تبیان، دستیار زندگی
«ای فرزند رسول الله، یعنی من کسی باشم که در راحتی کاسه لیسی شما را کرده، در سختی رهایتان کنم! بویم بد، و خاندانم پست و رنگم سیاه است اما اجازه دهید وارد بهشت شوم تا بویم خوش، خاندانم شریف و رنگم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نمی¬شوم تا اینکه این خون
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : محمد بخشی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام عشق بر بالین رندان عاشق

امام حسین

در شب و روز عاشورا جلوه هایی از عشق و ارادت بین امام عاشورا و اصحاب امام عاشورایی او بروز کرده است. ماجرای برداشتن بیعت توسط امام حسین علیه السلام و پافشاری اصحاب بر استقامت و رها نکردن ایشان، مناجات شب عاشورای امام و یاران، سلحشوری ‌ها و رجزهای یاران در میدان جنگ و... را می توان در این واقعه دید. یکی از این صحنه ها، منظره حضور سیدالشهدا علیه السلام بر بالین شهدا و دعا برای آنان در زمان شهادتشان است.

در تاریخ تنی چند از شهدا نام برده شده ‌اند که امام بر بالین آنان حاضر شده، برایشان دعا کرد. از این افراد حضرت علی اکبر، حضرت عباس، و حضرت قاسم علیهم السلام از بنی ‌هاشم بوده، جلالت شأنشان بر کسی پوشیده نیست. اما مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین و جون بن حوى سه تن از غیر خاندان نبوت اند که امام هنگام شهادتشان بر بالای سرشان حاضر شده، برایشان دعا کرده است.

مسلم بن عوسجه، پیرِ عشق

مسلم بن عوسجه از مسن ترین یاران امام حسین علیه السلام است. او از جمله کسانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیده، صحابی ایشان محسوب می شود.[1] مسلم هم قبیله ای و رفیق حبیب بن مظهّر[2] است. مسلم و حبیب از بزرگان شیعیان کوفه اند که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته، ایشان را به کوفه دعوت کردند. هر دو با آمدن مسلم بن عقیل برای امام از مردم بیعت گرفتند. مسلم بن عوسجه یکی از چهار فرماندهی بود که مسلم بن عقیل برای حمله به دار‌الاماره ی کوفه تعیین کرد.[3] پس از آنکه عبیدالله بر کوفه مسلط شده، مسلم بن عقیل و هانی را شهید کرد، مسلم بن عوسجه و حبیب مخفی شدند. مسلم پس از مدتی شبانه از کوفه فرار کرده، خود را به کاروان امام رساند. او یکی از سه نفر غیر هاشمی است که خانواده خود را نیز همراه خود به کربلا آورد. در شب عاشورا نیز آنگاه که امام بیعت خود را از همه برداشت، بعد از بنی هاشم اولین کسی که سخن گفت مسلم بود:

«آیا ما تو را تنها گذاریم... به خدا قسم نخواهم رفت تا نیزه ام را در سینه هاشان بشکنم و با شمشیرم بر آنان ضربه وارد کنم... به خدا قسم اگر بدانم که کشته می شوم پس زنده شده دوباره کشته می ‌شوم و آتشم می زنند و خاکسترم را بر باد می دهند و این کار را هفتاد بار تکرار می کنند، از تو جدا نمی ‌شوم! چه رسد به اکنون که بیش از یک بار مردن در راه نیست».[4]

«ای فرزند رسول الله، یعنی من کسی باشم که در راحتی کاسه لیسی شما را کرده، در سختی رهایتان کنم! بویم بد، و خاندانم پست و رنگم سیاه است اما اجازه دهید وارد بهشت شوم تا بویم خوش، خاندانم شریف و رنگم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا اینکه این خون سیاه با خون های شما مخلوط شود»

در روز عاشورا چون مسلم بر زمین افتاد امام به همراه حبیب بر بالینش حاضر شدند در حالی که هنوز زنده بود. پس امام چنین فرمود:

«ای مسلم خدایت رحمت کند، "برخی از آنان (مومنان استوار بر پیمان خود با خدا) مُردند و برخی دیگر نیز منتظر مرگ ‌اند"».[5]

حبیب که شهادت یار قدیمیش برایش سخت بود به مسلم گفت:

«اگر نمی دانستم که به زودی به تو ملحق خواهم شد هر وصیت داشتی برایت انجام می ‌دادم».

مسلم با آخرین رمقی که داشت در حالی که به امام اشاره می ‌کرد، گفت:

«اما من وصیتی مهم دارم! تو را به این مرد وصیت می کنم که در راه حمایتش جان دهی».[6]

چون مسلم پس از نبردی سخت شهید شد یزیدیان شادی و خوشحالی کردند. در این زمان شبث بن ربعی[7] خطاب به یاران خود گفت: «مادرهاتان به عزاتان بنشینند... از کشته شدن مثل مسلم بن عوسجه خوشحالید؟!».

زُهَیر بن قین، همچون مومن آل فرعون

زُهَیر بن قین یکی دیگر از سعادتمندانی است که امام بر بالین شهادتش برایش دعا فرمود. زهیر از بزرگان و جنگجویان کوفه بود.[8] او که برای حج به مکه رفته بود در راه بازگشت، با امام برخورد می ‌کند. امام پیکی را به سمت او می ‌فرستد. زهیر پس از ملاقات با امام با چهره ای درخشان به سوی خیمه های خود بازگشته، از همسر و یارانش خداحافظی کرده، اعلام می کند هرکس قصد دیدار خدا را دارد با او بیاید و الا این آخرین ملاقات است.[9] آنگاه که نامه ابن زیاد برای حرّ می آید تا بر امام حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیرد امام برای اصحاب خود خطبه ای خوانده، احوال واژگون روزگار را توصیف نموده، می فرماید:

«من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز ملامت نمی دانم».

در این هنگام اولین کسی که سخن می گوید زهیر است:

«...به خدا سوگند اگر دنیا دائمی بود و ما نیز در آن جاودانه زندگی می کردیم مگر اینکه بخواهیم تو را یاری کنیم، بی شک یاری تو را بر ماندن در دنیا برمی گزیدیم...».[10]

در شب عاشورا نیز یکی از اصحاب که در دفاع از امام صحبت می کند زهیر است:

«...به خدا که دوست داشتم هزار بار کشته می ‌شدم و خدا با این کار، کشته شدن را از تو و این جوانانِ اهل بیت علیهم السلام دفع می ‌کرد».[11]

در روز عاشورا امام زهیر را فرمانده جناح راست سپاه قرار داد. قبل از شروع جنگ، زهیر خطبه ای مفصل برای لشکر دشمن خوانده، مطالب مهمی را به آنان یادآور شد تا جایی که شمر به سمتش تیر انداخته، گفت: «خدا خفه ‌ات کند!» زهیر رو به شمر کرده، گفت:

امام حسین (ع) کی لازوال تحریک

«اى پسر آنكه بر پاشنه‏اش ادرار مى‏كرد! من با تو سخن نمى‏گویم. تو چارپایی بیش نیستی! به خدا قسم گمان نمى‏كنم دو آیه از كتاب خدا را به درستى بدانى! عذاب سخت و خوارى روز قیامت بر تو بشارت باد».

او مجددا شروع به پند دادن لشکریان کرد تا اینکه امام به او فرمود:

«برگردد، به جانم قسم همان طور که مومن آل عرفون خیرخواهی قومش را کرد و آنان را بسیار به حق دعوت نمود تو نیز چنین کردی، کاش این خیرخواهی و دعوت سودی (به اینان) می ‌رساند».[12]

زهیر نبردهای سختی داشت. او صد و بیست نفر از لشکر یزید را کشت و نهایتا به درجه شهادت رسید. امام بر بالین این سرباز رشید خود حاضر شده، چنین فرمود:

«ای زهیر خدا تو را از ما دور نکند. خدا قاتلانت را لعنت کند؛ آنان که به بوزینه ‌ها و میمون ها مسخ شده اند».[13]

جون بن حوی، غلام سیاهِ رو سفید

حضور امام بر سر جنازه جون بن حوی ثابت کننده این مطلب است که در اسلام ملاک بزرگی، تقوا و دینداری است نه خاندان و ثروت و... . جون غلام جناب ابوذر و بعد از ابوذر در خدمت اهل بیت علیهم السلام بود. جون همراه امام حسن علیه السلام و بعد از ایشان در خدمت امام حسین علیه السلام بوده است. جون جزو افرادی است که از ابتدای حرکت امام از مدینه، آن حضرت را همراهی کرد. در مدت اقامت امام در مکه نیز نزد امام بود و با کاروان امام به سمت کوفه حرکت کرد. او همان کسی است که شب عاشورا در خیمه اسلحه ها مشغول اصلاح شمشیرها بود و امام در کنارش نشسته، آن شعر معروف را با خود زمزمه کرد.[14]

در روز عاشورا چون جنگ شروع شد، جون نزد امام آمده، از او اجازه میدان گرفت. اما امام به او فرمود:

«جون! از طرف من اجازه داری ما را ترک کرده، راه خود را بگیری و بروی. تو پیرو ما بودی برای به عافیت رسیدن؛ پس خود را به راه ما گرفتار نکن».

حضور امام بر سر جنازه جون بن حوی ثابت کننده این مطلب است که در اسلام ملاک بزرگی، تقوا و دینداری است نه خاندان و ثروت و...

جون با شنیدن این کلام، خود را روی قدم های امام انداخته، آنها را می ‌بوسد و می گوید:

«ای فرزند رسول الله، یعنی من کسی باشم که در راحتی کاسه لیسی شما را کرده، در سختی رهایتان کنم! بویم بد، و خاندانم پست و رنگم سیاه است اما اجازه دهید وارد بهشت شوم تا بویم خوش، خاندانم شریف و رنگم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا اینکه این خون سیاه با خون های شما مخلوط شود».

با این کلام، امام به او اجازه میدان داد و او به میدان رفته، پس از نبرد شهید شد. اکنون این امام است که بر سر غلام خود حاضر می ‌شود:

«خداوندا رو سفید و خوش بویش نما و با نیکان محشورش فرما و بین او و محمد و آل محمد آشنایی قرار ده».[15]

حضرت باقر علیه السلام از پدر گرامیش نقل می کند چون بنی اسد برای دفن اجساد شهدا به کربلا آمدند، بدن جون را در حالی یافتند که بعد از چند روز بوی مشک از آن بلند می شد.[16]

صحرایی به وسعت همه تاریخ

مسلم بن عوسجه آن پیرمرد با صفا، زهیر بن قین بزرگ خاندان و شجاع قوم خود و جون بن حوی غلام دیروز ابوذر و امروز اهل بیت علیهم السلام، سه تن از سعادتمندانی اند که امام شهیدان، شاهد شهادتشان بوده، بر بالینشان آمده، و برایشان دعا کرده است. «ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است … و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده ‌اند و لاغیر … صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است[17]».[18]

پی نوشت:

[1] - هرچند تاریخ ولادت ایشان معلوم نیست اما با در نظر گرفتن اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری رحلت فرمود و واقعه کربلا در سال شصت و یک هجری اتفاق افتاد سن مسلم بیش از پنجاه سال بوده است.

[2] - در مورد نام پدر ایشان اختلاف است. هر چند در بین زبان ها «مظاهر» مشهور شده است اما در کتب تاریخی «مُظَهّر» معروف ‌تر است.

[3] - مع الركب الحسینی ،ج‏4،ص:161.

[4] - تجارب‏الأمم،ج‏2،ص:75.

[5] - سوره احزاب آیه 23:« فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».

[6] - إبصار العین،ص:104.

[7] - شبث بن ربعی از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام بود که بعد از صفین جزو خوارج شد. او در ماجرای عاشورا فرمانده پیاده نظام لشکر و در جنگ های بعد از آن از بزرگان لشکر ابن زیاد بود. او یکی از کسانی است که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته، ایشان را به کوفه دعوت کرده بود!

[8] - کوفه به عنوان یک شهر مهم که اکثر ساکنانش نیروهای جنگی بودند شناخته می شد. در نتیجه کسی که در این شهر و در بین جنگجویان، فردی شجاع شناخته می شده است دارای روحی حماسی و شجاعتی بالا بوده است.

[9] - در مورد سابقه زهیر اختلاف است. تعداد زیادی از تاریخ نگاران با استناد به دو منبع تاریخی او را عثمانی دانسته اند. اما در برخی از کتب تاریخ در این مورد مطلبی ذکر نشده است. کتاب مع الرکب الحسینی نیز طی تحلیلی، عثمانی بودن زهیر را بعید شمرده است. برای اطلاع بیشتر ر.ک: مع الركب الحسینی ،ج‏3،ص:207 تا 215 یا با كاروان حسینى ،ج‏3،ص:187 تا 193.

[10] - تاریخ‏الطبری،ج‏5،ص:404.

[11] - إبصار العین، السماوی ،ص:164.

[12] - همان،ص:165 و 166.

[13] - بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏45، ص: 26.

[14] - امام سجاد علیه السلام نقل می کند: «در خیمه مجاور خیمه ‌ای که جون در آن مشغول اصلاح شمشیرها بود استراحت می کردم و عمه ام از من پرستاری می کرد. صدای پدرم را شنیدم که شعری می خواند. او شعر را چند بار تکرار کرد و فهمیدم که دارد خداحافظی می کند. من خودم را کنترل کردم اما عمه ام طاقت نیاورد و گریه کنان نزد امام رفت...». مضمون شعر خداحافظی با زندگی دنیا است. ر.ک: الإرشاد، ج‏2، ص: 93 و زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، ص: 337 و اللهوف (ترجمه فهرى)، ص: 81.

[15] - إبصار العین، السماوی ،ص:176 و 177.

[16] - بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏45، ص: 23.

[17] - اشاره به عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

[18] - فتح خون، ص47.

محمّد بخشی                  

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


مطالب مرتبط:

ویژه نامه های ماه محرّم

نواهنگ های عاشورایی

ویژه‌ نامه های تاسوعا و عاشورای حسینی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.