تبیان، دستیار زندگی
وقتی سری به وبلاگ های جانبازان و رزمندگان بزنید می بینید اولین بهانه ای که با آن دلشان سودای شعر می کند رفقای شهیدشان است. با بهانه شهید گویای شعرهایی از این دلتنگی هاست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعری به یاد رفیق شهید


وقتی سری به وبلاگ های جانبازان و رزمندگان بزنید می بینید اولین بهانه ای که با آن دلشان سودای شعر می کند رفقای شهیدشان است. چند نمونه را بخوانید:

به بهانه شهید

خوشا آنان

کاش می شد بچه ها را جمع کرد

سنگر آن روزها را گرم کرد

کاش می شد بار دیگر جبهه رفت

جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت.

خوشا آنان که فریاد خمینی

به گوش خود شنیدند و رفتند

خوشا آنان که وقت دادن جان

به جای گریه خندیدند و رفتند

خوشا آنان که با اخلاص و ایمان

حریم دوست بوسیدند و رفتند

خوشا آنانکه در راه عدالت

به خون خویش غلطیدند و رفتند

خوشا آنان که در میزان وجدان

حساب خویش سنجیدند و رفتند

نگردیدند هرگز گرد باطل

حقیقت را پسندیدند و رفتند.

یادگار پدر

یادگار از پدرم کهنه تفنگی باقیست

و لباسی که بر آن زخم فشنگی باقیست

یادگار پدرم دوش به من می نالید

که از این قصه فقط هفتة جنگی باقیست

شهادت آرزوست

در راه شرف کشته شدن آرزوی ماست

دانیم که رنگین شود از خون کفن ما

ما را از شهادت نبود بیم و هراسی

آمادة این رزم نگر مرد و زن ما.

شهد شهادت

این شهد شهادت را همراه تو می نوشم

چون راه سعادت را در راه تو می دانم

سامان دلم هستی در پیش تو می مانم

لبیك شهادت را همراه تو می خوانم.

خون داده ایم

یادمان باشد که ما خون داده ایم

یک بیابان مرد مجنون داده ایم

یادمان باشد پیام آفتاب

دست نا اهلان نیافتد انقلاب.

کوچه های بی شهید

جای هر خون شهیدی

مجلس گناه به پا شد

گویا سر حسینم

دوباره رو نیزه ها شد

کوچه های بی شهیدِ

شهر ما چه بی صفا شد

گوش ما جای نیایش

آشنا به هر صدا شد

دلجویی به سبک شهدا

کبوترها، کبوترها، به دلجویی از آن بالا

نگاهی زیر پا گاهی اسیران قفسها را

خوشا پروازتان با هم، بلند آوازتان با هم

به یاد آرید ما را هم، در آن پرواز کردنها.

آسمان یک روز دریای کبوتر بود و نیست

سهم ما خون و تفنگ و زخم و خنجر بود و نیست

هر دری را می زدی دربان جنت می گشود

راهی از میدان مین تا کوی دلبر بود و نیست!

مدرسه

و جبهه مدرسه است

کلاس ما آنجاست

شتاب کن برویم

که دیر خواهد شد

تفنگ را بردار

امام می آید

و امتحان نهایی شروع خواهد شد!

سبزیم

سبزیم که از نسل حسینی هستیم

پاکیم که از تبار مهدی هستیم

دور است ز ما تن به مذلت دادن

ما وارث خونهای شهیدان هستیم.

شمریم اگر روز ستم خاموشیم

خون است، اگر آب خنك می نوشیم

برخیز، كه در عشق خطر باید كرد

در راه خدا سینه سپر باید كرد

بیهوده مگو كه مرد میدان هستیم

از سایة خویش هم هراسان هستیم.

مظهر قدرت

مظهر قدرت ما رنگ خون شهیده

دشمن اگه میترسه كار شهید رو دیده

شكر خدا یه عالم شهید زنده داریم

خیالمون راحته برگ برنده داریم

در راه خدا رفت

باید بهشتی وار در راه خدا رفت

ینگونه در راه حسینِ سر جدا رفت

باید چو چمران رفت تا اوج رهایی

در باغ آتش سوختن همچون رجایی....»

غریب غربت

در خاطره هایمان تو یک لبخندی

گفتند غریب غربت اروندی

از این که آمدی پدر خوشحالیم

هر چند پلاک و چفیه و سربندی...»

انگار نگفتن

شهیدا هرچی گفتن، انگار به ما نگفتن

طوری شدیم كه انگار، خون شهیدا مفتن!

قصه مگو

امروز برای شهدا وقت نداریم

از عشق مگو قصه كه ما وقت نداریم

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

از بهر ملاقات خدا وقت نداریم

در كوفه تن غیرتمان گوشه نشین است

بهر سفر كرببلا وقت نداریم

هر چند كه خوبست شهیدانه بمیریم

زیباست ولی حیف كه ما وقت نداریم!

بهانه دل

شبای جمعه که میشه

دلا بهونه میگیره

هر کی میاد سر یه قبر

ازش نشونه میگیره

یکی سر قبر پدر

یکی کنار مادرش

یکی کنار خواهر و

یکی پیش برادرش

امایه مادرغمگین و آرام

میاد کنارشهید گمنام

یه جعبه خرما برای

فاتحه خونی میاره

آرو میاد میشینه و

سر روی سنگش میذاره

میگه تو جای بَچمی

گوش بده به حرفای من

از بس که اینجا اومدم

درد اومده پاهای من

آخر نگفتی کسی رو داری

یاکه مث من بی کس و کاری

مگه تو مادر نداری

برای تو گریه کنه

غروب پنجشنبه بیاد

به قبرتو تکیه کنه

غصه نخور من مادرت

منم همیشه یاورت

نمیذارم تنها بشی

مدام میام بالا سرت

از تو چه پنهون

یه بچه دارم

چند ساله از اون

خبر ندارم

آخ که دلم برات بگه

از پسرم یه خاطره

موقع جبهه رفتنش

ساعتی که میخواست بره

از اون لباس خاکی و

از اون پیام آخرش

هرقدمی میرفت جلو

نگا میکرد پشت سرش

دیگه نیومد

رفت ناپدید شد

چشام به درب

خونه سفید شد...

دیگه از اون روز تا حالا

منتظر زنگ درم

بس که دلم شور میزنه

نصفه شب از خواب میپرم

کاشکی بود و نگاه میکرد

یزید سرش رفت بالا دار

سزای اعمالشو دید

لکه ننگ روزگار

من مطمئنم الآن اگر بود

سرگرم شادی از این خبر بود..

او شبی که نشون میداد

صدام چشاشو بسته بود

یادم اومد لحظه ای که

دل مارو شکسته بود

روزایی که نمک میریخت

روداغ قلب پدرا

داغ برادر میگذاشت

رو سینه برادرا

الحمدلله

دعام اثر کرد

سوی جهنم

عزم سفرکرد...

***

بسه دیگه خسته شدی

دوباره خیلی حرف زدم

با اینکه قول داده بودم

امابازم گریه شدم

با صد امید و آرزو

مادر مفقود الاثر

بلند شد از کنار قبر

شاید براش بیاد خبر

چند ساله مادر...

کارش همینه...

خبر نداره..

{بچه اش همینه...}

کتاب حماسه

ای روشنای خانه امید، ای شهید

ای معنی حماسه جاوید، ای شهید

چشم ستارگان فلک از تو روشن است

ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان

با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید

« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد

در گسترای ساحت تحمید ای شهید

تیغ سحر زجوهره خونت آبدار

گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید

آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان

رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید

ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز

فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید

در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست

بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید

صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت

جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید

نام تو گشت جوهر گفتار عارفان

« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

کتاب حماسه های همیشه

فرآوری : سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع: وبلاگ اوج پرواز/آیه های انتظار/ مرزشهادت

مطالب مرتبط:

شعری برای پرکشیدن

شعرهایی که نوای سرفه دارند!

مناجات های مصطفی چمران