آدرس صاحب خانه
فرض نمایید از سوى یکى از عزیزانى که او را دوست داشته و او نیز شما را بسیار دوست دارد، به یک میهمانى که از جانب او تشکیل یافته دعوت شدهاید، اما آدرس منزل او را بلد نیستید و نیازمند هستید که شخصى به شما آدرس دقیق منزل او، و بهترین طریقه و کوتاهترین راه رسیدن به آن را به شما بگوید؛ به نظر شما بهترین کسى که مىتواند شما را در این خصوص شما را یارى نماید کیست؟
آیا بهتر نیست آدرس مذکور را از خود صاحبخانه تهیه نمود؟ و اساساً چه کسى بهتر و مطمئن تر از او خواهد بود؟ یادآور مىشود که صاحبخانه قطعاً دوستدار حضور شما در محفل بر پا شده است و کاملاً به شما علاقه دارد.
بدون تردید هیچ کسى بهتر از صاحبخانه، نمىتواند بهترین آدرس و کوتاه ترین آدرس و بهترین طریقهى رسیدن به منزل خویش را به مهمان عزیز خود داده و او را راهنما و یاور باشد.
حال اگر دسترسى به صاحب خانه به هر دلیلى ممکن نباشد و ضمناً بدون در دست داشتن آدرس نیز پیدا کردن منزل او ممکن نباشد؛ چه باید کرد؟
از طرفى مىدانیم که عدم حضور در محفل مذکور بسیار خسارت بار بوده و موجب محرومیت از دیدار عزیزان فراوان دیگرى [که مشتاق دیدار همهى آنها هستیم] خواهد بود و نیز لذتهاى مادى و معنوى فراوانى را که صاحبخانه براى میهمانان خود تدارک دیده و به اصطلاح براى پذیرایى از آنها سنگ تمام گذاشته را نیز از دست داده و موجب حسرت فراوان ما خواهد شد، چه باید کرد؟
از طرفى، باید رفت و از طرف دیگر آدرس منزل در اختیارمان نیست! حال در این صورت بهترین راه چیست؟ آیا اگر مطلع گردیم که یکى از افراد کاملاً معتمد و مورد وثوقِ صاحب خانه که آدرس او را نیز بلد است جهت راهنمایى و هدایت ما، از جانب او به سوى ما روان گشته و به همین قصد نزد ما آمده، چقدر خوشحال خواهیم شد؟ و آیا در این صورت چه وظیفهاى داریم؟
آیا معقول ترین و بلکه تنها راه باقى مانده همین نیست که به نمایندهى موثق او اعتماد نموده و از آدرسى که او به ما داده تبعیت نماییم؟ و آیا در این صورت معقول و منطقى است که بگوییم: «ما خودمان مىگردیم و راه را پیدا مىکنیم؟!»
فرض بفرمایید در شهر بزرگى مانند تهران چنین اتفاقى افتاده و ما حتی نمیدانیم که محل زندگى او در شمال شهر تهران قرار دارد یا در جنوب و یا ... کدام خیابان؟ کدام کوچه؟ کدام پلاک؟ و... هیچ یک براى ما روشن نیست.
ضمناً مراسمى که براى آن دعوت شدهایم نیز همین «امشب» بوده و زمان زیادى براى جستجوى منزل در اختیار نداریم. عقل سلیم چه مىگوید؟ آیا نمىگوید که بهترین کار آن است که:
با توجه به ضیق وقت، موثق بودن نمایندهى صاحب خانه و خبره بودن او، پر پیچ و خم بودن راه، اهمیت حضور در مجلس مذکور و محرومیتهاى فراوان ناشى از عدم حضور، خود را به نمایندهى مذکور سپرده و از راهنمایىهاى او تبعیت نماییم؟ بدون تردید تنها راه باقى مانده و منطقى ترین راه همین است و بس.
آرى عرصهى هستى، عرصهى حضور انسانهایى است که محبوب حضرت حق تعالى بوده و آن عزیز چشم به راه، تمامى بندگان مصنوع خویش را جهت شرکت در بزم الهى و در جوار قدسش «عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ» در بهشت برین «عِندَ جَنَّهِ المَاْوى» و در کنار دیگر اولیاى خویش دعوت نموده و آن ها را به سوى خویش فرا خوانده است.
آنجا که فرمود:
فَفِرُّوا اِلَى اللهِ
«پس به سوى خداوند بگریزید»
و فرمود:
یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّهُ ارْجِعِى اِلى رَبِّکِ ...
«اى نفس به اطمینان رسیده! به سوى پروردگارت بازگرد ...»
آرى آن یگانهى بىهمتا و آن مهربان بىبدیل تمامى شرایط حضور بندگان صالح و شایستهى خویش را در بزم بزرگ رحمانى فراهم نموده است و کارت هاى دعوت خویش [یعنى فطرتهاى پاک خدا جو که به همهى بندگان خویش ارزانى داشته است] را به همه ارسال نموده و نمایندگان شایسته و مورد وثوق خویش یعنى انبیاء الهى و معصومین (علیهما السلام) را به سوى آنها گسیل داشته، تمامى ابزار لازم جهت حرکت و جهتیابى [نظیر عقل، غرایز، جسم، روح، عمر، صحت، قدرت، دنیا و...] را به آن ها مرحمت فرموده است.
بزمى بزرگ در «جَنَّهُ الخُلد» برایشان فراهم نموده و بندگان صالح خود را به پذیرایى با چیزهایى بشارت داده که تا آن زمان نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر دل احدى خطور نموده است!
چنانکه خود فرموده است:
اَعْدَدْتُ لِعِبادىَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَاَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمَِتْ وَ لا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ
آرى، آن زیباى مهربان آدرس دقیق منزل خویش را از طریق نمایندگان تام الاختیار خویش یعنى پیامبران و امامان معصوم (علیه السلام) به گوش همهى بندگانِ خواهان شرکت در این بزم عظیم، رسانده و آنها را به شرکت در این «میهمانى ابدى» دعوت نموده است؛ و در این دعوت به آن ها گوشزد نموده است که:
تنها راه رسیدن به او و شرکت در محفل او، تبعیت از معصومین (علیه السلام) است.
و نیز فرموده است که:
بدون یارى آن ها و تنها با بهرهگیرى صِرف از عقل و دیگر داشتههاى خود، هرگز نمىتوان در مجلس مذکور حضور به هم رسانده و از پذیرایى بىنظیر او برخوردار گشت و نیز فرمود که: زمان ضیق است و عمر انسان محدود و اندک، و باید شتافت و هرگونه تأخیر و تعلل در این مسیر موجب خسران عظیم و حسرت کثیر است.
و اکنون اى انسان، اى عزیزِ حضرت رحمان، اى دعوت شده از جانب آن عاشق بندگان، همو که منتظر دیدار بندگان خویش بوده و چشم به راه ایشان است. چنانکه خود فرمود:
کَم اُطیلُ النَّظَرَ و اُحسِنُ الطَّلَبَ وَ القَومُ فى غَفلَهٍ لا یَرجِعونَ
«چقدر چشم به راه بدوزم و ـ بندگانم را ـ به زیبایى طلب نمایم؟!! در حالى که ایشان در غفلت فرو رفته و به سوى من بازنمىگردند.»
غفلت تا کى؟ چه زمانى به خود آمده و به سوى او بازگشتى زیبا [و توبه] نموده و جهت حضور در نزد او تلاش مىنمایى؟! مگر براى بیدار شدن و به خود آمدن، دیگر به چه چیزى نیاز است؟! مگر انذارها و بشارت هاى یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و نمایندهى معصوم خداوند (علیهم السلام) براى این بیدارى کافى نیست؟! تا به کى دستان معصومین (علیه السلام) که به قصد دست گیرى و هدایت تو دراز شده است، باید منتظر بماند؟!
بدان که این قافله، رفتنى است چه من و تو همراه آن باشیم و چه آن را همراهى ننماییم. مگر تا چه زمانى فرصت داشته و عمر خواهیم نمود؟
اندکى به خود آى. چشمان خود را باز کن و ببین چه چیزى در انتظار توست و در صورت کوتاهى و غفلت و تنبلى چه چیزهایى را از دست خواهى داد؟ بیدار شو اى عزیز! بیدار، بیدار و بشتاب زیرا که شب نزدیک است و گرگان در کمین.
اللّهم نَبِّهْنا و انصُرْنا یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.
فرآوری: زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منبع:
مجله راه قرآن، ش 33، نوشته اکبر فرحزادی
مطالب مرتبط:
راهکارهای درمان غفلت از یاد خدا
غفلت تا به کی؟! آیا وقتش نشده؟