تبیان، دستیار زندگی
بعضی کلمات هم در این اشعار وجود دارد که در زمان شاعر معنی اصطلاحی خاصی داشته و سپس لفظی دیگر جای آن اصطلاح را گرفته و به این سبب معنی دقیق آنها امروز با ابهام آمیخته است بنابراین اگر بخواهیم با دقت کامل درباره هنر شاعری این هنرمند بزرگ تحقیق و تتبع کنیم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سه کلمه در شعر حافظ

اثر

همه دانشمندان و محققان ادبیات فارسی می‌دانند که حافظ - این سخنور بزرگ- با چه ظرافت و دقتی کلمات را برمی‌گزیند و تا چه حد می‌کوشد بیشترین معنی و لطیف‌ترین نکته را در هر لفظ بگنجاند و با هنری که به جادو می‌ماند ذهن خواننده نکته دان و باریک بین را مجذوب و مفتون کند. شاید بتوان گفت که در شیوه غزل‌سرائی حافظ، مهمترین نکته، صنعتی است که ادیبان ما آنرا «ایهام» خوانده‌اند. حافظ به این فن ظریف شاعری توجه خاص دارد و خود چند بار به صراحت با کنایه به آن اشاره می‌کند و سبک شاعری خود را «خیال‌ انگیز» می‌خواند:

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز                  نقشش نخرم ور خود صورتگر چین باشد

بسیاری از این نازک کاری‌ها معروف است و عموم خوانندگان یا در مواردی تنها ادیبان و اهل ذوق با آنها آشنایی دارند. اما بعضی نکته‌های دقیق نیز در شعر این سخنور بزرگ هست متضمن اشاره‌ای به یکی از آداب و رسوم زمان او که سپس متروک و فراموش شده و به این سبب ذهن خوانندگان امروز از توجه به آنها غافل مانده است.

بعضی کلمات هم در این اشعار وجود دارد که در زمان شاعر معنی اصطلاحی خاصی داشته و سپس لفظی دیگر جای آن اصطلاح را گرفته و به این سبب معنی دقیق آنها امروز با ابهام آمیخته است بنابراین اگر بخواهیم با دقت کامل درباره هنر شاعری این هنرمند بزرگ تحقیق و تتبع کنیم باید با دقت و تامل کافی به همه این نکات توجه داشته باشیم و به عبارت دیگر بتوانیم خود را در روزگار شاعر قرار دهیم.

برای توضیح این معنی دو سه مثال ذکر می‌کنم که نمونه‌ای از این گونه دقایق باشد:

1- در غزل‌های حافظ چند بار عبارت «شادی خوردن» می‌آید:

 بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری                     شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

یا

نعز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست                      شادی روی کسی خور که صفائی دارد

در نظر اول عبارت «شادی خوردن» هیچ مفهومی را جز آنچه به اصطلاح امروزی «به سلامتی کسی شراب خوردن» گفته می شود به ذهن نمی‌آورد. اما نکته لطیف دیگری در این اصطلاح هست که از روی قرائن دیگری می‌توان دریافت.

عیاران یا جوانمردان در ایران فرقه‌ای بوده‌اند با آداب و رسوم خاص ، و عیاری یکی از سازمان‌‌های مهم اجتماعی این کشور در طی چند قرن بوده است که در کتاب‌های متعدد ذکر این فرقه آمده است. از زمان یعقوب لیث صفاری که در آغاز کار به این دستگاه متعلق بود و ذکر آن در کتاب تاریخ سیستان آمده است تا کتاب‌های راجع به احوال عارفان که غالباً با این فرقه مناسبتی داشته‌اند و سرانجام در رحله ابن بطوطه که معاصر حافظ بوده از احوال و اقدامات این فرقه سخن رفته است. اما یگانه کتابی که در آن از آداب و رسوم و اصول این سازمان اجتماعی اطلاعات مفصل و دقیقی می‌توان یافت داستان سمک عیار است. مولف این کتاب به یکی از شهرهای عمده فارس یعنی ارجان نسبت دارد و داستان را از قول یک شیرازی به نام صدقة بن ابی القاسم روایت می‌کند.

شمع

قرائن متعدد این گمان را به ذهن می‌آورد که خواجه حافظ این کتاب را خوانده و با آن آشنائی داشته است از جمله این قرائن عبارت‌ها و اصطلاحاتی است که در داستان‌ سمک عیار و شعر خواجه مشترک است. مانند «جهان این همه نیست» و «حکم انداز» به معنی کسی که تیر را همیشه به هدف می‌زند و...

در این کتاب «شادی خوردن» معنی اصطلاحی خاصی دارد و از آداب و رسوم عیاران است. وقتی که شهرت هنرهای یکی از رئیسان این فرقه، یعنی اسفهسالار یا سرهنگ عیاران، منتشر می‌شود جوانان یا عیاران دیگر در غیبت یا در حضور با مراسم خاص «شادی او می‌خورند». در این مراسم باید بپا برخیزند و جام می را تا محاذی سر خود بالا ببرند و سپس یک‌باره بنوشند.

کسی که این مراسم را انجام داده است از آن پس خود را در خدمت عیار می‌گذارد و از هیچ گونه فداکاری و جانبازی در اجرای فرمان او دریغ نمی‌کند. در این کتاب بارها اصطلاح «شادی خورده» درست به معنی و مترادف «مرید» و «سر سپرده» در اصطلاح صوفیان است.

خواجه حافظ کلمات عیار و عیاری را مکرر در غزل‌های خود بکار برده و از اینجا نیز معلوم می‌شود که از آداب و رسوم این فرقه آگاه بوده است:

تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار                تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو

***

 زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم          از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاری کند

***

  کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری             کز اول چون برون آمد، ره شب زنده داران زد

از روی این قرائن من گمان می‌برم که عبارت «شادی خوردن» در شعر حافظ علاوه بر معنی صریح این ابهام را نیز در برداشته باشد یعنی در شعر «شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان» معنی ثانوی که مراد شاعر بوده این باشد که تنها ارادت و سر سپردگی و خدمت «زهره جبینان و نازک بدنان» را بپذیر.

یکی دیگر از ابیات زیبای حافظ این است:

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت                می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

معنی عادی و متبادر به ذهن در عبارت «کاسه گرفتن» معادل «می‌گساری» یا «شراب در جام حریفان ریختن است» که البته کار ساقی است. اما اصطلاح «کاسه گرفتن» در این مورد بسیار رایج و معروف نیست. آیا معنی دیگری در زیر این اصطلاح پنهان است؟

در ذیل جامع التورایخ از حافظ ابرو که چندی پس از مرگ خواجه حافظ تالیف شده است در ذکر حوادث زمان سلطنت اولجایتو آنجا که لشکر سلطان مغول برای تسخیر هرات و دستگیری محمد سام به آن شهر روی می‌آورند سردار مغول به شرط تسلیم، محمد سام را امان می‌‌دهد:

«چون محمد سام پیش امیر بوجای آمد او را در کنار گرفت و گفت... من قلم عفو بر جرایم و خطایای تو کشیدم می‌باید که در حصار بگشائی... گفت هر چه امیر فرماید فرمان بردارم. امیر بوجای شراب طلبید و محمد سام را کاسه داشت و مجموع امر را فرمود تا او را کاسه گرفتند و او را جامه پوشانید...»

از این عبارت چنین مستفاد می‌شود که «کاسه گرفتن» نشانه توقیر و احترام یا محبت و صمیمیت بوده است. آیا در بیت حافظ این ابهام وجود ندارد؟ یعنی ساقی به صوت غزل حافظ رسم «کاسه گرفتن» را به نشانه تعظیم و احترام یا دوستی و صمیمیت انجام داده است؟

مثل دیگر از این قبیل اصطلاحی است که در شعر ذیل آمده است:

در چین طره تو دل بی‌ حفاظ من                          هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد

اثر

گفتگو درباره کلمه «بی‌حفاظ» است. برای فارسی زبانان امروز این کلمه معنی مبهمی دارد، شاید از آن مفهوم «بی‌عفت» یا «بی‌بند و بار» یا چیزی از این قبیل به ذهن ایشان بگذرد. اما اصطلاح بی‌حفاظ را در آثار نویسندگان معاصر حافظ یا نزدیک به زمان حافظ می‌یابیم.

در تاریخ آل مظفر محمود کتبی (یا گیتی) می‌خوانیم که یکی از سرداران شاه شجاع (دولتشاه کاولی) که برای آوردن خزانه به کرمان فرستاده شده بود خیانت کرده و خلاف وفاداری نشان داده است. مورخ درباره او صفت «بی حافظ» را بکار می‌برد و خوب روشن است که از این کلمه مفهومی معادل «بی‌ وفا» و «ناسپاس» و «حق نشناس» اراده می‌کند. بنابراین می‌توان حدس زد که در شعر حافظ نیز کلمه «بی‌حفاظ» به همین معانی به کار رفته باشد.


هفتاد سخن –از گوشه و کنار ادبیات فارسی – دکتر پرویز ناتل خانلری

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان