نیمه غایب احمد
سخنان چندتن از اهالی قلم درباره ی زنده یاد احمد بیگدلی.
زندگی بیگدلی آمیخته با قصه بود
حمیدرضا امیدی سرور داستاننویس و منتقد ، درباره زندهیاد احمد بیگدلی و جایگاه او در ادبیات ایران، ضمن بیان این نکته که من چندی پیش با آقای بیگدلی مصاحبهای داشتم و در آن گفتگو شاهد دلبستگی شدید وی به همسر مرحومش بودم و ظاهراً این دو نتوانستند زیاد دوری یکدیگر را تحمل کنند، گفت: تا جایی که از کارهای او دریافتم، شاید بتوانم کارنامه داستاننویسیاش را به 2 دوره، تقسیم کنم. در دوره اول که آغازش مربوط به سالهای پیش از انقلاب میشود، بیگدلی جایزههای مختلفی در حوزه تئاتر گرفت ولی چندان دیده نشد به ویژه که از مرکز کشور دور بود و این مساله در دیده نشدنش بیتاثیر نبود. اما در دوره جدید و سالهای اخیر، او به عنوان یک نویسنده مطرح، دیده شد و یکی از علل مهم آن، رسانههای جدید بودند. 15 سال پیش اگر نویسندهای دور از تهران بود، خیلی دورافتاده به حساب میآمد.
این منتقد ادامه داد: آنچه که در زندگی داستاننویسی بیگدلی اهمیت دارد، برنده شدنش در جایزه کتاب سال بود که بعد از آن دوره دوم داستاننویسیاش آغاز شد. ظاهراً یکی از نویسندههای به ظاهر روشنفکر اصفهانی به ایشان گفته بود که جایزه را نگیرد و بیگدلی هم صادقانه میگفت که بخشی از مشکلات زندگیاش با این جایزه حل خواهد شد. البته جایزه را به طور کامل به او ندادند.
نگارنده «از پائولو کوئیلو متنفرم» گفت: در دوره اول کاری، بیگدلی چندان روی زبان و فرم متمرکز نشده بود اما بعد از جایزه کتاب سال، به فرم و ساختار توجه بیشتری کرد و داستانهایش هم سختخوانتر شدند. مثلا «آنای باغ سیب» مربوط به دوره دوم داستاننویسی اوست. این نویسنده در دوره اول تحت تاثیر شرایط اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 بود که بعدها و در دوره دومش، کاملاً از این جریانات دور شد.
وی گفت: اما فارغ از مسئله داستاننویسی، میخواهم بگویم که بیگدلی شخصیت خیلی خاصی داشت. او، اهل دودوزهبازی و کلکزدنهایی که متاسفانه در این فضا و این روزگار شاهدشان هستیم، نبود. اهل ادعاهای به ظاهر روشنفکرانه نبود و گویی زندگیاش با داستانگفتن و قصه عجین شده بود. در کل بیگدلی زندگی سختی داشت و تازه این اواخر بود که کتابهایش به طور امیدوارکنندهای منتشر میشدند.
بیگدلی به معنای واقعی کلمه مستقل بود
حسن محمودی نویسنده و روزنامه ، با اشاره به فعالیت ادبی احمد بیگدلی در سالهای اخیر اظهار داشت: بیگدلی را میتوان یکی از نویسندگان مستقل این سالها به شمار آورد. البته این استقلال نه فقط به خاطر دوری او از پایتخت بلکه به خاطر دور بودن او از کانونها و محافلی بود که برخی برای خود میسازند و دور بودن از این محافل او را بسیار مستقل کرده بود.
وی ادامه داد: بیگدلی قبل از انقلاب نمایشنامه «دالو» را مینویسد و منتشر میکند. در همان سالها وقتی از سوی جشن هنر شیراز و دفتر فرح پهلوی به وی پیشنهاد میشود که این نمایشنامه را به نمایندگی از ایران در فستیوالهای خارجی شرکت دهند، با این موضوع مخالفت میکند چون شائبه سوء استفاده از خودش را میداد. این معنیاش چیزی جز مستقل بودنش نیست. اگر در همان زمان اجازه این کار را میداد، مانند خیلیها میتوانست به جا و مقامی برسد.
محمودی افزود: علاقه اول آقای بیگدلی نمایشنامهنویسی بود و امسال در نمایشگاه کتاب تهران توانسته بود بعد از مدتها البته به شکلی ناقص نمایشنامههایش را منتشر کند ولی با این وجود یک سر و گردن فراتر از بسیاری از نمایشنامه نویسان فعلی بود.
نویسنده رمان «روضه نوح» در ادامه با اشاره به حواشی پیرامون دریافت جایزه کتاب سال توسط بیگدلی گفت: بیگدلی با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش در یک شهرستان دورافتاده زندگی میکرد و انبوهی از دست نوشتههای منتشرنشده را داشت. اینها همهاش به خاطر وابسته نبودنش است، اگر بود که منتشر نشده باقی نمیماندند. او کماکان تا واپسین روزهای حیاتش خودش برای پیگیری امور مربوط به کتابهایش سفر میکرد و حتی این اواخر گفته بود، حاضر است برای انتشار کتابهایش را به مزایده بگذارد. کتاب سال کمک کرد تا او را بیشتر بشناسند و ناشران بیشتر به انتشار کتابهایش دل بدهند نه چیزی بیشتر.
علی خدایی
ما همیشه نیمی از احمد بیگدلی را میدیدیم؛ نمیخواهم چیز عجیبوغریبی از او بسازم ولی شاید همین کلمه قانعبودن بتواند کمی بیانگر احوالاتش باشد.محمودی همچنین گفت: بیگدلی سبکی خاص در نوشتن داشت و به نظرم این سبک قابل مطالعه است. اعتقادش به ادبیات کهن ایران بسیار فوقالعاده بود و در کنار آن شناختی قابل توجه از مردمش داشت. در کنار این موضوعات عطشی که به خواندن احساس میکرد، باعث شده بود بتواند به شیوهای خاص در نوشتن، دست پیدا کند.
وی با تاکید بر اینکه احمد بیگدلی خود را وقف نوشتن کرده بود، ادامه داد: آقای بیگدلی روزی 2 تا 3 ساعت با مینیبوس سفر میکرد تا به کودکان زادگاهش خواندن و نوشتن و داستان نوشتن یاد بدهد. اینها موضوعاتی است که کمتر میشود در دیگران پیدایش کرد.
نیمه غایب «احمد»
علی خدایی (نویسنده) : با احمد بیگدلی بهواسطه دوست عزیزم «زاون قوکاسیان» در«جایزه ادبی اصفهان» آشنا شدم. احمد بیگدلی را بیشتر در خانه زاون و جلسههای داستانخوانی که آنجا برگزار میشد، میدیدم، به داستانهای این جلسات علاقهمند بود و داستانهایش را آنجا میخواند؛ آدم دوستداشتنی و قانعی بود، سَبُک زندگی میکرد، در همان سالها در دهه80 بود که دخترش طی حادثهای در مدرسه فوت کرد و احمد بعد از آن خمیده شد اما با ایمان قوی و عشقی که به ادبیات داشت این روزها را از سر گذراند. داستان، آرامش میکرد و به داستانهایی که او را به گذشته میبرد عاطفه خاصی نشان میداد، آثار «محمدرحیم اخوت» و شعرهای «کیوان قَدَرخواه» را خیلی دوست داشت و گاه داستانهایی مینوشت و به آنها تقدیم میکرد؛ مثلا بهواسطه دوستی با زاون قوکاسیان داستانی درباره «کلیسای راهبههای ارمنی اصفهان» نوشت و به این شکل دوستی و محبتش را نشان میداد.
احمد بیگدلی در زمینه آموزش داستاننویسی و نوشتن داستان به جوانان هم تلاشهای زیادی کرد و در تربیت نگاه آنان به داستان موثر بود، مدتزمان زیادی کلاسهای داستانویسی داشت از جمله برای دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان، دانشگاه سپهر و دانشگاههای دیگری تدریس میکرد و به این طریق کمک میکرد تا داستان خوب و اصیل از داستانهای بهظاهر خوب جدا شود؛ این اتفاق ممتازی برای علاقهمندان به ادبیات در اصفهان بود.
احمد بیگدلی به سینما هم علاقهمند بود و در زمینه نقد سینمایی در کتابها و جشنوارههایی که در منطقه برگزار میشد، حضور داشت. در دو جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه که در دهه80 برگزار شد جزو هیات داوران بود، ضمن اینکه نقد و مطلب مینوشت. نریشنهای متعددی برای فیلمهای مستند نوشت، حتی در یک فیلم مستند چندقسمتی هم حضوری پررنگ داشت.
وقتی جایزه کتاب سال را دریافت کرد، فکر میکنم باعث خوشحالی اهالی ادبیات شد که غیر از خانم «زویا پیرزاد» نویسنده دیگری هم این جایزه را دریافت کرد، چون همه فکر میکردند طبق معمول جایزه ادبیات داستانی به کسی داده نمیشود. خیلی متفاوت زندگی میکرد و شاید به همین دلیل وقتی جایزه را گرفت پسامد اجتماعی خاصی بهوجود نیامد. کتاب «اندکی سایه» میتوانست بحثبرانگیز باشد و گفتوگو ایجاد کند ولی به نظرم نهتنها گفتوگویی در نگرفت بلکه همهچیز در سکوت برگزار شد. نمیدانم چرا این اتفاق افتاد!؟
ما همیشه نیمی از احمد بیگدلی را میدیدیم؛ نمیخواهم چیز عجیبوغریبی از او بسازم ولی شاید همین کلمه قانعبودن بتواند کمی بیانگر احوالاتش باشد. انسانی با اعتقادات قوی بود و علاقه زیادی به عرفان داشت. به کسی هم باج نمیداد و غمخوار دوستانش بود.
منابع: مهر، شرق