی بعد از عملیات کربلای 5 که به عنوان پدافند در حال ادامه مسیر بودند از طریق اصابت خمپاره و برخورد ترکش به شهادت می رسند. که وقتی به زمین می افتاد در حالت سجده به شهادت می رسد.»

مصاحبه: سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


مطالب مرتبط:

شهادت به دست موساد

از تیم نفت تا گردان امام سجاد(ع)

جانباز انقلاب