تبیان، دستیار زندگی
شهرت و اعتبار ساموئل بکت در مقام استاد ادبیات مدرن، قطعی و مورد تأیید بسیاری از صاحبنظران است اما این شهرت متکی بر آثاری است سرشار از ابهام و ایجاز و برخوردار از مضامین و اشکالی بس تکان دهنده و بی سابقه.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزگار ادبیات پوچی گذشته است

روایت سهیل سمی مترجم، از آثار ساموئل بکت

شهرت و اعتبار ساموئل بکت در مقام استاد ادبیات مدرن، قطعی و مورد تأیید بسیاری از صاحبنظران است اما این شهرت متکی بر آثاری است سرشار از ابهام و ایجاز و برخوردار از مضامین و اشکالی بس تکان‌دهنده و بی‌سابقه.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
ساموئل بکت

آثار بکت که با گذشت زمان و به تبع نوعی منطق شعری، تکیده‌تر، مرموزتر و زیباتر شدند، به واقع مصداق‌های بارز این حکم تئودور آدورنو هستند که «زیبایی‌شناسی همان تاریخ پنهان رنج است.»

حالا پس از سال‌ها رمان‌های «مالون می‌میرد»، «مالوی» و «نام ناپذیر» از شاهکارهای بکت با ترجمه سهیل سمی توسط نشر ثالث منتشر شده است. بکت در هر سه این آثار، داستانی را از انتها به ابتدا می‌رساند و در جستجوی هویت برای دنیای آشوب‌زده پیرامون ماست.

منتقد‌های آثار بکت؛ معتقدند که او خصوصا در این سه‌گانه، منطق‌گرایی منتسب به دکارت را به چالش کشیده است. آن چنانکه بکت در نگارش این سه‌گانه؛ بسیار سنت شکن است و پی‌رنگ مشخصی را رعایت نکرده. البته این رویکرد، در حلقه‌ی سوم بیشتر و کامل‌تر به چشم می‌خورد.

سهیل سمی که ترجمه ده‌ها عنوان کتاب را در کارنامه‌اش دارد، هم اکنون روی مجموعه آثار فروید کار می‌کند که نشر جیحون قرار است منتشر کند که از این مجموعه ترجمه «مطالعاتی در باب هیستری» را به ناشر سپرده، «تأویل رویا» را به پایان برده و «آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره» را در دست ترجمه دارد.

بخشی از مصاحبه ای که بااو انجام گرفته است:

آقای سمی، چه شد که به سراغ سه کتاب مشهور بکت رفته‌اید، می‌دانید که ترجمه‌های متعددی از بکت وجود دارد.

بله ترجمه‌های دیگری هم از آثار بکت مثل «مالون می‌میرد» هست اما رمان «مالوی» و «نام ناپذیر» فکر نمی‌کنم ترجمه شده باشند. در هر صورت من ترجمه‌های دیگر را نخوانده‌ام، فقط شنیده بودم برخی آثار بکت ترجمه شده‌اند. از جمله «مالون می‌میرد» ضمن اینکه ترجمه بکت خیلی قدیمی است.برخی کتاب‌ها هست که من از دوران دانشجویی با این آثار آشنا شدم و حالا شانس آوردم و استادان خوبی داشتم و همیشه در ذهن من بوده است، مثلاً جان بارشا، در همان دوره بود که بکت را اصلاً به عنوان نمایشنامه‌نویس می‌شناختم. در آن دوره دانشگاه علامه طباطبایی کتابخانه خیلی خوبی داشت که امیدوارم هنوز هم داشته باشد. با آپدایک، بارت و دیگر نویسندگان برجسته آشنا شدم. در همان جا بود که فهمیدم بکت رمان‌نویس هم بود و رمان‌های فوق‌العاده‌ای دارد، حتی داستان کوتاه دارد. این اطلاعات پس ذهنم بوده و هر وقت توانستم با ناشری به توافق برسم پیشنهادی هم برای ترجمه و چاپ این آثار دادم.

اینکه برخی معتقدند بکت منطق گرایی دکارت را به چالش کشیده، چه چیزی را می‌خواهند بگویند؟

قضیه، همان جمله معروف است که گفت: «من می‌اندیشم، پس هستم!» بکت برخلاف چیزی که از راوی‌ها در آثارش به نظر می‌رسد، آدم فوق‌العاده‌ مطلع و آگاهی بوده است، یعنی 70 – 60 سال پیش پا به پای روانکاوی، فلسفه پیش می‌آمده و حتی فلسفه کلاسیک را خیلی خوب می‌شناخت. در «مورفی» هر صفحه‌اش اشاره به لایب نیتس، جان لاک و... می‌شود. این نشان می‌دهد که بکت در حوزه فلسفه مطالعات عمیقی داشته است، منتها تعارضی که در اینجا هست و توی رمان «مورفی» و «نام ناپذیر» خیلی مشهود بوده این است که بکت می‌خواست بگوید، نماد ذهن، زبانی که ما حتی در ادبیات به کار می‌بریم به هیچ وجه انعکاس دهنده خوب و وفادارانه‌ای برای واقعیت‌های جهان بیرون نیست. بکت درواقع اعتراض می‌کند به اینکه این ارتباط با ذهن و عین برقرار نمی‌شود؛ این یک توهم است.

بحث پوچ‌گرایی در آثار بکت را گویا قبول ندارید، چرا؟

من گفتم رویکرد پوچ‌گرایانه بکت را قبول ندارم، چون روشن است که بکت آدم تلخی بوده، زندگی سرشار از گل و بلبل هم نداشته است، من می‌گویم اینکه، این نیهیلیسم تقدیس بشود و روی این بعد فلسفی - نیهیلیستی در آثار بکت تأکید بشود، دورانش گذشته و به‌سر آمده است. یعنی الآن فیلسوفان جدیدی که به بکت و آثارش روی می‌آورند، رویکردشان در قضیه نیهیلیستی درجا نمی‌زند. این ادبیات پوچی که برسر زبان‌ها افتاده و هنوز هم در گفتمان یومیه ادیبان ما هست، در کشورهای صاحب ادبیات دیگر دورانش به سر آمده است. منظورم این است که این رویکرد به آثار بکت باید خاتمه پیدا کند، بس است، خب این ادبیات، ادبیات پوچی است بعدش چه؟ مسائل دیگر هم هست، نثر و زبان بکت، شیوه و شگرد بکت و...

من گفتم رویکرد پوچ‌گرایانه بکت را قبول ندارم، چون روشن است که بکت آدم تلخی بوده، زندگی سرشار از گل و بلبل هم نداشته است، من می‌گویم اینکه، این نیهیلیسم تقدیس بشود و روی این بعد فلسفی - نیهیلیستی در آثار بکت تأکید بشود، دورانش گذشته و به‌سر آمده است.

ارتباط این سه رمان چگونه است که این سه گانه را در کنار هم قرار می‌دهد و به عنوان یک تریلوژی از آن نام برده می‌شود، نقطه اتصال این سه رمان در کجاست؟

خود بکت این مسأله را که این سه رمان یک تریلوژی است، همیشه انکار کرده بود، اما گفته بود که این ها به لحاظ مضمونی شدیداً به هم مرتبط‌اند. من درک نمی‌کنم چرا بکت این همه اصرار داشت که بگوید این سه رمان، تریلوژی نیستند. همین‌طور که در موخره کتابش آمده، بکت بعد از نوشتن حلقه دوم، یعنی رمان «مالوی» اصلاً تصمیم نداشت سومین حلقه یا همان «نام ناپذیر» را بنویسد، اما ارتباط مضمونی درواقع این است که شما وقتی «مالوی» را می‌خوانید، - من در آن موخره آثار بکت را مقایسه کردم با آثار پیکاسو- آثار پیکاسو در آن کارهای اولیه‌اش پیکره‌ها در ساحل حضور دارند؛ شخصیت‌ها دارای اندام هستند، پیکرشان مشخص است. بعد کم‌کم این طرح‌ها انتزاعی می‌شوند و ادامه پیدا می‌کنند، تا می‌رسد به نقاشی گرانیکا، که همه چیز در این اثر انتزاعی می‌شود. رمان «مالوی» در مقام مقایسه خیلی شبیه‌تر است به یک رمان تقریباً سنتی قابل درک. در حلقه دوم یعنی در رمان «مالوی» این ارتباط می‌شکند و بعد در «نام ناپذیر» دیگر کاملاً با متن انتزاعی روبه‌رو هستیم، یعنی در نام‌ناپذیر شما فقط با زبان طرف هستید و موضوع جست‌وجو.

بحث زبان در این سه گانه را مطرح کردید. بکت به اعتقاد شما منطق زبانی را شکسته است از طرفی آلوارز که یک کتاب درباره بکت نوشته، حرکت نثر بکت را به سوی شعر ناب ارزیابی می‌کند و پیوند این حرکت را با مضمون افسردگی و یأس توصیف می‌کند.

آدورنو هم این را به شکل دیگری گفته است و نثر بکت را حرکت به سوی زبان ناب می‌داند، درواقع این حرف می‌تواند حتی درست باشد. خیلی از جاها را در این رمان‌های سه گانه از متن بیرون بکشید و به شیوه شعر ارائه بدهید» واقعاً می‌شود شعر، مثلاً حرکت عینی به حرکت ذهنی یا به قول آلوارز شعر ناب، دقیقاً در این تریلوژی هست چون مضمون در کتاب اول و دوم خیلی محقق‌تر و روشن‌تر است اما بخصوص در نام ناپذیر وضع فرق می‌کند. اکثر منتقدانی که به کارهای بکت پرداختند معتقدند که نام ناپذیر آن حلقه اصلی رمزگان بکت است. من خیلی دلم می‌خواست که اول رمان‌های «مرسی» و «وات» ترجمه می‌شدند بعد این سه‌گانه ترجمه شوند و الان جای تأسف است که واقعاً مسائلی پیش آمد که اول این سه گانه ترجمه و منتشر شده و بعد حالا به سراغ مرسیه و وات رفته‌ام.

آیا رویکرد بکت در همین سه‌گانه متأثر از فلسفه پست‌مدرن است؟

به نظر من این قضیه مدرنیته و پست‌مدرنیته متر و معیار مشخصی ندارد، هنوز خودم در موردش به نتیجه نرسیده‌ام. چیزی که در آثار بکت می‌بینم یک گرایش به گسست از مدرنیته است، اما آن نشانه‌هایی که پست مدرنیست‌ها از آن حرف می‌زنند توصیف این آثار به عنوان آثار پست مدرن برای من خیلی سخت است. من نظر شخصی‌ام این است که پست‌مدرن یا مدرن یا کلاسیک رویکردهای نقد ادبی هستند، حتی می‌توان به «ایلیاد» هومر هم رویکرد پست‌مدرن داشته باشیم. بنابراین من ابا دارم که اثری را پست‌مدرن یا مدرن توصیف کنم، این نگرش بستگی به رویکرد نقادان دارد. اینها اسامی‌ای هستند که نقادان مورد توجه قرار می‌دهند. می‌دانم که برخی عناصر پست‌مدرن در آثار بکت هست؛ مثل به‌هم ریختن ساختار روایی رمان، اما من امتناع می‌کنم از توصیف این آثار به‌عنوان رمان پست مدرن، یا مدرن یا کلاسیک.

اینکه اشاره می‌شود شاید خوانش پسا‌ساختارگرایان بتواند خوانش ادبی از این سه رمان عجیب ارائه بدهد، پسا ساختارگرایان چگونه خوانشی از بکت دارند؟

منظور نشانه‌هاست، یعنی موضوع جست‌وجوی مادر که رمان با مرگ احتمالی مادر شروع می‌شود و رفتن به جنگل و... ساختارگراها و حتی پساساختارگراها یا نشانه شناسان به مفهوم اخص کلمه می‌توانند با تمرکز روی نشانه‌ها یک معانی از آثار بکت استخراج کنند که صرفاً ادبی باشد، یعنی براساس رویکرد نشانه شناختی تأویل و تفسیر متن، ادبی باشد.متون بکت خیلی معلق است، پایه هایش را نمی‌توان قاطعانه گفت بر فلسفه، بر عرفان یا عشق و... استوار است. به‌نظر من آنجا که کار بکت جا دارد و ظرفیت دارد مطالعات نشانه شناختی است. بنابراین کار ساختارگراهاست که معانی و نشانه‌هایی که در رمان‌های بکت هست، توصیفاتی که روی هواست، برای خواننده ملموس کنند.


منابع:
ایران
ایلنا
مهر