خدا را به اجبار در زندگیم آوردند!
انسان مىتواند از راه هاى مختلف به شناخت خدا دست یابد، این شناخت ممکن است از راه عقل باشد و یا از راه دل. گاهى همچون حکیم و فیلسوف از طریق علم حصولى و با استعانت از حسّ و عقل براى مطلوب خود استدلال نموده و آن را مىفهمد، و گاه، همانند عارف، از راه علم حضورى به نظارهى معشوق مىنشیند و آن را شهود مىنماید.
براى پى بردن به وجود آتش، گاه ممکن است از راه دودى که از آن متصاعد مىگردد به چنین فهمى دست یابد، و زمانى هم با مشاهدهى خود آتش به وجود آن عالم مىشود و وقتى هم با سوختن بخشى از بدنش در آتش، وجود آن را مىیابد و احساس مىکند.
شرط شناخت خدا
برخی شرط شناخت خدا را ایمان میدانند و اعتقاد دارند بدون ایمان به خدا، هرگز او را نخواهی شناخت. اما به راستی آیا برای درک خدا ایمان لازم است نه؟! آموختن بسیار مهمتر است. آموختن اعتقادی به اعتقاد ختم میشود اما یک شرط دارد و آن اینکه ذهن قبل از آموختن از هر اعتقادی آزاد باشد. این مهمترین درسی است که امام علی(علیه السلام) در خطبه اول نهجالبلاغه میخواهد به ما بدهد. اگر ذهن از هر نوع تصویر از خدا آزاد شد آنگاه است که میتواند ببیند این اعتقاد یا عدم اعتقاد است؛ که ما را اسیر کرده است. اعتقاد و عدم اعتقاد در واقع همانند هم هستند. آنها فقط دو روی یک سکه هستند. مثال بارز آن انسان هایی هستند که خود را لائیک بیاعتقاد میدانند من دقیقاً میخواهم بگویم که اعتقاد به بیاعتقادی خود نوعی اعتقاد است! بنابراین میتوان ایمان و کفر را یکسره کنار نهاد.
آیا خدایی هست؟
به راستی آیا خدایی هست؟ کیفیت وجودی او چیست؟ از اینجاست که وارد بحث خداشناسی امام علی(علیه السلام) میشویم. آنجا که میگوید کمال اخلاص به زدودن صفتهاست از وی، چرا که هر صفت غیر از موصوف و هر موصوف غیر از صفت است. اگر واژه مهربانی به خدا نسبت داده شد این به معنای این نیست که گوهر وجودی خدا همان مهربانی است.
پس برای دیدن گوهر وجودی خدا باید ابتدا همه ذهن را از همه صفتهای او پاک کرد. واژه خدا با همه اشارات عقلانی و احساسیاش همه و همه خدا نیست. واژه خود حقیقت نیست پس ذهن باید از واژه آزاد شود. در مورد واژه و کلمهای مثل درخت جسمی فرا روی ماست و ما بر اساس توافق همگانی این جسم را درخت مینامیم. ولی در مورد خدا این واژه به هیچ امر مشخصی دلالت نمیکند. بنابراین هر کسی میتواند به اشتباه برای خود تصوری از خدا خلق کرده در ذهن خویش بگذارد و به نوعی خدا را خلق کند! به نوعی بتپرستی کند! بتی که قبلا از سنگ بود حالا از جنس خیال و اوهام شده است و بتی که قبلا در مقابل بتپرست قرار داشت حالا در ذهن او جا دارد.
بت شکن دیدم که از اصنام رست از خود نرست/ هر خلیلی بتگری در معبر پندار داشت
به همین علت مارکس میگفت قبل از آنکه خدا عارف را خلق کرده باشد عارف خدا را خلق کرده! به غیر از خطبه اول که تأکید امام بر این نکته مهم خداشناسی است، در جمله 47 کلمات قصار هم میفرماید: «بالاترین درجه توحید رهایی از توهمات است. وقتی پندار نباشد آنچه هست رخ مینماید.» آنگاه میتوان آنچه هست را خدا نامید یا به هر اسمی.
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دل ها بیمار و چشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟ که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟ و ترکیب اندام آن را بر قرار و گوش و چشم برای آن پدید آورد و استخوان و پوست متناسب خلق کرد؟ به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود، نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می کند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد و در جایگاه مخصوص نگه می دارد، در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمی کند!
روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است. خداوند منان از او غفلت نمی کند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد، گرچه در دل سنگی سخت و صاف یا در میان صخره ای خشک باشد. اگر در مجاری خوراک و قسمت های بالا و پائین دستگاه گوارش و آنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی، از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت، و پیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت، در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفریننده ای کمکش نکرد.
اگر اندیشه ات را بکارگیری تا به راز آفرینش پی برده باشی، دلایل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته و اختلافات و تفاوت های پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک، بزرگ و کوچک، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستی یکسانند و خلقت آسمان و هوا، بادها و آب یکی است. پس اندیشه کن در آفتاب و ماه و درخت و گیاه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش دریاها و فراوانی کوه ها و بلندای قله ها و گوناگونی لغت ها و تفاوت زبان ها که نشانه های روشن پروردگارند. پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد و تدبیرکننده را انکار کند! گمان کردند که چون گیاهانند و زارعی ندارند و اختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست، بر آنچه ادعا می کنند حجت و دلیلی ندارند و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند. آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!
چه زیبا فاضل نظری سروده که:
رسیدهام به خدایی كه اقتباسی نیست
شریعتی كه در آن حكمها قیاسی نیست
خدا كسی است كه باید به دیدنش برویم
خدا كسی كه از آن سخت میهراسی نیست
فقط به فكر خودت باش، ای دل عاشق
كه خودشناسی تو جز خدا شناسی نیست
به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نكردن ما غیر ناسپاسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بكن، خود باش
هوای مملكت عاشقان سیاسی نیست
فرآوری: فاطمه زین الدینی
بخش نهج البلاغه تبیان
منابع:
نهج البلاغه
خدا از نگاه امام علی؛ نوشته محمد محمدرضائی
کتاب گزیده اشعار فاضل نظری
سایت اسلام کوئیست